English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
I don't know what to do with that. من نمی دونم باهاش چه کار باید بکنم.
Other Matches
I must make a special note of that. من باید یادداشت ویژه ای برای این مورد بکنم.
i cannot think of it فکرش را نمیتوانم بکنم تصورش راهم نمیتوانم بکنم
search me <idiom> نمی دونم ،ازکجا بدونم
I'm still not quite sure how good you are. من هنوز هم نمی دونم که تو واقعا چقدر خوب هستی.
I'm uneasy about it. من باهاش راحت نیستم.
I'm fine with it. <idiom> من باهاش مشکلی ندارم.
a wedding with all the trimmings [fixings] یک عروسی با هر چیزی که باهاش می آید
with all the frills با همه تزئینات که باهاش می آید
with all the fixings [American E] با همه و هر چیزی که باهاش می آید
with all the trimmings با همه و هر چیزی که باهاش می آید
He is absolutely determined to go and there's just no reasoning with him. او [مرد] کاملا مصمم است برود و باهاش هیچ چک و چونه نمیشه زد.
what shall i do? چه بکنم
what do you wish me to do? چه میخواهید من بکنم
What else can I do? دیگر چه می توانم بکنم ؟
I'm glad I could help. خوشحالم که تونستم کمکی بکنم.
I'm really not responsible for it. <idiom> من واقعا نمیتونم کمکی بکنم.
Might I ask a question? اجازه می دهید یک سئوال بکنم؟
Can I pin you down to that? شما را به این متعهد بکنم؟
I dropped in to say hello. آمدم اینجا یک سلامی بکنم
My hands are tied. <idiom> نمی توانم [کاری] کمکی بکنم.
i please to do it خوش دارم که این کار را بکنم
May I use your name as a reference? اجازه میدهید شما را بعنوان معرف ذکر بکنم؟
double coincidence of wants زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
Let me back up and explain how ... به من اجازه بدهید از اول داستان در گذشته شروع بکنم و توضیح بدهم که چطور ...
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too. او [زن] موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او [زن] درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
to have to باید
should باید
must باید
outh باید
shall باید
ought باید
there is a rule that... که باید.....
maun باید
the f. of a table باید
in due f. باید
one must go باید رفت
It must be granted that … باید تصدیق کر د که …
you must know باید بدانید
i ougth to go باید بروم
it is necessary to go باید رفت
ought باید وشاید
i must go باید بروم
it is necessary for him to go باید برود
how shall we proceed چه باید کرد
i ought to go باید بروم
as it deserves چنانکه باید
We have to go as well. ما هم باید برویم .
it is to be noted that باید دانست که
i ougth to go باید رفت
One must suffer in silence. باید سوخت وساخت
we must winnow away the refuse اشغال انرا باید
prettily بخوبی چنانکه باید
the needful انچه باید کرد
comme il faut چنانکه باید وشاید
shall i go? ایا باید بروم
you might have come باید امده باشید
it is to be noted that باید ملتفت بود که
Water must be stopped at its source . <proverb> آب را از سر بند باید بست .
chicane مانعی که باید دور زد
I must leave at once. باید فورا بروم.
you must go شما باید بروید
Let us see how it turns out. باید دید چه از آب در می آید
to do a thing the right way کاری راچنانکه باید
meetly چنانکه باید و شاید
to d. what to say اندیشیدن که چه باید گفت
it is to be noted that باید توجه کردکه
What can't be cured must be endured. <idiom> باید سوخت و ساخت.
enow بسنده انقدرکه باید
he must have gone باید رفته باشد
he needs must go ناچار باید برود
You should have told me earlier. باید زودتر به من می گفتی
One must take time by the forelock . وقت را باید غنیمت شمرد
I have some letters to write . چند تا کاغذ باید بنویسم
it needs to be done carefully باید بدقت کرده شود
load کاری که باید انجام شود
loads کاری که باید انجام شود
some one must stay here یک کسی باید اینجا بماند
parting of the ways جایی که باید یکی از چندچیزرابرگزید
he is much to be pitted بحالش باید رحم کرد
do the necessary انچه باید کرد بکنید
It must be quiet. باید ساکت و آرام باشد.
One must draw the line somewhere. <proverb> هر کس باید ید و مرزش را مشخص کند .
There must be some mistakes. باید اشتباهی شده باشد.
You must make allowances for his age . باید ملاحظه سنش را بکنی
if i know what to do اگر میدانستم چه باید کرد
You have to go back to ... شما باید به طرف ... برگردید.
What must be must be . <proverb> آنچه باید بشود خواهد شد .
i must answer for the damages ازعهده خسارت ان باید برایم
how shall we proceed چگونه باید اقدام کرد
backlog کاری که باید انجام شود
One must tackle it in the right way. هرکاری را باید از راهش وارد شد
There must be a catch(trick)in it. باید حقه ای درکار باشد
We had to queue [line] up for three hours to get in. ما باید سه ساعت در صف می ایستادیم تا برویم تو.
Protocol must be observed. تشریفات باید رعایت شود
I must take the kid to school . باید بچه راببرم مدرسه
We must find a basic solution. باید یک فکر اساسی کرد
One must keep up with the times. باید با زمان آهنگ بود
you shoud rinse it in lukewarm water. در آب ولرم باید آنرا آب بکشید
backlogs کاری که باید انجام شود
I must be going now. الان دیگه باید بروم
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
I must make do with this low salary. I must somehow manage on this low salary. بااین حقوق کم باید بسازم
to which side do I have to turn? به کدام طرف باید بپیچم؟
Every day that you go unheeded, you need to count on that day هر روز که بیفتید، باید در آن روز حساب کنید
Two witnesses should testify. دو شاهد باید شهادت بدهند
She must be at least 40. او [زن] کم کمش باید ۴۰ ساله باشد.
You must have respect for your promises. باید بقول خودتان احترام بگذارید
You ought to coordinate(harmonize) your plans (programs). باید برنامه هایتان را هم آهنگ کنید
It must have a solid foundation. اساس کار باید محکم باشد
Do I have to change trains? آیا باید قطار عوض کنم؟
operand که باید توسط عملگرا اجرا شود
Only dead fish swim with the flow [stream] . <proverb> در زندگی باید بجنگیم. [ضرب المثل]
you ought to know better شما باید بهتر از این بدانید
You will need to spend some money on it. تو باید برایش پول خرج بکنی.
integrand جملهای که باید تابع اولیه ان را گرفت
blankest فضایی در فرم که باید کامل شود
Do I have to change busses? آیا باید اتوبوس عوض کنم؟
We should be leaving now. باید زحمت راکم کنیم (خداحافظی )
today of all days از همه روزها امروز [باید باشد]
i know how to do it میدانم چطور باید اینکار را کرد
The football field must be marked out. زمین فوتبال را باید خط کشی کرد
How can you ask? این باید واضح باشد برای تو
There must be some mistakes. باید اشتباهی روی داده باشد.
You must account for every penny. باید تا دینار آخر حساب پس بدهی
A bitter pI'll to swallow. چیز تلخ وناخوشایندی که باید پذیرفت
One must take the bad with the good . باید خوب وبدش راقبول کرد
blank فضایی در فرم که باید کامل شود
you must know this شما باید این مطلب را بدانید
It must be put up to the prime minister . باید بعرض نخست وزیر برسد
a bitter pill to swallow <idiom> یک واقعیت ناخوشایند که باید پذیرفته شود
disclose یات چیزی که باید مخفی می ماند
discloses یات چیزی که باید مخفی می ماند
disclosing یات چیزی که باید مخفی می ماند
How many times do I have to tell you that … چند بار باید به شما بگویم که ...
I should bring you round to my way of thinking . باید تو راهم با خودم همفکر کنم
There is some hocus – pocus . I smell a rat . Ther is a trick in it . کلکی درکار باید باشد ( هست )
Why should I take the blame? چرا من باید تقصیر را به گردن بگیرم؟
We must settle the price first. اول باید قیمت راطی کرد
actions شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
unauthorized آنچه باید مجوز داشته باشد
why need he say that چرا باید این سخن را بگوید
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
load تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
loads تعداد کارهایی که ماشین باید کامل کند
to have to bite the bullet <idiom> باید انجام کاری سخت یا ناخوشایند را پذیرفت
You really ought to take better care of yourself. شما واقعا باید بهترمراقب خودتان باشید.
Where do I change for ... ? برای رفتن به ... کجا باید عوض کنم؟
Do I have to pay a supplement? آیا من چیزی اضافه باید پرداخت کنم؟
I'd مخفف should I و Iwouldبمعنی من میبایستی و Ihadبمعنی من باید و من داشتم
job مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Every crisis should be viewed [seen] as an opportunity. هر بحرانی باید به عنوان یک فرصت دیده شود.
i will t. you for the book شیر یا خط می کنم ببینم کتاب را کی باید بردارد
The craps should match the curtains. پرده ها با قالیها باید بخورد ( جور در آید )
jobs مرتب کردن کارهایی که باید پردازش شوند
Now, of all times! از همه وقتها حالا [باید پیش بیاید] !
I must think things over. باید راجع به این چیز ها فکر کنم
if [when] it comes to the crunch <idiom> وقتی که اجبارا باید تصمیم گرفت [اصطلاح]
you must a for that conduct باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
reportable incident اتفاقی که قانونا باید گذارش داده شود
I must get hold of her at all costs. بهر قیمتی شده باید گیرش بیاورم
notify party فرد یا شرکتی که باید به اواطلاع داده شود
wicket دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
wickets دروازههای فلزی کوتاه که گوی باید از ان بگذرد
now this man was lying باید دانست که این مرد دروغ میگفت
You must stick to your guns . You must take a firm stand in this matter. پای این کار باید محکم بایستی
qualifying shares سهامی که مدیران الزاما"باید خریداری کنند
current liabilities بدهیهایی که باید در اینده نزدیک پرداخت شوند
Those who lose must step out. هر که سوخت (باخت ) باید از بازی بیرون برود
executory contract قراردادی که درزمان اینده باید اجرا شود
make hay while the sun shines تا تنور گرم است باید نان راپخت
task کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
previous examination نخستین امتحانی که درجه A.B در کمبریج باید داد
tasks کاری که باید توسط کامپیوتری اجرا شود
strike while the iron is hot تا تنور گرم است باید نان پخت
We must inquire into this matter. درمورد این موضوع باید تحقیق کنیم
a stitch in time saves nine <proverb> علاج واقعه قبل از وقوع باید کرد
proportional tax مالیات که هرفرد بدون توجه به مقداراموالش باید بپردازد
I must make an early morning start. باید صبح زود راه بیافتم ( حرکت کنم )
round vowel حرف صدایی که درتلفظ ان باید دهان یا لب را گرد کرد
scale of weights جدول وزنهایی که اسب مسابقه باید تحمل کند
We ought to (should)examineit in all itsaspects. باید کلیه جهات وجوانب آنرا بررسی کنیم
makeweight مقدار کمبودی که باید به وزن چیزی اضافه شود
You will have to pay duty on this. شما برای این باید گمرکی پرداخت کنید.
You have to change at London. شما باید در لندن قطار تان را عوض کنید.
Does it have to be today (of all days)? این حالا باید امروز باشد [از تمام روزها] ؟
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
initial موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialed موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialing موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialled موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initialling موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
initials موقعیتی که باید پیش از انجام یک تابع برقرار باشد
overhead کد اضافی که برای سازماندهی برنامه باید ذخیره شود
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
You can't refuse me that ! این [درخواست یا پیشنهاد مرا] را باید قبول کنید!
You have to listen to me. شما باید به من گوش بکنید [ببینید چی می خواهم بگویم] .
multiple نتیجه و محل دستور بعدی که باید اجرا شود
Babies should be classified as antidepressants. نوزادان را باید در گروه داروهای ضد افسردگی قرار داد.
vertical تعداد خط وط که پیش از شروع چاپ مجدد باید رد کرد
entry موقعیتی که باید پیش از ورود یک تابع انجام شود
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com