Dictiornary-Farsi | مغزی گذاشتن | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (3 milliseconds)

English	Persian
welt	مغزی گذاشتن
welts	مغزی گذاشتن


Other Matches

concave fillet weld	جوشکاری مغزی مقعر جوشکاری مغزی
lay off <idiom>	به حال خود گذاشتن ،تنها گذاشتن
lid	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
lids	کلاهک گذاشتن دریچه گذاشتن
run into <idiom>	اثر گذاشتن ،تاثیر گذاشتن بر
nuclear	مغزی
core	مغزی
cores	مغزی
inanity	بی مغزی
braids	مغزی
braided	مغزی
sententiousness	پر مغزی
cerebric	مغزی
frothiness	بی مغزی
cacuminal	مغزی
braininess	مغزی
anencephalia	بی مغزی
anencephaly	بی مغزی
braid	مغزی
fillets	مغزی
cerebral	مغزی
medillary	مغزی
medullary	مغزی
medullar	مغزی
encephalic	مغزی
fillet	مغزی
filleted	مغزی
filleting	مغزی
cortical deafness	کری مغزی
brain work	کار مغزی
cortical control	کنترل مغزی
cortical inhibition	بازداری مغزی
brain waves	امواج مغزی
encorticalization	مغزی شدن
brain lesion	ضایعه مغزی
wire core	مغزی سیمی
brain death	مرگ مغزی
brain worker	کارگر مغزی
cortical blindness	نابینایی مغزی
cerebration	فعالیت مغزی
cerebro spinal	مغزی- نخاعی
encephalization	مغزی شدن
peduncle	پایک مغزی
cerebrovascular	مغزی- عروقی
cerebral laceration	پارگی مغزی
cerebral contusion	کوفتگی مغزی
cerebral compression	فشردگی مغزی
coil form	مغزی پیچک
brain injury	اسیب مغزی
encephalopathy	بیماری مغزی
hearts	مغزی طناب
idiocy	سبک مغزی
mental	مغزی هوشی
silliness	سبک مغزی
heart	مغزی طناب
concussion	ضربه مغزی
jute heart	مغزی کنفی
prosencephalic	جلو مغزی
menticide	شستشوی مغزی
brain washing	شستشوی مغزی
brain concussion	ضربه مغزی
brain damage	اسیب مغزی
feeble mindedness	سبک مغزی
glioma	غده مغزی
brain center	مرکز مغزی
brain abscess	دمل مغزی
brain abscess	ابسه مغزی
cerebro spinal fluid	مایع مغزی- نخاعی
encephalization quotient	بهر مغزی شدن
meningioma	غده پردههای مغزی
wernicke's encephalopathy	بیماری مغزی ورنیکه
convex fillet weld	جوش مغزی محدب
beak-moulding	[ابزار مغزی آویزان]
obs	نشانگان اسیب مغزی
organic brain syndrome	نشانگان اسیب مغزی
cerebro spinal axis	محور مغزی- نخاعی
csf	مایع مغزی- نخاعی
cva	سانحه عروقی- مغزی
acute brain syndrome	نشانگان مغزی حاد
acute brain disorder	اختلال مغزی حاد
cerebral arteriosclerosis	تصلب شرایین مغزی
cerebral sclerosis	تصلب شرایین مغزی
cerebral electrotherapy	برق درمانی مغزی
cerebral vascular accident	سانحه عروقی مغزی
brain injured	اسیب دیده مغزی
weak intellect	سبک مغزی خبطی کم عقلی
minimal brain damage	کمترین اسیب مغزی موثر
fillet like architrave	گچ بری سرستون مغزی گون
elizur's test for organicity	ازمون اسیب مغزی الیزور
fillet under the nose of a step	مغزی لبه یا دماغه پله
welt	حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
welts	حاشیه چرمی دور چیزی مغزی
imbecilely	از روی کودنی یا سبک مغزی ابلهانه
cerebrospinal	مربوط به نخاع ومغز مغزی نخاعی
