English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
average cost میانگین هزینههای تولیدی هر واحد
Other Matches
opportunity cost هزینههای کالای تولیدی
margin cost مقدار هزینهای ک__ه در نتیجه اف_زایش محصول یک واحد تولیدی به کل هزینه افزوده میشود
absolute advantage برتری مطلق یک کشور یا واحد تولیدی درعرضه یک محصول یا خدمت با هزینه ای کمتر از رقیب
tangible costs هزینههای محسوس هزینههای مرئی هزینههای عینی
differential cost analysis تحلیل هزینههای تفاضلی سیستمی که در ان هزینههای روشهای مختلف برسی میگردد
business expenses هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت
production overheads هزینههای بالاسری تولید هزینههای سربار تولید هزینههای غیرمستقیم تولید
capital outlays هزینههای تاسیساتی هزینههای سرمایهای
absolute system of units سیستم واحد ها که در آن کمترین تعداد واحد یا یکه بعنوان واحد های اصلی انتخاب شده و سایر واحدها از آنها مشتق شوند
ordering costs هزینههای سفارش هزینههای مربوط به سفارش
output تولیدی
generative تولیدی
progenitive تولیدی
counterproductive ضد تولیدی
outputs تولیدی
productive تولیدی
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powers واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powering واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
powered واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
business goods کالای تولیدی
producer goods کالاهای تولیدی
productive capacity فرفیت تولیدی
manufactoring plant کارخانه تولیدی
productive work کار تولیدی
producer's goods مواد تولیدی
productive sector بخش تولیدی
knot نات [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
representative firm بنگاه تولیدی نمونه
producer price index شاخص قیمت تولیدی
generation data set مجموعه دادههای تولیدی
government enterprise موسسات تولیدی دولتی
atomistic society واحدهای کوچک تولیدی
producer durable equipment تجهیزات با دوام تولیدی
cpu واحد محاسبه و منط ق و واحد ورودی / خروجی
morpheme واحد معنی دار لغوی کوچکترین واحد
user cost of capital هزینه سرمایه برای بنگاه تولیدی
two input firm بنگاه تولیدی باد و عامل تولید
finished کالاهای تولیدی که آماده فروش هستند
functional unit واحد در حال کار واحد تابعی
value added اضافه قیمتی که در مواد خام در نتیجه عملیات صنعتی و تولیدی ایجاد میشود
aggregate expenditures هزینههای کل
margin productivity نسبت بین محصول بدست امده وعوامل تولیدی که در صرف ایجاد ان شده است
knot میل دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
knot گره دریایی [واحد اندازه گیری] [واحد سرعت دریایی]
freight charges هزینههای حمل
consumption expenditures هزینههای مصرفی
government expenditures هزینههای دولت
anchor dues هزینههای لنگر
overhead costs هزینههای عمومی
competition cost هزینههای رقابتی
implicit costs هزینههای ضمنی
comparative costs هزینههای نسبی
implicit costs هزینههای نامرئی
incidental expenses هزینههای واقعی
capital outlays هزینههای تاسیساتی
fixed costs هزینههای سرمایهای
fixed costs هزینههای ثابت
overheads هزینههای عمومی
overhead costs هزینههای حاشیهای
building costs هزینههای ساختمان
deferred charges هزینههای انتقالی
design costs هزینههای طراحی
personal outlays هزینههای شخصی
overhead costs هزینههای اضافی
overhead costs هزینههای بالاسری
pilot charges هزینههای راهنما
overheads هزینههای بالاسری
dock dues هزینههای لنگرگاه
financial expenses هزینههای مالی
preliminary expenses هزینههای ابتدائی
capital expenditures هزینههای سرمایهای
on costs هزینههای غیرمستقیم
national expenditures هزینههای ملی
real costs هزینههای واقعی
selling costs هزینههای فروش
spillover costs هزینههای خارجی
supplementary costs هزینههای اضافی
supplementary costs هزینههای مکمل
sunk cost هزینههای اضافی
material costs هزینههای مواد
standard costs هزینههای استاندارد
storage costs هزینههای انبارداری
standard costs هزینههای نرمال
preliminary expenses هزینههای مقدماتی
bank charge هزینههای بانکی
joint costs هزینههای مشترک
capital charges هزینههای سرمایه
