Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English
Persian
meddle
میانی وسطی
meddled
میانی وسطی
meddles
میانی وسطی
middle
میانی وسطی
middles
میانی وسطی
mid
میانی وسطی
mid-
میانی وسطی
Other Matches
mean
وسطی
centric
وسطی
mediate
وسطی
mediated
وسطی
median
وسطی
mediating
وسطی
middle finger
وسطی
medial
وسطی
mediates
وسطی
meaner
وسطی
meanest
وسطی
Middle Ages
قرون وسطی
mediaeval ages
قرون وسطی
medius
انگشت وسطی
medival ages
قرون وسطی
middle succession
توالی وسطی
the dark ages
قرون وسطی
middle lintel in window
الت وسطی پنجره
medizeval history
تاریخ قرون وسطی
middle name
نام وسطی-اسموسطین
mesoderm
لایه وسطی جرثومه میانپوست
wimple
روسری زنان قرون وسطی چرخ
longbow
کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
longbows
کمان بلند در انگلستان قرون وسطی
pennon
پرچم مثلثی شکل قرون وسطی
galley
کشتی پارویی یا بادبانی قرون وسطی
medievalist
متخصص درتاریخ وهنروفرهنگ قرون وسطی
dromond
کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی
schoolastic
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
templar
عضو فرقهای ازصلیبیون نظامی قرون وسطی
schoolman
پیرو روش تحقیقی قرون وسطی مدرسه یی
scholasticism
شیوه تعلیم وفلسفه مذهبی قرون وسطی
balistraria
[قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
chien-assis
[پنجره زیر شیروانی مینیاتوری در قرون وسطی]
ballistraria
[قابی به شکل صلیب در دیوارهای قرون وسطی]
canterius
[تیر اصلی خرپا در خانه های قرون وسطی]
tower house
قلعه مستحکم قرون وسطی خانه بالای برج
cantherius
[تیر اصلی خرپا در خانه های قرون وسطی]
tilts
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilted
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
tilt
شیب داشتن مسابقه نیزه سواری شمشیربازی سواره درقرون وسطی
to be broken on the wheel
روی چرخ گاری مردن
[نوعی مجازات اعدام در قرون وسطی]
calf's tongue
[برجسته کاری های دکوری قرون وسطی با زبانه هایی شبیه تیرهای موازی]
medial
میانی
center back
بک میانی
mesail
میانی
mesne
میانی
center land
خط میانی
midline
خط میانی
centrical
میانی
mesal
میانی
middle deck
پل میانی
mesial
میانی
centric
میانی
median
میانی
innermost
میانی
medium
میانی
mediums
میانی
mediate
میانی
inmost
میانی
mediating
میانی
mediated
میانی
mediates
میانی
intermediate field
میدان میانی
intermediate
طبقه میانی
intermediate contact
کنتاکت میانی
intermediate anneal
التهاب میانی
drop keel
تیغه میانی
buffer
حافظه میانی
middle layer
قشر میانی
interconnection
اتصال میانی
mesencephalon
مغز میانی
intermediate band
باند میانی
interband
باند میانی
i.f.
فرکانس میانی
intermediate frequency
فرکانس میانی
intermediate phase
فاز میانی
interphase
فاز میانی
intermediate plate
صفحه میانی
intermediate points
جهات میانی
lower boom
تیرک میانی
lower boom
بوم میانی
intermediate terminal
ترمینال میانی
intermediate zone
ناحیه ی میانی
intermediate oscillation
نوسان میانی
intermediate link
حلقه میانی
intermediate
عضو میانی
median income
درامد میانی
neutral wire
سیم میانی
middle part
قسمت میانی
intermediate frequency tank circuit
فرکانس میانی
intermediate fuse
فیوز میانی
intermediate image
تصویر میانی
intermediate layer
لایه میانی
intermediate transmitter
فرستنده میانی
ridge rope
سیم میانی
central reserve
سکوی میانی
midpoint
نقطه میانی
midfield line
خط میانی زمین
center stripe
خط میانی زمین
center wing
بال میانی
center section
بال میانی
midpoints
نقطه میانی
center line
خط میانی زمین
intermediate office
مرکز میانی
median
سکوی میانی
midsection
قطعه میانی
neutral conductor
سیم میانی
center circle
دایره میانی
tympanum
گوش میانی
tun dish throught
پاتیل میانی
central strip
نوار میانی
middle fraction
پاره میانی
middle fraction
جزء میانی
middle insomnia
بیخوابی میانی
middle ear
گوش میانی
dorsomedial
پشتی- میانی
mid flap
فلپ میانی
cut splice
پیوند میانی
halfback
بازیگر میانی
intermediate distribution frame
مقسم میانی
hogging
تنش میانی
halfback
بازیگرخط میانی
vermis
قطعه میانی مخچه
third ventricle
بطن میانی مغز
midpoint rule
قاعده نقطه میانی
medium frequency motor
موتور با فرکانس میانی
medial layer
لایه میانی
[پزشکی]
middle lintel in window
وادار میانی پنجره
Somewhere in the darkness
جایی در میانی تاریکی
medice
قسمت میانی زمین
steering wheel hub
قسمت میانی غربالک
centered
نقط ه میانی چیزی
deeper
نقطه میانی سر پیچ
deepest
نقطه میانی سر پیچ
amidship
قسمت میانی قایق
intercede
پادر میانی کردن
bilge board
تخته میانی قایق
center
نقط ه میانی چیزی
center back
بازیگر میانی خط عقب
center ice circle
داره میانی زمین
central concrete membrane
پرده میانی بتنی
cif
فرمت میانی معروف
dermis
غشاء میانی پوست
deep
نقطه میانی سر پیچ
rail
الت میانی در و پنجره
media
پوشش میانی سرخرگ
centers
نقط ه میانی چیزی
centre
نقط ه میانی چیزی
centred
نقط ه میانی چیزی
interceded
پادر میانی کردن
intercedes
پادر میانی کردن
interceding
پادر میانی کردن
loom
قسمت میانی پارو
looming
قسمت میانی پارو
looms
قسمت میانی پارو
middle
منطقه میانی زمین
middles
منطقه میانی زمین
dorsomedial thalamus
تالاموس پشتی- میانی
flankerback
بازیگر میانی جناح
intermediate transformer
مبدل یا ترانسفورماتور میانی
intermediate frequency sensitivity
حساسیت فرکانس میانی
intermediate frequency section
مقطع فرکانس میانی
intermediate frequency breakdown
شکست فرکانس میانی
insulated intermediate layer
لایه میانی عایق
intermediate frequency amplification
تقویت فرکانس میانی
interband telegraphy
تلگراف باند میانی
loomed
قسمت میانی پارو
interjacent
میانی در میان افتاده
intermediate aperiodic circuit
مدار میانی اپریودیک
intermediate amplifier
تقویت کننده میانی
intermediate frequency stage
طبقه ی فرکانس میانی
intermediate repeater
تقویت کننده میانی
intermediate frequency transformer
مبدل فرکانس میانی
grounded neutral
سیم میانی زمین
intermediate roll stand
مقام نورد میانی
intermediate temperature
درجه حرارت میانی
half length illusion
خطای ادراکی میانی
controvrsism
روش فکری گروهی ازروشنفکران قرون وسطی که بدون اعتقاد به هدفهای انقلابی به دفاع از حقوق افراد در مقابل پادشاهان می پرداختند
infection of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
seated
قسمت میانی زین اسب
inflammation of the middle ear
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
middle ear inflammation
[MEI]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
seats
قسمت میانی زین اسب
seat
قسمت میانی زین اسب
midpoints
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
otitis media
[OM]
عفونت گوش میانی
[پزشکی]
intermediate frequency amplifier
تقویت کننده فرکانس میانی
intermediate frequency band filter
صافی باند فرکانس میانی
big man
بازیگر میانی بیس بال
king-pendant
[تیر عمودی در خرپای میانی]
interband recombination
ترکیب مجدد باند میانی
proxinal
نزدیک به تنه یا خط میانی بدن
midgut
قسمت میانی مجرای هاضمه
image camera tube
لامپ تصویر میانی دوربین
midpoint
نقطه میانی یا نزدیک مرکز
thalamic
ماده خاکستری مغز میانی
drawman
مرد میانی برای رویارویی
mesoblast
لایه جرثومه میانی جنین
mesocarp
قشر میانی غلاف میوه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com