English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 196 (10 milliseconds)
English Persian
according to مطابق
after مطابق
correspondent مطابق
correspondents مطابق
from مطابق
within مطابق
matched مطابق
similar مطابق
respondent مطابق
respondents مطابق
confirming مطابق
according مطابق
corresponding مطابق
accordant مطابق
consilient مطابق
agreeably to مطابق
congurous مطابق
corresponding to مطابق
correspoundent مطابق
correspounding مطابق
even with مطابق
frae مطابق
in keeping مطابق
in register مطابق
incompliance with مطابق
pursuant مطابق
secundumn مطابق
similiar مطابق
Other Matches
standards مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
standard مطابق نمونه مطابق معیار عمومی معمولی
complied with مطابق با
corresponding to مطابق با
comply مطابق با
complying مطابق با
complies مطابق با
complied مطابق با
by my watch مطابق ساعت من
by the square مطابق نمونه
up to date مطابق روز
conform to مطابق بودن با
at my request مطابق با تقاضای من
constitutionally مطابق قانون
correspound مطابق بودن
corresponds مطابق بودن
to correspond to مطابق بودن
astronomically مطابق هیئت
physiologically مطابق فیزیولوژی
synchronising مطابق بودن
corresponding مطابق متشابه
orthodox مطابق مرسوم
synchronizes مطابق بودن
synchronize مطابق بودن
adjust مطابق کردن
after the manner of بتقلید مطابق
synchronises مطابق بودن
as usual مطابق معمول
corresponded مطابق بودن
correspond مطابق بودن
homologize مطابق شدن
hygienically مطابق بهداشت
testamentary مطابق با وصیت
pursuant to مطابق برحسب
synchrinized مطابق بودن
to برحسب مطابق
posh مطابق مد روز
posher مطابق مد روز
newfashioned مطابق مد روز
poshest مطابق مد روز
pedagogically مطابق فن تعلیم
geometrically مطابق هندسه
in accordance with مطابق موافق
traditionally مطابق احادیث
fashionably مطابق معمول
trendy مطابق آخرین مد
trendiest مطابق آخرین مد
up-to-date مطابق روز
relevant وابسته مطابق
trendier مطابق آخرین مد
synchronised مطابق بودن
musically مطابق اصول موسیقی
to keep step to a band مطابق موزیک پازدن
ideal مطابق نمونه واقعی
accentually مطابق تکیه صدا
technically مطابق اصول فنی
ideals مطابق نمونه واقعی
pedagogical teaching اموزش مطابق فن تعلیم
discretionally مطابق میل و اختیار
ethically مطابق علم اخلاق
ethnologically مطابق علم نژادشناسی
true life مطابق زندگی روزمره
dialectically مطابق قواعد منطق
true copy رونوشت مطابق با اصل
pedagogically مطابق علم اموزش
anno hegirae مطابق تقویم هجری
anatomically مطابق علم تشریح
keping with one's view مطابق نظرکسی بودن
metronomic مطابق میزانه شمار
quite the thing مطابق بارسم معمول
constitutional مطابق قانون اساسی
up to date مطابق اخرین طرز
meets مطابق شرایط بودن
modular مطابق اندازه یامقیاس
up-to-date مطابق اخرین طرز
parallel نظیر مطابق بودن با
classic مطابق بهترین نمونه
paralleled نظیر مطابق بودن با
paralleling نظیر مطابق بودن با
parallelled نظیر مطابق بودن با
parallelling نظیر مطابق بودن با
parallels نظیر مطابق بودن با
currency مطابق روز بودن
currencies مطابق روز بودن
classics مطابق بهترین نمونه
meet مطابق شرایط بودن
biblical مطابق کتاب مقدس
cut and dried مطابق نقشه وبرنامه
cut and dry مطابق نقشه وبرنامه
cut-and-dried مطابق نقشه وبرنامه
reconstruction نمونه مطابق اصل
reconstructions نمونه مطابق اصل
sunwise مطابق گردش عقربک ساعت
grammatically مطابق ایین دستوریاصرف ونحو
standardization مطابق معیار خاص دراوردن
