English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
enacting clauses موادیکه مقر رات تازه دربرداشته باشد
Other Matches
sanguinarily چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
modernly بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
shelving موادیکه از ان تاقچه میسازند شیب
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
greige carpet فرش خود رنگ [فرشی که الیاف آن پیش از بافت رنگرزی نشده باشد. این نوع بافت در بین بافندگان محلی و خصوصا در افغانستان و کشورهای تازه استقلال یافته روسیه دیده می شود.]
new blood <idiom> جان تازه به چیزی دادن ،نیروی تازه یافتن
enactory دربردارنده مقر رات) تازه برقرارکننده حقوق تازه
new coined تازه بنیاد تازه سکه زده
newlywed تازه داماد تازه عروس
hobbledehoy کره اسبی که تازه بالغ شده ادم تازه بالغ
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
moored mine مینی که باسیم یا طناب به محل اتصال خود وصل شده باشد یا در اب معلق باشد
hottest شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hot شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
hotter شبکه آهنی یا پوشش اطراف کامپیوتر که به منبع تغذیه وصل شده باشد و زمین نشده باشد
escutcheon سپری که دارای نشانهای نجابت خانوادگی باشد صفحهای که روی ان اسم چیزی نقش شده باشد سپرارم دار
hotbeds بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
hotbed بستر خاکی چمن که در اثر تخمیر ویابوسیله دیگری گرم شده باشد محل یا محیطی که دران رویش وپیشرفت سریع باشد
imperfect competition حالتی است که در بازار عرضه بیش از یک فروشنده وجود نداشته باشد ووی بتواند روی قیمت کالای خود کنترل داشته باشد
open back [نوعی فرش تخت باف که پود آن از پشت فرش کاملا مشخص باشد و بصورت حلقوی اطراف تار را در بر گرفته باشد.]
lapheld کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
laptop کامپیوتر سبکی که قابل حمل باشد ولی نه آن قدر کوچک که به صورت جیبی باشد معمولا حاوی صفحه نمایش صفحه کلید و درایو دیسک است
wellŠsuppose it is so خوب فرض کنیم چنین باشد فرضا چنین باشد
Zel-i Sultan vase طرح گلدان ظل السلطان [این طرح بصورت تکراری و قرینه شامل یک گلدان و دسته های گل می باشد و مربوط به زمان سلطنت قاجار می باشد.]
karachoph design لچک ترنج کاراچف [این طرح مربوط به همین شهر در جنوب تفلیس منطقه قفقاز می باشد که در آن ترنج بزرگ و هشت وجهی با چهار مربع در دو طرف آن می باشد و قدمت آن بیش از صد سال است.]
charges عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
rool crush اثر تاخوردگی [فرش هایی که درست عدل بندی نشده و یا مدت طولانی بصورت چهارلا در انبار باشد پس از مفروش شدن در زمین برآمدگی هایی در محل تا دارد که اگر به شکستگی منجر نشده باشد پس از مدتی اصلاح می شود.]
cobb doglas production function ر کار بتوان کشش تولید نسبت به عامل سرمایه . اگرحاصلجمع کششهای فوق برابر 1 باشد تابع تولیدهمگن درجه 1 و مجموعه عوامل سرمایه و کار ثابت است و اگر بزرگتراز 1 باشدبازده کل صعودی و اگرکوچکتراز 1 باشد بازده کل نزولی است
shaggy ugs فرش های با پرز بلند [این گونه فرش علاوه بر داشتن پرز بلند در سطح فرش، دارای مقداری پرز در پشت فرش نیز می باشد و در مناطق سردسیر بافته می شود تا گرم بوده و عایق سرما در کف اتاق باشد.]
denial تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denials تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
new تازه
newest تازه
post glacial تازه
newer تازه
new- تازه
dewy تازه
renewed تازه
brand new تر و تازه
dewier تازه
dewiest تازه
green تازه
new-laid تازه
greenest تازه
new laid تازه
the new world تازه
mint a mint condition تازه تازه
red hot تازه
modern تازه
recent تازه
fresh- تازه
scions تازه
fresh تازه
younger تازه
young تازه
inchoative تازه
scion تازه
newfangled مد تازه
new fashioned تازه
new fallen تازه
up to date تازه
freshest تازه
new born تازه
newfashioned تازه
up-to-date تازه
new buit تازه ساخت
new come تازه امده
rookie تازه کار
scarc ely جخت تازه
sup.latest or last تازه گذشته
settlor مهاجر تازه
juvenescent تازه جوان
refresher تازه کننده
span new خیلی تازه
new built تازه ساز
reprinting چاپ تازه
span new کاملا تازه
reprints چاپ تازه
new built تازه ساخت
rookies تازه کار
neoteric جدید تازه
neocortex قشر تازه مخ
neo christianity مسیحیت تازه
brand-new بکلی نو یا تازه
nascency تازه پیداشدگی
nascence تازه پیداشدگی
ultramodern بسیار تازه
verdured تازه سرسبز
reprint چاپ تازه
green old wound زخم تازه
new blown تازه شگفته
sucking تازه کار
new arrived تازه رسیده
freshwater تازه کار
greener تازه کار
to bring in تازه اوردن
to innovate in تازه اوردن
reprinted چاپ تازه
neoteric نویسنده تازه
new come تازه رسیده
recent development بسط تازه
new clown تازه شکفته
recension چاپ تازه
newcomer تازه وارد
new buit تازه ساز
newish نسبه تازه
green concrete بتن تازه
green crop علف تازه
newmade تازه ساخت
converts تازه کیش
convert تازه کیش
noviciate تازه کار
converted تازه کیش
novitiate تازه کار
converting تازه کیش
newcomers تازه وارد
new fledged تازه پر در اورده
reappraisal ارزیابی تازه
revised edition چاپ تازه
reappraisals ارزیابی تازه
rebirth تولد تازه
new comer تازه وارد
carechumen تازه وارد
breezy خنک تازه
regeneracy تولد تازه
jackleg تازه کار
birdegroom تازه داماد
bran new بکلی نو یا تازه
grcen wine شراب تازه
brides تازه عروس
bride تازه عروس
new employees کارمندان تازه
new fallen snow برف تازه
ordinee شماش تازه
freshen تازه کردن
settlers مهاجر تازه
settler مهاجر تازه
turn over a new leaf <idiom> شروعی تازه
new laid تازه گذاشته
new-laid تازه گذاشته
tenderfoot تازه کار
recruit تازه سرباز
recruit کارمند تازه
beginner تازه کار
refreshes تازه کردن
recruited تازه سرباز
fresh- تازه کردن
freshened تازه کردن
freshest تازه کردن
freshening تازه کردن
freshens تازه کردن
fresh تازه کردن
junior زودتر تازه تر
refreshment تازه سازی
refreshments تازه سازی
refresh تازه کردن
new jerusalem اورشلیم تازه
refreshed تازه کردن
beginners تازه کار
renewal تازه سازی
immigrant تازه وارد
novice تازه کار
recuperation رمق تازه
recuperation نیروی تازه
recruiting تازه سرباز
novices تازه کار
young ice یخ تازه بسته
far out تازه و غیرسنتی
recruits کارمند تازه
recruits تازه سرباز
juniors زودتر تازه تر
recruiting کارمند تازه
immigrants تازه وارد
What is new? What is cooking ? تازه چه خبر ؟
regeneration تولد تازه
late تازه گذشته
refreshingly تازه کننده
recruited کارمند تازه
refreshing تازه کننده
renewals تازه سازی
recruiting نیروی تازه گرفتن
redecorating تزئینات تازه کردن
initiating تازه وارد کردن
initiate تازه وارد کردن
refurbished روشن و تازه کردن
recruit نیروی تازه گرفتن
initiated تازه وارد کردن
refurbishing روشن و تازه کردن
recuperated نیروی تازه یافتن
doubler دستگاه ورق تازه کن
recruited نیروی تازه گرفتن
revivified نیروی تازه دادن
recuperates نیروی تازه یافتن
revivifies نیروی تازه دادن
revivify نیروی تازه دادن
lands man ملوان تازه کار
refurbishes روشن و تازه کردن
recuperating نیروی تازه یافتن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com