English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
object symptoms نشانههای پیدا یا بیرون نما
Other Matches
to turn out بیرون دادن بیرون کردن سوی بیرون برگرداندن بیرون اوردن امدن
reduced cues نشانههای مخفف
leading marks نشانههای هدایت
directory markers نشانههای دایرکتوری
return نشانههای انتهای خط
returned نشانههای انتهای خط
returning نشانههای انتهای خط
returns نشانههای انتهای خط
wiring symbols نشانههای سیمکشی
withdrawal symptoms نشانههای ترک دارو
symptomatology علم شناسایی نشانههای بیماری
to strain at a gnat ازدروازه بیرون نرفتن وازچشم سوزن بیرون رفتن
ECMA استاندارد نشانههای برای رسم فلوچارت
witjout بی بدون بیرون بیرون از درخارج فاهرا
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
flow diagram نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
flowchart نشانههای مخصوص برای معرفی وسیله تصحیات و عملیات در فلوچارت
spoons طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spoon طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
spooned طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
desktop در یک GUI فضای کاری که نمایش گرافیک از میز کار واقعی ای با نشانههای تلفن
groups نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
spooning طعمه فلزی قاشقی شکل ماهیگیری نشانههای وجود داشتن حیوان وحشی
group نشانهای که پنجرهای را نشان میدهد که حاوی مجموعهای نشانههای فایل یا برنامه هاست
extravasate ازمجرای طبیعی بیرون رفتن ازمجرای خود بیرون انداختن بداخل بافت ریختن
eject بیرون راندن بیرون انداختن
outward bound عازم بیرون روانه بیرون
ejecting بیرون راندن بیرون انداختن
extrusion بیرون اندازی بیرون امدگی
ejects بیرون راندن بیرون انداختن
ejected بیرون راندن بیرون انداختن
stencil ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stenciling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilled ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencilling ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
stencils ورقه پلاستیکی با نشانههای بریده شده روی آن برای رسم سریع و ساده فلوچارت
tactile صفحه کلیدی که حاوی نشانههای مخصصوص برای انتخاب کلید باشد مثل ایجاد صدا
flow diagram صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowchart صفحه پلاستیکی با نشانههای بریده شده موقت برای اجازه دادن به نشانه ها تا به آسانی و به سرعت رسم شوند
flowline خط وطی که نشانههای فلوچارت را بهم وصل میکند تا جهت جریان در فلوچارت را نشان میدهد
tabulation نشانههای نمایش داده شده برای بیان محل توقفهای جدول بندی شده
upper case حروف بزرگ و نشانههای دیگرروی ماشین تایپ یا صفحه کلید که با انتخاب کلید shift دستیابی می شوند
off one's hands بیرون از اختیار شخص بیرون از نظارت شخص
wimp نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
wimps نمایش برنامه که از گرافیک یا نشانههای کنترل نرم افزار برای تسهیل در استفاده , استفاده میکند. دستورات سیستم لازم نیست تایپ شوند
implied malice سوء نیتی است که به موجب نشانههای موجود در قانون درصورت سرزدن اعمال خاص از فرد و یا به وجود امدن شرایط خاص در موضوع موجود فرض میشود
a rare bird کم پیدا
indiscernible able نا پیدا
phenomenal پیدا
in a good light پیدا
phenomenally پیدا
axiomatical پیدا
visibility پیدا
prosilient پیدا
apparent پیدا
visible پیدا
smell out با بو پیدا کردن
detect پیدا کردن
spottable پیدا کردنی
open roof بام پیدا
gain پیدا کردن
scholastic agent شاگرد پیدا کن
pin point پیدا کردن
raise its head پیدا شدن
gains پیدا کردن
track پیدا کردن
tracked پیدا کردن
tracks پیدا کردن
trover چیز پیدا ده
gained پیدا کردن
detecting پیدا کردن
to pluck up one's heart دل پیدا کردن
exposures پیدا شدن
to search out پیدا کردن
detects پیدا کردن
exposure پیدا شدن
to pick up پیدا کردن
to look up پیدا کردن
averaged پیدا کردن
detected پیدا کردن
averages پیدا کردن
find پیدا کردن
finds پیدا کردن
average پیدا کردن
acquire پیدا کردن
finder پیدا کننده
turn up <idiom> پیدا شدن
averaging پیدا کردن
to figure up پیدا کردن
pvogenous از چرک پیدا شده
to spring a leaguer رخنه پیدا کردن
to win fame شهرت پیدا کردن
stammered لکنت پیدا کردن
stammer لکنت پیدا کردن