adjusting تسویه نمودن مطابق کردن
sovietize مطابق رژیم شوروی کردن
with the sun مطابق گردش عقربک ساعت
model مطابق مدل معینی در اوردن
phonetioist طرفداری املای مطابق صدا
update مطابق روز پیش بردن
tallying تطبیق کردن مطابق بودن
models مطابق مدل معینی در اوردن
that i snot in keepingwith our این مطابق نظریه مانیست
updates مطابق روز پیش بردن
scriptural مطابق متن کتاب مقدس
modeled مطابق مدل معینی در اوردن
moresque مطابق با سبک مغربیهای افریقا
updated مطابق روز پیش بردن
adjusts تسویه نمودن مطابق کردن
synchronised همزمان شدن با هم مطابق کردن
answers بدرد خوردن مطابق بودن
synchronises همزمان شدن با هم مطابق کردن
answering بدرد خوردن مطابق بودن
answered بدرد خوردن مطابق بودن
synchronising همزمان شدن با هم مطابق کردن
answer بدرد خوردن مطابق بودن
modelled مطابق مدل معینی در اوردن
synchronize همزمان شدن با هم مطابق کردن
synchronizes همزمان شدن با هم مطابق کردن
orthodox مطابق عقاید کلیسای مسیح
conventional مرسوم مطابق ایین وقاعده
tallied تطبیق کردن مطابق بودن
up-to-date امروزی تازه مطابق روز
tallies تطبیق کردن مطابق بودن
ideally مطابق ارزو و یاکمال مطلوب
ethnically مطابق علم طوایف بشر
standardizing مطابق درجه معینی دراوردن
standardised مطابق درجه معینی دراوردن
standardises مطابق درجه معینی دراوردن
standardising مطابق درجه معینی دراوردن
symptomatic مطابق نشانه بیماری نماینده
standardize مطابق درجه معینی دراوردن
standardizes مطابق درجه معینی دراوردن
tally تطبیق کردن مطابق بودن
up to date امروزی تازه مطابق روز
to marry well جفت [زوج] مطابق بهم بودن
temporalize مطابق مقتضیات وقت عمل کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
sinify مطابق اداب ورسوم چینی کردن
sinicize مطابق اداب ورسوم چینی کردن
grammatical صرف و نحوی مطابق قواعد دستور
clockwise مطابق گردش عقربههای ساعت راستگرد
standard load بار مهمات مطابق نمونه یا تنظیم شده
accordantly بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
rhetorically مطابق علم معانی بیان یا فصاحت فصیحانه
standardized مطابق نمونه و معیار عمومی تهیه شده
conventionally برطبق ایین ورسوم قراردادی- مطابق قرارداد
phonetist متخصص ترکیب صداها طرفداری املای مطابق صدا
It is to your taste (liking). باب دندان شما است ( مطابق میل وسلیقه )
phoneticism عقیده به نوشتن و املا کردن کلمه مطابق صدایا تلفظان
scholastically موافق اصول اموزشگاهها مطابق منطق قدیمی ها طلبه وار
an iconic statue مجسمهای که از روی نمونه و مطابق قرارداد صنعتی ساخته شده باشد
to pattern out ازروی نمونه درست کردن مطابق الگویاقالب طرح کردن
synchronising همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronises همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronised همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronizes همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
synchronize همزمان کردن از حیث زمان باهم مطابق کردن
to adjust وفق دادن [سازگار کردن] [مطابق کردن ]
formfitting مطابق طرح بدن بشکل بدن
stylish باب روز مطابق مد روز
sanitize مطابق اصول بهداشت کردن از روی اصول بهداشتی عمل کردن
perspectively ازروی علم منافرو مرایا مطابق اصول منافرو مرایا
adjusting مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
adjusts مطابق کردن تنظیم کردن تعدیل کردن
carload shipment حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
clockwise مطابق گردش عقربه ساعت در جهت عقربه ساعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com