Total search result: 204 (38 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
exempt |
معاف ازخدمت شدن یا کردن |
exempted |
معاف ازخدمت شدن یا کردن |
exempting |
معاف ازخدمت شدن یا کردن |
exempts |
معاف ازخدمت شدن یا کردن |
|
|
Other Matches |
|
emeritus |
افتخارا ازخدمت معاف شده |
discharges |
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت |
discharge |
اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت |
to invalid a soldier home |
سربازیرا بواسطه ناتوانی ازخدمت رها کردن |
exemption |
از خدمت معاف کردن معاف کردن |
remit |
معاف کردن |
exempted |
معاف کردن |
remits |
معاف کردن |
exonerated |
معاف کردن |
exempting |
معاف کردن |
exempt |
معاف کردن |
exempts |
معاف کردن |
exonerating |
معاف کردن |
dispend |
معاف کردن |
exonerates |
معاف کردن |
remitted |
معاف کردن |
affranchize |
معاف کردن |
excusing |
معاف کردن |
excuses |
معاف کردن |
excused |
معاف کردن |
excuse |
معاف کردن |
exonerate |
معاف کردن |
remitting |
معاف کردن |
to fall out |
معاف کردن [ارتش] |
to dismiss [American E] |
معاف کردن [ارتش] |
dispensing |
معاف کردن بخشیدن |
dispense |
معاف کردن بخشیدن |
dispensed |
معاف کردن بخشیدن |
dispenses |
معاف کردن بخشیدن |
to let off |
معاف کردن ردکردن |
to buy off |
با پول معاف کردن |
to dismiss [remove] the board of managers |
مرخص کردن [معاف کردن] هیئت مدیره |
enfranchising |
از بندگی رهاندن معاف کردن |
enfranchised |
از بندگی رهاندن معاف کردن |
franks |
معاف کردن مهر زدن |
frankest |
معاف کردن مهر زدن |
franker |
معاف کردن مهر زدن |
franked |
معاف کردن مهر زدن |
franking |
معاف کردن مهر زدن |
frank |
معاف کردن مهر زدن |
enfranchises |
از بندگی رهاندن معاف کردن |
enfranchise |
از بندگی رهاندن معاف کردن |
to release [from responsibility, duty] |
معاف کردن [از وظیفه یا خدمت ] |
slacker |
فراری ازخدمت نظام |
slackers |
فراری ازخدمت نظام |
malingering |
تعارض به منظور فرار ازخدمت |
escape |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
escaped |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
escapes |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
escaping |
فرار ازخدمت یا دشمن نجات پیداکردن |
dismisses |
مرخص کردن معاف کردن |
dismiss |
مرخص کردن معاف کردن |
dismissing |
مرخص کردن معاف کردن |
exonerate |
معاف |
exonerated |
معاف |
exonerating |
معاف |
exonerated from |
معاف از |
exempting |
معاف |
exempts |
معاف |
exempt |
معاف |
exonerates |
معاف |
exempted |
معاف |
excused list |
فهرست معاف ها |
duty-free |
معاف از گمرک |
free of tax [only after nouns] <adj.> |
معاف از مالیات |
warless |
معاف از جنگ |
exemptible |
معاف شدنی |
taxless <adj.> |
معاف از مالیات |
carded for record |
از خدمت صف معاف |
protect a player |
معاف از انتقال |
dispensable |
معاف کردنی |
excuser |
معاف کننده |
exempt from duty |
معاف از خدمت |
free from taxes <adj.> |
معاف از مالیات |
scot-free |
معاف از مالیات |
dissolvable |
معاف شدنی |
exempt from taxes [only after nouns] <adj.> |
معاف از مالیات |
dispense with |
معاف شدن از |
tax exempt |
معاف از مالیات |
exempt from taxation [only after nouns] <adj.> |
معاف از مالیات |
zero-rated <adj.> |
معاف از مالیات |
tax free |
معاف از مالیات |
non-assessable <adj.> |
معاف از مالیات |
excusable |
معاف شدنی |
non-taxable <adj.> |
معاف از مالیات |
tax-exempt <adj.> |
معاف از مالیات |
tax-free <adj.> |
معاف از مالیات |
duty free |
معاف ار مالیات |
scot free |
معاف از مالیات |
free of all average |
معاف از هرگونه خسارت |
free of charge |
معاف از حقوق گمرکی |
duty free |
معاف ازحقوق گمرکی |
duty free |
معاف از عوارض گمرکی |
duties free |
معاف از حقوق گمرکی |
free of particular average |
معاف از خسارات جزئی |
free of duty |
معاف از عوارض گمرکی |
free of general average |
معاف از خسارات عمومی |
fpa |
معاف از جبران خسارت خاص |
to be excused [from work or school] |
معاف بودن [از کار یا مدرسه] |
freeway |
شاهراهی که از حق راهداری معاف است |
exempted , adressee |
گیرنده معاف از اجرای دستور |
freeways |
شاهراهی که از حق راهداری معاف است |
absolve |
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن |
free zone |
منطقهای که ازحقوق گمرکی معاف میباشد |
absolved |
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن |
absolves |
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن |
absolving |
کسی را ازانجام تعهدی معاف ساختن |
Personal effects are duty-free. |
لوازم شخصی معاف از حقوق گمرکی است |
exempt player |
بازیگر معاف از انجام مراحل مقدماتی به علت سوابق او |
free ports |
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد |
free port |
بندری که معاف ازحقوق گمرکی میباشد بندری که قابل استفاده همه کشتیهای تجارتی میباشد |
carnet |
اسنادی که در حمل بین المللی بکار برده میشود وموقع عبور محموله توسط کامیون از مرزهای متعددمحموله را از پرداخت حقوق گمرکی بین راه معاف می داردومحموله درمقصد باز وحقوق گمرکی مربوطه پرداخت می گردد |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |