Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 212 (15 milliseconds)
English
Persian
alien
ناسازگار بودن
aliens
ناسازگار بودن
Search result with all words
alien
ناسازگار غریبه بودن
aliens
ناسازگار غریبه بودن
discord
ناجور بودن ناسازگار بودن
conflict
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicted
ناسازگار بودن مبارزه کردن
conflicts
ناسازگار بودن مبارزه کردن
disagree
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreed
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagreeing
مخالف بودن ناسازگار بودن
disagrees
مخالف بودن ناسازگار بودن
Other Matches
hedgehoggy
ناسازگار
maladapted
ناسازگار
disagreeable
ناسازگار
maladjusted
ناسازگار
unadjusted
ناسازگار
instansigent
ناسازگار
insalubrious
ناسازگار
discordant
ناسازگار
adverse
ناسازگار مضر
ill sorted
ناسازگار ناپسند
abhorrent
بیمناک ناسازگار
conflictive
بهم ناسازگار
ill-assorted
ناسازگار - ناهمجور
incompatibly
بطور ناسازگار
uncompromising
سخت ناسازگار
inconsistently
بطور ناسازگار
uncompromisingly
سخت ناسازگار
insociable
ناسازگار غیرقابل معاشرت
incongruously
بطور ناجوریا ناسازگار
irreconcilable
جور نشدنی ناسازگار
mutually exclusive
دو به دو ناسازگار مانعه الجمع
incompossible
منافی یکدیگر ناسازگار
inadaptable
غیر قابل توافق ناسازگار
hedge hog
ماشین لاروبی ادم ناسازگار
incompatible
ناسازگار یا آنچه خوب کار نمیکند
link
تابع نرم افزاری که امکان ارسال داده بین برنامههای ناسازگار میدهد
platform
نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
platforms
نرم افزار یا شبکهای که میتواند با سخت افزارهای مختلف ناسازگار کار کند و متصل شود
tunnelling
روش بستن یک بسته داده از یک نوع شبکه دربسته دیگر به طوری که روی شبکه دیگر و ناسازگار قابل ارسال باشد
To be very conspicuous . To stick out a mile . To be a marked person .
مثل گاو پیشانی سفید بودن ( انگشت نما ومشخص بودن )
peregrinate
سرگردان بودن اواره بودن در کشور خارجی اقامت کردن
contained
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
contain
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
to have short views
د راندیشه حال بودن وبس کوته نظر بودن
contains
در بر گرفتن محتوی بودن حاوی بودن محاصره کردن
corresponded
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
to mind
مراقب بودن
[مواظب بودن]
[احتیاط کردن]
corresponds
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
up to it/the job
<idiom>
مناسب بودن ،برابربودن ،قادربه انجام بودن
correspond
بهم مربوط بودن مانند یا مشابه بودن
outnumbers
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbering
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
outnumbered
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
to be in one's right mind
دارای عقل سلیم بودن بهوش بودن
outnumber
از حیث شماره بیشتر بودن افزون بودن بر
lurk
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurks
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
lurked
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
reasonableness
موجه بودن عادلانه یا مناسب بودن
lurking
در تکاپو بودن درکمین شکار بودن
to be hard put to it
درسختی وتنگی بودن درزحمت بودن
validity of the credit
معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to be in a habit
دارای خویاعادتی بودن دچارخویاعادتی بودن
to look out
اماده بودن گوش بزنگ بودن
fittest
شایسته بودن برای مناسب بودن
fit
شایسته بودن برای مناسب بودن
To be on top of ones job .
بر کار سوار بودن ( مسلط بودن )
look out
منتظر بودن گوش به زنگ بودن
fits
شایسته بودن برای مناسب بودن
belong
مال کسی بودن وابسته بودن
belonged
مال کسی بودن وابسته بودن
belongs
مال کسی بودن وابسته بودن
monitored
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitors
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
monitor
رله کردن پیامها تقویت ارسال امواج به گوش بودن گوش دادن نافر بودن
precede
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
resides
ساکن بودن مقیم بودن
consisted
شامل بودن عبارت بودن از
urgency
فوتی بودن اضطراری بودن
want
فاقد بودن محتاج بودن
reside
ساکن بودن مقیم بودن
precedes
جلوتر بودن از اسبق بودن بر
consisting
شامل بودن عبارت بودن از
on guard
مراقب بودن نگهبان بودن
consist
شامل بودن عبارت بودن از
resided
ساکن بودن مقیم بودن
inhere
جبلی بودن ماندگار بودن
appertaining
مربوط بودن متعلق بودن
consists
شامل بودن عبارت بودن از
wanted
فاقد بودن محتاج بودن
pend
معوق بودن بی تکلیف بودن
to stand for
نامزد بودن هواخواه بودن
appertain
مربوط بودن متعلق بودن
look for
منتظر بودن درجستجو بودن
appertains
مربوط بودن متعلق بودن
haze
گرفته بودن مغموم بودن
stravage
سرگردان بودن بی هدف بودن
governs
نافذ بودن نافر بودن بر
governed
نافذ بودن نافر بودن بر
govern
نافذ بودن نافر بودن بر
depend
مربوط بودن منوط بودن
depended
مربوط بودن منوط بودن
depends
مربوط بودن منوط بودن
appertained
مربوط بودن متعلق بودن
ablest
لایق بودن مناسب بودن
abler
لایق بودن مناسب بودن
to be due
مقرر بودن
[موعد بودن]
conditionality
شرطی بودن مشروط بودن
stravaig
سرگردان بودن بی هدف بودن
include
شامل بودن متضمن بودن
pertain
مربوط بودن متعلق بودن
pertained
مربوط بودن متعلق بودن
having
مالک بودن ناگزیر بودن
pertains
مربوط بودن متعلق بودن
slouch
خمیده بودن اویخته بودن
slouches
خمیده بودن اویخته بودن
slouching
خمیده بودن اویخته بودن
moons
سرگردان بودن اواره بودن
agree
متفق بودن همرای بودن
agreeing
متفق بودن همرای بودن
agrees
متفق بودن همرای بودن
have
مالک بودن ناگزیر بودن
includes
شامل بودن متضمن بودن
abut
مماس بودن مجاور بودن
abuts
مماس بودن مجاور بودن
owed
مدیون بودن مرهون بودن
slouched
خمیده بودن اویخته بودن
abutted
مماس بودن مجاور بودن
moon
سرگردان بودن اواره بودن
owes
مدیون بودن مرهون بودن
owe
مدیون بودن مرهون بودن
interface
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
interfaces
1-تغییر وسیله با افزودن مدار یا اتصال به آن برای ساخت سیستم ارتباطی استاندارد. 2-اتصال دو یا چند وسیله ناسازگار با هم با مدار برای برقراری ارتباط
Being a junior clerk is a far cry from being a manager .
کارمند عادی بودن کجا و رئیس بودن کجا
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
stand
بودن واقع بودن
interdepend
بهم موکول بودن مربوط بهم بودن
profiteer
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
profiteers
استفاده چی بودن اهل استفاده زیاد بودن
incompactness
ول بودن
existed
بودن
to be in a bad
[foul]
temper
بد خو بودن
exists
بودن
dubiosity
در شک بودن
put one's cards on the table
<idiom>
رک بودن
stinks
بد بودن
stink
بد بودن
intend
بر ان بودن
exist
بودن
ween
بودن
intending
بر ان بودن
judder
لق بودن
teem
پر بودن
To be all adrift.
سر در گم بودن
teems
پر بودن
To be in two minds about something . To be undecided. To waver and vacI'llate.
دو دل بودن
teeming
پر بودن
concentricity
بودن
consecutiveness
پی در پی بودن
to think ill of any one
بودن
juddered
لق بودن
reach
بس بودن
juddering
لق بودن
intends
بر ان بودن
to be proper for
به جا بودن
judders
لق بودن
teemed
پر بودن
sufficed
بس بودن
wobbled
لق بودن
wobble
لق بودن
to be in two minds
دو دل بودن
to be
بودن
lackvt
کم بودن
suffice
بس بودن
to bargain for
بودن
wobbles
لق بودن
wobbling
لق بودن
suffices
بس بودن
sufficing
بس بودن
suffice
بس بودن
to hold water
ضد آب بودن
to chop and change
دو دل بودن
last
[be enough]
بس بودن
to kick the beam
کم بودن
be sufficient
بس بودن
justness
حق بودن
be enough
بس بودن
to find oneself
بودن
be adequate
بس بودن
lacks
ناقص بودن
lacks
فاقد بودن
mope
افسرده بودن
lacked
ناقص بودن
emptiness
خالی بودن
lacked
فاقد بودن
lack
ناقص بودن
mopes
افسرده بودن
lack
فاقد بودن
emptiness
تهی بودن
moping
افسرده بودن
mean business
<idiom>
جدی بودن
matter
<idiom>
مهم بودن
work out
<idiom>
موثر بودن
in a family way
<idiom>
حامله بودن
tilts
یک وری بودن
in a hole
<idiom>
درمشکل بودن
owning
دارا بودن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
owning
مالک بودن
itching palm
<idiom>
حریص بودن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com