English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
subcontrary مغایر درمرحله فرعی درجهت متقابل
Other Matches
firstly درمرحله اول
in germ درمرحله بدوی
in embryo درمرحله بدوی
critical واقع درمرحله انتقال
counteroffensive تعرض وحمله متقابل حمله تعرضی متقابل
preovulatory واقع شونده درمرحله قبل ازتخم گذاری
recriminate اتهام متقابل وارد کردن دعوای متقابل طرح کردن دوباره متهم ساختن
counter memorial یادداشت متقابل اخطار متقابل
mutual inductance اندوکتیویته متقابل اندوکتانس متقابل
subspecies قسم فرعی جنس فرعی از یک نژاد
countering درجهت مخالف
downwind درجهت باد
clockwise درجهت ساعت
on the bow درجهت سینه
with بطرف درجهت
In the opposite direction . درجهت مخالف
counter درجهت مخالف
countered درجهت مخالف
by pass بای پاس کردن پل زدن راه فرعی ساختن اتصال کوتاه کردن مجرای فرعی
downstroke ضربه درجهت پایین
southwestwards درجهت جنوب باختری
southwestward درجهت جنوب باختری
by pass گذرگاه فرعی مسیر فرعی
ecotype بخش فرعی از نوع مستقل جانور یا گیاه که افراد ان باهم اختلاط و امتزاج نموده و بخش واحد فرعی تشکیل میدهند
discordant مغایر
abhorrent مغایر
contrary مغایر
contradictory مغایر
jarring مغایر
adverse مغایر
variant مغایر
alien مغایر
aliens مغایر
anomalous مغایر
lie to درجهت باد توقف کردن
slash pocket جیب عمودی درجهت درزلباس
clockwise درجهت گردش عقربههای ساعت
luff حرکت کشتی درجهت باد
go against مغایر بودن
disagrees مغایر بودن
conflictive مغایر مخالف
disagreeing مغایر بودن
paradox بیان مغایر
contradictory judgements احکام مغایر
disagreed مغایر بودن
cross purpose قصد مغایر
inimically بطور مغایر
disagree مغایر بودن
subcontrary دوقیاس مغایر
paradoxes بیان مغایر
sinistral نامیمون مغایر
jar مغایر بودن
jarred مغایر بودن
jars مغایر بودن
disagreeable ناگوار مغایر
kestrel چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
sympodium منحرف شونده یا ممتد درجهت محوری
counterclockwise درجهت مخالف حرکت عقربه ساعت
omnidirectional گیرنده یا فرستنده امواج درجهت مناسب
kestrels چرخ یکجوربازکوچک که درجهت مخالف بادپروازکند
off color دارای رنگ مغایر
offbeat قطعه موسیقی ناهماهنگ مغایر
linebreeding پرورش نژاد انسان یا حیوان درجهت یا هدف معینی
warsaw treaty پیمانی که عنوان اصلی ان "پیمان کمک متقابل اروپای شرقی " است و به سال 5591 در ورشوپایتخت لهستان منعقد شد وهدف ان کمک متقابل کشورهای اروپای شرقی به یکدیگر است و بیشتر جنبه نظامی دارد
wing heavy تمایل هواپیما برای گردش درجهت حول محور طولی
autosexing دارای صفات جنسی مغایر بانوع خود
like hell <idiom> با تاثیر وانرژی بیشتر ،مغایر با حقیقت ،نه زیاد
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
it is inimical to our plans با نقشههای ما مغایر است برای نقشههای ما زیان اوراست
stbtitle عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
countered متقابل
polar متقابل
opposed متقابل
counter متقابل
countering متقابل
opposing متقابل
interactional متقابل
reciprocal متقابل
interactive متقابل
correspounding متقابل
reciprocative متقابل
mutual متقابل
sublease اجاره فرعی دادن حق اجاره بمستاجر فرعی دادن
countered ضربت متقابل
proportional متقابل یا هماهنگ
set off دعوی متقابل
counterwork عمل متقابل
mutual consistency سازگاری متقابل
transfer characteristic مشخصه متقابل
mutual characteristic مشخصه متقابل
mutual assistance کمک متقابل