To find a way out. To find a remedy. چاره پیدا کردن
liaised ارتباط پیدا کردن
dampen رطوبت پیدا کردن
dampened رطوبت پیدا کردن
dampening رطوبت پیدا کردن
in the doghouse <idiom> مشکل پیدا کردن با
to take a ply تمایل پیدا کردن
to become a necessity لزوم پیدا کردن
liaising ارتباط پیدا کردن
liaises ارتباط پیدا کردن
to take umbra at رنجش پیدا کردن از
to think out با فکر پیدا کردن
liaise ارتباط پیدا کردن
dampens رطوبت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن به
show up <idiom> سر و کله اش پیدا می شود
hade تمایل پیدا کردن
qualify شایستگی پیدا کردن
qualifies شایستگی پیدا کردن
luff لنگر پیدا کردن
declines شیب پیدا کردن
new discovered تازه پیدا شده
converge تقارت پیدا کردن
tout خریدار پیدا کردن
touted خریدار پیدا کردن
touting خریدار پیدا کردن
converged تقارت پیدا کردن
converges تقارت پیدا کردن
get at able یافتنی پیدا کردنی
decline شیب پیدا کردن
declined شیب پیدا کردن
he looks malice ازسیمای او پیدا است
i am through with my work ازکارفراغت پیدا کردم
i had a quiet read فرصت پیدا کردم
declining شیب پیدا کردن
converging تقارت پیدا کردن
touts خریدار پیدا کردن
preempt حق تقدم پیدا کردن
It showed on his face. از صورتش پیدا بود
come to an agreement موافقت پیدا کردن
trove چیز پیدا شده
shield حفاظ پیدا کردن
shields حفاظ پیدا کردن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
to work out something حل چیزی را پیدا کردن
stammers لکنت پیدا کردن
take to تمایل پیدا کردن
primigenial نخست پیدا شده
demonetize تنزل پیدا کردن
escrow اجرایی پیدا میکند
equation of payments قاعده پیدا کردن
Fetch a doctor at once. زود یک دکتر پیدا کن بیاور
to rummage out با جستجوی زیاد پیدا کردن
Help me find my keys. کمک کن کلیدهایم را پیدا کنم
cabbage کش رفتن رشد پیدا کردن
cabbages کش رفتن رشد پیدا کردن
It I get the time . If I could spare sometime. If I round to it. اگر رسیدم( فرصت پیدا شد )
if he has found it اگر ان را پیدا کرده باشد
genealogize شجره کسی را پیدا کردن
shock هول وهراس پیدا کردن
deeping of capital عمق پیدا کردن سرمایه
to pick out باگوش پیدا کردن دریافتن
shocks هول وهراس پیدا کردن
shocked هول وهراس پیدا کردن
The mountain peak is not in sight. قله کوه پیدا نیست
to pick up فراگرفتن دوباره پیدا کردن
to nerve oneself قوت قلب پیدا کردن
to make the pot boi; معاش خود را پیدا کردن
find and replace پیدا کردن و جایگزین نمودن
self born پیدا شده در نفس انسان
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
pot luck هرچه دردیگ پیدا شود
waver فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavered فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavering فتور پیدا کردن دو دل بودن
wavers فتور پیدا کردن دو دل بودن
radar trapping اختلال پیدا کردن رادار
out maneuver برتری مانور پیدا کردن
neptunian ازاب پیدا شده نپتونی
respiring امید تازه پیدا کردن
hit on/upon <idiom> پیدا کردن چیزی که میخواهی
pay dirt <idiom> زیر خاکی پیدا کردن
read between the lines <idiom> پیدا کردن مفهوم ضمنی
respires امید تازه پیدا کردن
to come to an understanding پیدا کردن سازش پیداکردن
respired امید تازه پیدا کردن
respire امید تازه پیدا کردن
rub اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
rubbed اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
to get the upper hand برتری جستن تفوق پیدا کردن
radio direction finding پیدا کردن جهت بی سیم دشمن
rubs اصطکاک پیدا کردن ساییده شدن
wavering تردید پیدا کردن تبصره قانون
to get a meat for a bird برای مرغی جفت پیدا کردن
wavered تردید پیدا کردن تبصره قانون
waver تردید پیدا کردن تبصره قانون
pull oneself together بر اعصاب خود تسلط پیدا کردن
to orient oneself چهار سوی خود را پیدا کردن
make out معنی چیزی را پیدا کردن سردراوردن از
Did you ever find that pen you lost ? قلمت که گم شده بود پیدا کردی ؟
shortest اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
shorter اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
to seek somebody out جستجو برای پیدا کردن کسی
short اتصال مدار اتصالی پیدا کردن
ruts شور پیدا کردن فحل شدن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com