Total search result: 202 (41 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
examination |
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن |
examinations |
معالجه کردن بازجویی امتحان کردن |
|
|
Other Matches |
|
pretreat |
قبلا معالجه کردن |
examined |
بازجویی کردن |
examining |
بازجویی کردن |
investigates |
بازجویی کردن |
cross examine |
بازجویی کردن |
investigating |
بازجویی کردن |
inquired |
بازجویی کردن از |
to make enquiries into |
بازجویی کردن در |
examines |
بازجویی کردن |
investigate |
بازجویی کردن |
inquire |
بازجویی کردن از |
inquisite |
بازجویی کردن |
enquired |
بازجویی کردن از |
inquires |
بازجویی کردن از |
to go into |
بازجویی کردن |
examine |
بازجویی کردن |
enquires |
بازجویی کردن از |
investigated |
بازجویی کردن |
to crib |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
to plagiarize |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
to copy |
در امتحان [با نگاه کردن روی همسایه] تقلب کردن |
investigated |
وارسی کردن بازجویی کردن |
investigate |
وارسی کردن بازجویی کردن |
investigates |
وارسی کردن بازجویی کردن |
investigating |
وارسی کردن بازجویی کردن |
assays |
چشیدن بازجویی کردن |
assay |
چشیدن بازجویی کردن |
roentgenize |
بوسیله اشعه مجهول معالجه کردن |
faradize |
بوسیله القای برق معالجه کردن |
to e. into a matter |
مطلبی را بازجویی یا تحقیق کردن |
electrotherapy |
معالجه امراض بوسیله حرارت حاصله از الکتریسته معالجه با برق |
psychanalyze |
بوسیله تجزیه وتحلیل روانی معالجه کردن |
definitive hospitalization |
سیستم معالجه قطعی معالجه نهایی |
enquires |
تحقیق کردن امتحان کردن |
inquire |
تحقیق کردن امتحان کردن |
inquired |
تحقیق کردن امتحان کردن |
inquires |
تحقیق کردن امتحان کردن |
enquired |
تحقیق کردن امتحان کردن |
tested |
امتحان کردن |
tests |
امتحان کردن |
to give an examination |
امتحان کردن |
examine |
امتحان کردن |
tries |
امتحان کردن |
try |
امتحان کردن |
test |
امتحان کردن |
examined |
امتحان کردن |
put to test |
امتحان کردن |
examines |
امتحان کردن |
examining |
امتحان کردن |
to bring to the proof |
امتحان کردن |
trial |
امتحان کردن |
to make a trial of |
امتحان کردن |
trials |
امتحان کردن |
invigilates |
در امتحان نظارت کردن |
test |
ازمایش کردن امتحان |
tests |
ازمایش کردن امتحان |
check |
امتحان کردن بازرسی |
checks |
امتحان کردن بازرسی |
reexamine |
دوباره امتحان کردن |
invigilate |
در امتحان نظارت کردن |
checked |
امتحان کردن بازرسی |
try (something) out <idiom> |
امتحان کردن(چیزی) |
try on <idiom> |
امتحان کردن لباس |
tested |
ازمایش کردن امتحان |
invigilated |
در امتحان نظارت کردن |
invigilating |
در امتحان نظارت کردن |
palpate |
لمس کردن امتحان نمودن |
to put to proof |
امتحان کردن محک زدن |
to check out something |
چیزی را بررسی یا امتحان کردن |
cram |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
cramming |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
crams |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
crammed |
خودرا برای امتحان اماده کردن |
to try something completely new <idiom> |
چیزی [روشی ] کاملا متفاوت امتحان کردن |
scored |
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن |
scores |
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن |
score |
نمره امتحان باچوب خط حساب کردن علامت گذاردن |
crammer |
کسیکه کارش اماده کردن شاگردان برای امتحان بطورسطحی است |
cross examination |
بازجویی استنطاق بازجویی از شهود مواجهه دادن شهود |
x ray |
بااشعه ایکس امتحان کردن عکسبرداری با اشعه ایکس |
medical |
معالجه |
treatments |
معالجه |
healing |
معالجه |
therapy |
معالجه |
treatment |
معالجه |