logrolling همکاری متقابل
reciprocation عمل متقابل
reciprocal trading مبادله متقابل
mutual inductance القاگری متقابل
counter ضربت متقابل
mutual induction القای متقابل
mutual energy انرژی متقابل
mutual relationship رابطه متقابل
mutual terms شرایط متقابل
counterattack حمله متقابل
opposite phase فاز متقابل
m القاگری متقابل
countermine توط ئه متقابل
counter offer عرضه متقابل
counter offer پیشنهاد متقابل
counter offensive حمله متقابل
counter offensive پدافند متقابل
counter gambit گامبی متقابل
counter fire اتش متقابل
counter current جریان متقابل
counter credit اعتبار متقابل
counter claim دعوی متقابل
counter attraction کشش متقابل
counter purchase خرید متقابل
counterpawn پیاده متقابل
counter trade تجارت متقابل
countermeasures اقدامات متقابل
countermeasure اقدام متقابل
counterclaim دعوی متقابل
counterclaim ادعای متقابل
counterclaim دعوای متقابل
counterbid پیشنهاد متقابل
counteraction اقدام متقابل
counter transference انتقال متقابل
counter propaganda تبلیغ متقابل
counterpoise وزنه متقابل
counterpoise سیم متقابل
back pressure فشار متقابل
harmonic mean اعداد متقابل
antitype نوع متقابل
inter play اثر متقابل
interaction curve خم کنش متقابل
intercorrelation همبستگی متقابل
interdependency اتکاء متقابل
interrelation رابطه متقابل
intervisibility دید متقابل
iteraction عمل متقابل
transconductance رسانایی متقابل
mutual conductance رسانایی متقابل
grid anode transconductance رسانایی متقابل
counterrevolution انقلاب متقابل
countervailing credit اعتبار متقابل
cross action دعوی متقابل
cross bill شکایت متقابل
cross feed خورد متقابل
cross index شاخص متقابل
cross purpose قصد متقابل
crossecheck بررسی متقابل
crosstalk مکالمه متقابل
eclipsed form شکل متقابل
countering ضربت متقابل
interplay اثر متقابل
cross check بررسی متقابل
cross-reference مراجعه متقابل
cross-checks بررسی متقابل
transinformation اگاهی متقابل
cross reference مراجعه متقابل
cross-check بررسی متقابل
interrelationships رابطه متقابل
interaction عمل متقابل
cross-references مراجعه متقابل
cross-checked بررسی متقابل
cross reference ارجاع متقابل
interrelationship رابطه متقابل
interaction اثر متقابل
interdependence اتکاء متقابل
interdependence وابستگی متقابل
counter-measure اقدام متقابل
reciprocal متقابل معکوس
recrimination اتهام متقابل
recrimination تهمت متقابل
recriminations اتهام متقابل
reciprocity عمل متقابل
recriminations تهمت متقابل
interaction کنش متقابل
cross-reference ارجاع متقابل
retaliation عمل متقابل
counter-measures اقدام متقابل
mutual متقابل یا متقابله
cross-checking بررسی متقابل
cross-references ارجاع متقابل
reciprocal عمل متقابل
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
crossfertilize لقاح متقابل کردن
benoni counter gambit گامبی متقابل بنونی
greco counter gambit گامبی متقابل گرکو
counteracts عمل متقابل کردن
differential field winding سیمپیچ اهنربایی متقابل
counteracting عمل متقابل کردن
riposte ضربه متقابل زدن
riposted ضربه متقابل زدن
riposting ضربه متقابل زدن
ripostes ضربه متقابل زدن
rebut جواب متقابل دادن
rebuts جواب متقابل دادن
rebutted جواب متقابل دادن
rebutting جواب متقابل دادن
counteract عمل متقابل کردن
counteracted عمل متقابل کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com