English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
current cell indicator نشانگر سل جاری
Other Matches
drivel اب دهان جاری ساختن از دهن یا بینی جاری شدن دری وری سخن گفتن
customs of the services مقررات و روشهای جاری قسمتها امور جاری نیروها
current cost accounting حسابداری هزینه جاری حسابداری براساس نرخ های جاری
markers نشانگر
marker نشانگر
indicator نشانگر
suspension arm اهرم نشانگر
mode indicator نشانگر حالت
lubber's line نشانگر سینه
wheel indicator نشانگر سکان
symptomatic act عمل نشانگر
column indicator نشانگر ستونی
complex indicator نشانگر عقده
dead reckoning tracer نشانگر نقطه یا محل
rudder indicator نشانگر تیغه سکان
end of data marker نشانگر انتهای داده ها
key status indicator نشانگر وضعیت کلید
end of tape marker نشانگر انتهای نوار
oil level indicator نشانگر سطح روغن [مهندسی]
ghost نشانگر دوم که در برخی برنامه ها استفاده میشود
ghosts نشانگر دوم که در برخی برنامه ها استفاده میشود
flagging قرار دادن یک نشانگر در یک موضوع تا بعداگ راحت پیدا شود
hashmark علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
hash mark علامت چاپ که به عنوان نشانه کپی سخت یا نشانگر به کار می رود
game وسیلهای که در دست قرار می گیرد تا نشانگر یا تصویر گرافیکی را در بازی کامپیوتری حرکت دهد
shed خون جاری ساختن جاری ساختن
sheds خون جاری ساختن جاری ساختن
shedding خون جاری ساختن جاری ساختن
jitter خطایی که در آن حرکت سرعت بالا پایین نشانگر روی صفحه وجدو دارد و در یک ارسال فیش
running key [کلید جاری رمز یا دفترچه جاری کلید رمز]
eot maker Tape Of End نشانگر انتهای نوار Transmission Of End انتهای مخابره
volant جاری
current cell سل جاری
going جاری
groovy جاری
interfluent در هم جاری
interfluous در هم جاری
gushing جاری
sluicy جاری
sister in law جاری
actuals جاری
pourer جاری
current جاری
running water اب جاری
running جاری
currents جاری
present-day جاری
excurrent جاری شونده
routinely روش جاری
routines خط مشی جاری
routines روش جاری
current loop حلقه جاری
standing order دستور جاری
standing orders دستور جاری
account cuurent حساب جاری
routine روش جاری
routine خط مشی جاری
AC حساب جاری
trill جاری شدن
trilled جاری شدن
trills جاری شدن
flowed جاری شدن
flow جاری شدن
checking account حساب جاری
checking accounts حساب جاری
current account حساب جاری
current accounts حساب جاری
currently بطور جاری
electrodynamics الکترسیته جاری
disembogue جاری شدن
demand deposit سپرده جاری
current جاری و روان
current date تاریخ جاری
current expenditure هزینه جاری
current files پروندههای جاری
current income درامد جاری
current instruction دستورالعمل جاری
current liabilites بدهیهای جاری
current liabilities بدهیهای جاری
current liability بدهی جاری
current price قیمت جاری
current budget بودجه جاری
bank overdraft حساب جاری
currents جاری و روان
callendar year سال جاری
circulating asset دارایی جاری
competitive price قیمت جاری
current yield بازده جاری
current ratio نسبت جاری
current assets دارایی جاری
current asset دارایی جاری
current assets دارائیهای جاری
current liability بدهیهای جاری
rules of procedure روش جاری
The regulations in force . مقررات جاری
standing روش جاری
Blood was running . خون جاری شد
present consumption مصرف جاری
oozed جریان جاری
present income درامد جاری
ooze جریان جاری
oozing جریان جاری
oozes جریان جاری
During (in)the current year. درسال جاری
routinely خط مشی جاری
perfuse جاری ساختن
yeild point حد جاری شدن
yeild جاری شدن
yield جاری شدن
yielded جاری شدن
yields جاری شدن
liquid limit حد جاری شدن
working capacity سرمایه جاری
tidal volume حجم جاری
flows جاری شدن
circulate جاری شدن (مثل آب در لوله یا هوا در ساختمان)
blood خون جاری کردن
balance on current account مانده حساب جاری
at the current rate of exchange به نرخ مبادله جاری
outflow به بیرون جاری شدن
at the current rate of exchange به نرخ جاری ارز
current directory دایرکتوری جاری یا فعلی
tapping از شیر اب جاری کردن
standing operating procedures روش جاری مخابرات
tapped از شیر اب جاری کردن
print پس از اتمام کار جاری
bleeds خون جاری شدن از
prints پس از اتمام کار جاری
current account balance تراز حساب جاری
flux جاری شدن گداختن
the th inst پنجم بماه جاری
bleed خون جاری شدن از
current rate of growth نزخ رشد جاری
tap از شیر اب جاری کردن
standing operating procedures روش جاری عملیاتی
circumfluent جاری شونده دراطراف
poured جاری شدن یا ساختن
checking account حساب جاری بانکی
pass book دفتر حساب جاری
checking accounts حساب جاری بانکی
passbook دفتر حساب جاری
payment on open account پرداخت در حساب جاری
poured افشاندن جاری شدن
pour point نقطه جاری شدن
flow جریان جاری کردن
instants مربوط به ماه جاری
pouring افشاندن جاری شدن
pouring جاری شدن یا ساختن
pours افشاندن جاری شدن
pours جاری شدن یا ساختن
pour جاری شدن یا ساختن
flowed جریان جاری کردن
pour افشاندن جاری شدن
instant مربوط به ماه جاری
snivels ازبینی جاری شدن
snivelling ازبینی جاری شدن
active a ccount حساب متحرک یا جاری
daily routine عادت جاری روزانه
jet مانندفواره جاری کردن
jets مانندفواره جاری کردن
outflows به بیرون جاری شدن
pronounce the formula of a specified صیغه جاری کردن
jetted مانندفواره جاری کردن
printed پس از اتمام کار جاری
snivelled ازبینی جاری شدن
sniveling ازبینی جاری شدن
jetting مانندفواره جاری کردن
flows جریان جاری کردن
sniveled ازبینی جاری شدن
snivel ازبینی جاری شدن
winterbourne رودی که در زمستان جاری میشود
Applicants flooded in. سیل افراد ( متقاضیان ) جاری شد
rules of procedure قوانین مربوط به روش جاری
hangup توقف ناگهانی برنامه جاری
profluent جاری بمقدار زیاد ساری
confluent باهم جاری شونده متلاقی
newsreels فیلم اخبار جاری روز
routines جریان عادی عادت جاری
emanate جاری شدن تجلی کردن
emanated جاری شدن تجلی کردن
routinely جریان عادی عادت جاری
routine جریان عادی عادت جاری
emanating جاری شدن تجلی کردن
newsreel فیلم اخبار جاری روز
flows جاری بودن روان شدن
flowed جاری بودن روان شدن
flow جاری بودن روان شدن
emanates جاری شدن تجلی کردن
ancestral file که فرزند فایل جاری است
riffles اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
slobber تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
shape factor نسبت لنگرپلاستیک به لنگر جاری شدن
slobbered تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbering تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
slobbers تلفظ کلمات با جاری ساختن اب دهان
riffled اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
conduct جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducted جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conducts جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
riffling اب جاری در قسمت کم عمق رود بر زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com