prime costs هزینههای اولیه
increasing cost هزینههای فزاینده
transaction costs هزینههای معاملاتی
operational costs هزینههای عملیاتی
bank charges هزینههای بانکی
capital expenditure هزینههای سرمایهای
increasing cost هزینههای صعودی
stevedoring charges هزینههای بارگیری وباراندازی
avoidable costs هزینههای قابل اجتناب
increasing cost industry صنایع با هزینههای افزایشی
handling charges هزینههای جابجایی کالا
selling costs هزینههای فروش کالا
recurring costs هزینههای تکرار شونده
loading participation in profits هزینههای مشارکت در سود
taxation of costs ارزیابی هزینههای دعوی
unliquidated obligation هزینههای پرداخت نشده
outlays هزینههای سرمایهای مخارج
cost category هزینههای انجام شده
constant cost industry صنعت هزینههای ثابت
surcharges درصد هزینههای اضافی
surcharge درصد هزینههای اضافی
secondary costs هزینههای غیر مستقیم یاثانوی
life cycle costs هزینههای دوره عمر یک محصول
privy purse اعتبارمخصوص هزینههای خصوصی پادشاه
contango هزینههای دیرکرد خرید سهم
unforeseen expenses هزینههای پیش بینی نشده
cost analysis تجزیه تحلیل هزینههای کار
pad the bill <idiom> اضافه شدن هزینههای کاذب
ordering costs هزینههای مربوط به سفارش کالا
analysis یات هزینههای محصول جدید
fixed costs هزینههای که وابسته به حجم تولید نمیباشد
discounted cash flow ارزش فعلی پرداختها و هزینههای اتی
dock charges هزینههای حوض dock-dues : syn
place utility استفاده فیزیکی یا وضعی حالتی که موسسه تولیدی جهت بالا بردن سود خودحمل و نقل محصولش را نیزبر عهده بگیرد
current standard cost مقیاس سنجش قیمت کالای تولیدی یا مواد اولیه با قیمت پایه است
correlation جدول نسبت بین هزینههای متغیر تولید
contingent fund اعتبار هزینههای پیش بینی نشده ذخیره احتیاطی
loading for contingencies کارمزدی که بابت هزینههای احتمالی به حق بیمه اضافه میشود
docl pass گواهی که پس از پرداخت هزینههای لنگرگاه به صاحب کشتی داده میشود
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
meanest میانگین
arithmetic mean میانگین
mean میانگین
averaged در میانگین
on average [on av.] در میانگین
average value میانگین
meaner میانگین
mean value میانگین
mean high water مد میانگین
median میانگین
averages میانگین
averaging میانگین
average میانگین
averaged میانگین
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
deferred expense هزینههای پیش بینی شدهای که هنوز موعد پرداختشان نرسیده است
average error خطای میانگین
moving average میانگین غلتان
average deviation انحراف میانگین
mean low water اب پایین میانگین
average cost میانگین هزینه
arithmetic mean میانگین حسابی
density mean میانگین چگالی
assumed mean میانگین فرضی
mean error خطای میانگین
average flow بده میانگین
average life عمر میانگین
mean high water اب بالای میانگین
mean deviation انحراف میانگین
average discharge بده میانگین
mediums وسط یا میانگین
mean depth ژرفای میانگین
average value ارزش میانگین
mean absolute deviation انحراف میانگین
medium وسط یا میانگین
average value مقدار میانگین
batting average میانگین توپزنی
mean life عمر میانگین
mean low water جزر میانگین
moving average میانگین متحرک
geometric mean میانگین هندسی
mean velocity تندی میانگین
mean value مقدار میانگین
average price میانگین قیمت
harmonic mean میانگین همساز
mean time between failures میانگین عمر
mean squares میانگین مجذورات
logarithmic mean میانگین لگاریتمی
simple mean میانگین حسابی
averaged ایجاد میانگین
working mean میانگین مفروض
averaged معدل میانگین
averaged میانگین موفقیت
averaging ایجاد میانگین
average ایجاد میانگین
average معدل میانگین
average میانگین موفقیت
averages میانگین موفقیت
averages معدل میانگین
simple average میانگین ساده
true mean میانگین حقیقی
weighted average میانگین وزنی
weighted average میانگین موزون
weighted mean میانگین وزنی
averaging معدل میانگین
averaging میانگین موفقیت
averages ایجاد میانگین
meanest مقدار میانگین
meaner مقدار میانگین
simple mean میانگین ساده
mean مقدار میانگین
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com