medical treatment |
معالجه |
he received a fire treatment |
معالجه شد |
climatotherapy |
معالجه با اب وهوا |
treament |
سلوک معالجه |
trichopathy |
معالجه ناخوشیهای مو |
edermical meducation |
معالجه جلدی |
heliotherapy |
معالجه با افتاب |
radium therapy |
معالجه بارادیوم |
psychopathy |
معالجه روانی |
iatraliptics |
معالجه بامالش |
malpractices |
معالجه غلط |
malpractice |
معالجه غلط |
emergency treatment |
معالجه اضطراری |
pretreatment |
معالجه قبلی |
emergency treatment |
معالجه اورژانس |
rest cure |
معالجه با استراحت |
electropathy |
معالجه برقی |
balneotherapy |
معالجه باشستشو |
medicable |
قابل معالجه |
mechanotherapy |
معالجه مکانیکی |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
cross question |
بازجویی |
investigation |
بازجویی |
interrogation |
بازجویی |
inquiries |
بازجویی |
investigations |
بازجویی |
inquiry |
بازجویی |
interrogations |
بازجویی |
inquirendo |
بازجویی |
interrogating |
بازجویی |
interrogates |
بازجویی |
interrogated |
بازجویی |
interrogate |
بازجویی |
self treatment |
معالجه پیش خود |
aerotherapeutics |
معالجه بوسیله هوا |
diathermy |
معالجه بوسیله حرارت |
psychiatry |
معالجه ناخوشیهای دماغی |
faradization |
معالجه باجریان برق |
faradism |
معالجه باجریان برق |
orthopathy |
معالجه بدون دارو |
chiropody |
فن معالجه ودرمان امراض پا |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
inquiries |
پرسش بازجویی |
quests |
طلب بازجویی |
interrogator |
بازجویی کننده |
committee of inquiry |
کمیسیون بازجویی |
investigating committee |
کمیسیون بازجویی |
inquiry |
پرسش بازجویی |
local enquiry |
بازجویی محلی |
interrogators |
بازجویی کننده |
cross examiner |
بازجویی کننده |
inquiringly |
ازراه بازجویی |
cross examination |
بازجویی همگانی |
interrogation |
بازپرسی بازجویی |
inquests |
بازجویی رسیدگی |
interrogations |
بازپرسی بازجویی |
quest |
طلب بازجویی |
inquest |
بازجویی رسیدگی |
pyretotherapy |
معالجه ناخوشی بوسیله تولیدتب |
chronic dose |
دز قابل معالجه و پیشگیری اتمی |
massotherapy |
معالجه بوسیله مشت و مال |
pedicure |
معالجه امراض دست وپا |
self treatment |
معالجه بدون کمک نسخه |
physicotherapy |
معالجه بوسایل طبیعی ومکانیکی |
hydropathy |
معالجه امراض بوسیله اب وتجویز اب |
pedicures |
معالجه امراض دست وپا |
psychotherapy ortherapeutics |
معالجه بوسائل روحی یاهیپنوتیزیم |
coroner's inquest |
بازجویی در رگهای ناگهانی |
inquiry |
پرسش بازجویی رسیدگی |
crowner's quest |
بازجویی درمرگهای ناگهانی |
inquiries |
پرسش بازجویی رسیدگی |
correctional treatment |
روش معالجه از راه اصلاح رفتار |
aromatherapy |
معالجه توسط ماساژ با روغن معطر |
immunotherapy |
معالجه یاجلوگیری از بیماری بوسیله پادگن |
hypnotherapy |
معالجه امراض بوسیله خواب مغناطیسی |
phototherapy |
معالجه ناخوشیهای پوست بوسیله روشنایی |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
inquest |
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک |
inquests |
بازجویی و تحقیق در موردمرگهای مشکوک |
orthopaedy |
معالجه ناخوشی بی انکه دارویی بکار برند |
oxygen tents |
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان |
oxygen tent |
چادراکسیژن مخصوص معالجه سرما خوردگی وامثال ان |
helleborism |
معالجه دیوانگی یاخربق داروی کارکن که ازخربق میسازند |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
homeopathy |
معالجه امراض بوسیله تجویزدارویی که دراشخاص سالم علائم ان مرض را بوجوداورد |
inquisition |
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی |
inquisitions |
نظری که هیات منصفه در ذیل برگ بازجویی میدهد رسیدگی |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |