Total search result: 201 (11 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
he has an a. to grind |
مقصود دارد |
|
|
Other Matches |
|
object code |
خروجی یک کامپایلر یا اسمبلرکه خود کد ماشینی قابل اجرابوده یا برای پردازش بیشتربه منظور تولید چنین کدی مناسب است کد مقصود برنامه مقصود |
object module |
واحد مقصود ماژول مقصود |
object code |
برنامه مقصود دستورالعملهای مقصود |
scalar |
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد |
object |
مقصود |
indirect objects |
مقصود |
direct objects |
مقصود |
objecting |
مقصود |
objects |
مقصود |
objectives |
مقصود |
objected |
مقصود |
objective |
مقصود |
point |
مقصود |
significance |
مقصود |
no offences was meant |
مقصود |
objectless |
بی مقصود |
meanings |
مقصود |
meaning |
مقصود |
purposelessly |
مقصود |
innuendos |
مقصود |
design |
مقصود |
designs |
مقصود |
innuendo |
مقصود |
innuendoes |
مقصود |
nonce |
مقصود فعلی |
target disk |
دیسک مقصود |
idea |
مقصود معنی |
object code |
دستورالعمل مقصود |
inexpressive |
نرساننده مقصود |
to what end? |
برای چه مقصود |
target language |
زبان مقصود |
misconstrue |
در فهمیدن مقصود |
misconstrued |
در فهمیدن مقصود |
misconstrues |
در فهمیدن مقصود |
misconstruing |
در فهمیدن مقصود |
target program |
برنامه مقصود |
object computer |
کامپیوتر مقصود |
purposive |
متضمن مقصود |
sentiment |
نیت مقصود |
purposes |
غرض مقصود |
object routin |
روال مقصود |
object module |
واحد مقصود |
purposefully |
با داشتن مقصود |
purposes |
هدف مقصود |
ideas |
مقصود معنی |
purpose |
غرض مقصود |
purpose |
هدف مقصود |
object machine |
ماشین مقصود |
object language |
زبان مقصود |
objective language |
زبان مقصود |
object program |
برنامه مقصود |
And exactly what do you mean by that ? |
مقصود ؟( درمقام اعتراض ) |
i misapprehended him |
مقصود او را درست نفهمیدم |
object deck |
دسته کارت مقصود |
proposition |
مقصود قیاس منطقی |
To achieve ones object ( aim ) . |
به مقصود خود رسیدن |
now what did you mean by it |
مقصود شماچه بود |
drift |
مقصود جریان اهسته |
drifts |
مقصود جریان اهسته |
drifting |
مقصود جریان اهسته |
drifted |
مقصود جریان اهسته |
propositioned |
مقصود قیاس منطقی |
for the nonce |
برای مقصود فعلی |
propositioning |
مقصود قیاس منطقی |
propositions |
مقصود قیاس منطقی |
lad der |
وسیله پیشرفت یارسیدن به مقصود |
what is the purpose of thislaw |
مقصود از این قانون چیست |
do you see what i mean? |
ایا میفهمید مقصود من چیست |
object oriented programming |
برنامه نویسی مقصود گرا |
much little |
هنگامی که درجه کمتری مقصود باشد |
what do you meant |
مقصود شما چیست چه مراددارید چه می خواهید |
. The car is gathering momentum. |
اتوموبیل دارد دور بر می دارد |
that is i. to this purpose |
برای این مقصود مناسب یاکافی نیست |
The moral point of this story is that… |
مقصود از این کتاب داستان درواقع اینست که ... |
dedicated |
کامپیوتری که فقط برای مقصود خاصی است |
areas |
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است |
area |
بخشی از حافظه یا کد که برای مقصود خاصی در نظر گرفته شده است |
Walls have ears <idiom> |
دیوار موش دارد و موش گوش دارد [اصطلاح] |
feather bedding |
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود |
feather-bedding |
مقصود حقوقی است که به اشخاص بی علاقه به کار یا کسانی که از کارمی دزدند پرداخت میشود |
labor theory of value |
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد |
zero insertion force socket |
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند] |
fullwrite professional |
یک برنامه جدید واژه پردازی برای کامپیوتر مکینتاش که متن را با نمودارهای متمایل به مقصود کاملا" عجین میکند |
enclave economices |
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند |
walls here ears |
دیوار موش دارد موش گوش دارد |
source computer |
کامپیوتری که برای ترجمه یک برنامه منبع به برنامه مقصود بکار می رود |
mean |
مقصود داشتن هدف داشتن |
meaner |
مقصود داشتن هدف داشتن |
meanest |
مقصود داشتن هدف داشتن |
heavy fighting is in progress |
دارد |
he has worms |
دارد |
hast |
او دارد |
he has a rage for money |
دارد |
he is ill with fever |
تب دارد |
there is a time for everything |
دارد |
chains |
دارد. |
chain |
دارد. |
are there any remarks? |
دارد |
has |
دارد |
Buttonhole |
کتی که در دو طرف دکمه دارد |
our library is well stocked |
خوبی دارد |
what matter? |
چه اهمیت دارد |
what the odds |
چه اهمیت دارد |
he has a spite against me |
بامن لج دارد |
god is |
خداوجود دارد |
he has a maggot in his head |
وسواس دارد |
Windows GDI |
بیتی دارد |
he tops .0 metres |
یک مترونیم قد دارد |
There is a knack in it . |
یک فنی دارد |
he speaks to the purpose |
قصدی دارد |
he has an axe to grind |
غرض دارد |
I owe him a dept of gratitude. |
حق بگردنم دارد |
viruses |
وجود دارد |
But one leg to the fowl. <proverb> |
مرغ یک پا دارد . |
leek d;[,vjvi ;i fv'ihd \ik , |
بزرگ دارد |
what hurt is there in that |
چه زیانی دارد |
the reason is manifold |
چنددلیل دارد |
the reason is two fold |
دودلیل دارد |
it is sufficiently stamped |
کسرتمبر دارد |
there is a rumour that |
شهرت دارد که |
it is usual with him |
عادت دارد |
There is something wrong with the ... |
... عیب دارد. |
virus |
وجود دارد |
it depends [on] |
بستگی دارد [به] |
the probability is |
احتمال دارد |
walls have ears |
گوش دارد |
he is 0 years old |
او ده سال دارد |
figure on <idiom> |
بستگی دارد به |
He has a day off. |
او مرخصی دارد. |
not a patch on |
چه دخلی دارد |
it has sides |
سه پهلو دارد |
multungulate |
که بیش از دو سم دارد |
he is fifty |
تمام دارد |
to bring grist to the mill |
نان دراب دارد |
Does it matter if I dont come ? |
اشکالی دارد اگرنیایم ؟ |
that word is obsolescent |
ان واژه کم کم دارد مهجور |
there removred revolution |
شورشی که شهرت دارد |
what is that to you |
به شما جه دخلی دارد |
what does it meant |
یعنی چه چه معنی دارد |
what is wrong with that? |
مگراین چه عیبی دارد |
the party is led by him |
او بر ان حزب ریاست دارد |
backs |
که یک باتری پشتیبان دارد |
the cat has nine lives |
سگ هفت جان دارد |
the switch is on |
برق جریان دارد |
the work is in full swing |
کاربخوبی جریان دارد |
rubrician |
کتاب نماز دارد |
well and good |
باشد چه ضرر دارد |
that bridge has openings |
ان پل سه چشمه یا دهانه دارد |
he must needs go |
بیخوداصرار دارد برفتن |
he keeps my a |
حساب مراونگه می دارد |
he is rightly named |
اسم بامسمائی دارد |
he is in the know |
اطلاع ویژه دارد |
he is in a hurry to go |
عجله دارد برفتن |
he is f. of money |
پول فراوان دارد |
he has much merit |
خیلی قابلیت دارد |
he has much merit |
بسیار شایستگی دارد |
he has a loose tongue |
دهان لقی دارد |
he bears out his name |
اسم بامسمایی دارد |
batteries |
که یک باتری پشتیبان دارد |
battery |
که یک باتری پشتیبان دارد |
double decker |
هرچیزیکه دو لایه دارد |
delectus |
برای ترجمه دارد |
likelihood |
احتمال کلی دارد |
bigamists |
زنی که دوشوهر دارد |
lengths |
خط با طول جر حرف دارد |
in all like |
احتمال کلی دارد |
tea is preferable to water |
چایی بر اب ترجیح دارد |
back |
که یک باتری پشتیبان دارد |
he insists on going |
اصرار دارد برفتن |
length |
خط با طول جر حرف دارد |
it stand well with him |
بامن نظرمساعدی دارد |
it speaks well for him |
بامن نظرمساعد دارد |
bass |
کسی که صدای بم دارد |
basses |
کسی که صدای بم دارد |
it needs to be done carefully |
اینکارتوجه لازم دارد |
it is wringing |
خیلی تراست یا اب دارد |
it is worth 0 rials |
ده ریال ارزش دارد |
it is particularly difficult |
یک دشواری ویژه دارد |
it is particularly difficult |
یک اشکال بخصوصی دارد |
it is of frequent |
خیلی مورد دارد |
It is much sought after |
خیلی طالب دارد. |
it askes for attention |
توجه لازم دارد |
bigamist |
زنی که دوشوهر دارد |
Somebody is beating at (upon)the door. |
یک کسی دارد در می زند |
My hair is falling. |
موهایم دارد می ریزد |
She has got regular teeth . |
دندانهای منظمی دارد |
There is always a right way of doing everything. |
هرکاری راهی دارد |
significance |
معنای مخصوص دارد |
He is distantly related to us . |
نسبت دوری با ما دارد |
the export of ... is granted the premium. |
صدور ... جایزه دارد. |
How long is the ticket valid? |
بلیت تا کی اعتبار دارد؟ |
He writes a legible ( beautiful ) hand . |
خط خوانایی ( قشنگه ) دارد |
With his foul temper. |
با اخلاق سگه که دارد |
She has a subtle charm. |
جذابیت ظریفی دارد |
He is against [opposed to] me . |
با من ضد است. [ضدیت دارد] |
She has a lovely (nice) voice. |
صدای قشنگه دارد |
biased |
آنچه اریب دارد |
it is very important |
بسیار اهمیت دارد |
He is verbose (garrulous). He has verbal diarrhea. |
شهوت کلام دارد |
There is only one condition attached to it . |
فقط یک شرط دارد |