cimbia	[نوار یا ابزار مغزی اطراف ستون]
neurons	رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
brain death	از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
angle-fillet	[ابزار مغزی برای پوشاندن درزهای داخلی]
cerebrate	فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
neuron	رشته مغزی و ستون فقراتی یاخته عصبی
To leave behinde.	جا گذاشتن ( بجا گذاشتن )
brainwash	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashed	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
brainwashes	تلقین عقاید ومسلک تازهای شستشوی مغزی دادن
to leave someone in the lurch	کسیرا در گرفتاری گذاشتن کسیرا کاشتن یا جا گذاشتن
amnesia	ضعف حافظه بعلت ضعف یا بیماری مغزی فراموشی
prefrontal	واقع در جلو استخوان پیشانی جلو مغزی
annulet	[نوار تزئینی یا ابزار مغزی دور تا دور ستون تزئینی]
placement	گذاشتن
inculcating	پا گذاشتن
teasing	سر به سر گذاشتن
misplace	جا گذاشتن
loads	گذاشتن
load	گذاشتن
apostrophize	گذاشتن
inculcates	پا گذاشتن
inculcated	پا گذاشتن
inculcate	پا گذاشتن
lets	گذاشتن
infiltrate	گذاشتن
infiltrated	گذاشتن
infiltrates	گذاشتن
let	گذاشتن
placements	گذاشتن
letting	گذاشتن
infiltrating	گذاشتن
to lay it on with a trowel	گذاشتن
to trample on	گذاشتن
to take in	تو گذاشتن
take in	تو گذاشتن
mislays	جا گذاشتن
ti turn in	تو گذاشتن
leaving	گذاشتن
to run in	تو گذاشتن
to pickle a rod for	گذاشتن
leave	گذاشتن
put	گذاشتن
puts	گذاشتن
putting	گذاشتن
getting on in years	پا به سن گذاشتن
place	گذاشتن
places	گذاشتن
placing	گذاشتن
run home	جا گذاشتن
question answer	در صف گذاشتن
lay	گذاشتن
mislay	جا گذاشتن
lays	گذاشتن
mislaid	جا گذاشتن
To be gettingh on in years.	پا به سن گذاشتن
go on <idiom>	گذاشتن
mislaying	جا گذاشتن
strand	تنها گذاشتن
strands	تنها گذاشتن
hang up	معوق گذاشتن
set (someone) up <idiom>	یه جای گذاشتن
mouths	در دهان گذاشتن
shutters	پرده گذاشتن
mouthing	در دهان گذاشتن
salute	احترام گذاشتن
put in (time) <idiom>	وقت گذاشتن
pull the wool over someone's eyes <idiom>	سربه سر گذاشتن
look up to <idiom>	احترام گذاشتن به
mouthed	در دهان گذاشتن
mouth	در دهان گذاشتن
hang-up	معوق گذاشتن
split hairs <idiom>	فرق گذاشتن
benches	نیمکت گذاشتن
bench	نیمکت گذاشتن
saluted	احترام گذاشتن
fixes	کار گذاشتن
fix	کار گذاشتن
salutes	احترام گذاشتن
saluting	احترام گذاشتن
let loose <idiom>	آزاد گذاشتن
to invent stories	صفحه گذاشتن
to spin yarns	صفحه گذاشتن
hang-ups	معوق گذاشتن
trace	اثر گذاشتن
bank	در بانک گذاشتن
banks	در بانک گذاشتن
suspend	مسکوت گذاشتن
suspending	مسکوت گذاشتن
suspends	مسکوت گذاشتن
install	کار گذاشتن
installing	کار گذاشتن
installs	کار گذاشتن
point	نوک گذاشتن
mortgaging	گرو گذاشتن
traced	اثر گذاشتن
traces	اثر گذاشتن
mortgage	گرو گذاشتن
mortgages	گرو گذاشتن
parcel	دربسته گذاشتن
parcels	دربسته گذاشتن
hypothecate	گرو گذاشتن
make an impression	تاثیر گذاشتن
cramp	درقید گذاشتن
cramps	درقید گذاشتن
handles	دسته گذاشتن

welt