English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
issue نشریه فرستادن
issued نشریه فرستادن
issues نشریه فرستادن
Other Matches
pamphlets نشریه
leaflet نشریه
leafleted نشریه
leafleting نشریه
pamphlet نشریه
leaflets نشریه
publication نشریه
serial نشریه
serials نشریه
publications نشریه
bulletins نشریه اطلاعاتی
circular بخشنامه نشریه
periodical نشریه دورهای
tract رساله نشریه
tracts رساله نشریه
bulletin نشریه اطلاعاتی
technical bulletin نشریه فنی
circulars بخشنامه نشریه
periodical مجله نشریه
leaflet بروشور نشریه
reviews رژه نشریه
leafleted بروشور نشریه
reviewing رژه نشریه
leafleting بروشور نشریه
reviewed رژه نشریه
review رژه نشریه
leaflets بروشور نشریه
trifoliolate دارای سه نشریه
training circular نشریه اموزش
desktop publishing program برنامه نشریه رومیزی
pamphlets نشریه اموزش و فنی
pamphlet نشریه اموزش و فنی
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
scandal sheet نشریه محتوی شایعات افتضاح امیز
starting with the issue of July 1 هنگامی که با نشریه اول ژوئن شروع کنیم
olympic review نشریه رسمی کمیته بین المللی المپیک
sends فرستادن
sending فرستادن
to send off فرستادن
send فرستادن
remitting فرستادن
remitted فرستادن
remits فرستادن
to send off فرستادن
despatch فرستادن
dispateh فرستادن
hand over فرستادن
send back پس فرستادن
to send back پس فرستادن
send in فرستادن
send out فرستادن
send round فرستادن
to a. letter فرستادن
to serve a subpoena on فرستادن
give off <idiom> فرستادن
remit فرستادن
dispatched فرستادن
dispatch فرستادن
despatching فرستادن
dispatches فرستادن
despatches فرستادن
consigns فرستادن
consign فرستادن
consigned فرستادن
packs فرستادن
pack فرستادن
consigning فرستادن
despatched فرستادن
send on جداگانه فرستادن
call for some one پی کسی فرستادن
consignment امانت فرستادن
remittance فرستادن پول
to send a message پیام فرستادن
pulsing فرستادن موج
to send down rain باران فرستادن
to send for a person بی کسی فرستادن
to send on fools errand پی نخودسیاه فرستادن
return پس فرستادن عودت
returned پس فرستادن عودت
mails باپست فرستادن
imparadise به بهشت فرستادن
mail باپست فرستادن
missend اشتباها فرستادن
forward فرستادن رساندن
missions بماموریت فرستادن
mission بماموریت فرستادن
forwarded فرستادن رساندن
retransmit دوباره فرستادن
circularize بخشنامه فرستادن به
returning پس فرستادن عودت
to call for anyone پی کسی فرستادن
send-ups بزندان فرستادن
delegated به نمایندگی فرستادن
delegates به نمایندگی فرستادن
returns پس فرستادن عودت
delegate به نمایندگی فرستادن
send up بزندان فرستادن
delegating به نمایندگی فرستادن
send-up بزندان فرستادن
consignments امانت فرستادن
remittances فرستادن پول
jamming پارازیت فرستادن
transmissibility قابلیت فرستادن
to post a letter [British English] نامه ای را با پست فرستادن
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
red herring پی نخود سیاه فرستادن
circularize پرسش نامه فرستادن
to send soldiers into the streets سربازان را به خیابانها فرستادن
despatched روانه کردن فرستادن
to send something to my friend چیزی را به دوستم فرستادن
despatched عزیمت فرستادن پیام
despatches روانه کردن فرستادن
follow the ball دنبال توپ فرستادن
to mail a letter [American English] نامه ای را با پست فرستادن
to send to the press برای چاپ فرستادن
dispatches روانه کردن فرستادن
to send for a person عقب کسی فرستادن
dispatched روانه کردن فرستادن
dispatch روانه کردن فرستادن
transmissibility فرا فرستادن پذیری
to e. carpets to the europe فرش به اروپا فرستادن
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatches عزیمت فرستادن پیام
despatching عزیمت فرستادن پیام
despatching روانه کردن فرستادن
despatches عزیمت فرستادن پیام
re export دوباره بیرون فرستادن
radiographic پیام رادیوتلگرافی فرستادن
dispatched عزیمت فرستادن پیام
referred فرستادن بازگشت دادن
deliver فرستادن توپ به هدف
radios پیام رادیویی فرستادن
delivers فرستادن توپ به هدف
refer فرستادن بازگشت دادن
red herrings پی نخود سیاه فرستادن
refers فرستادن بازگشت دادن
fades کج فرستادن گوی گلف
radio پیام رادیویی فرستادن
fade کج فرستادن گوی گلف
radioing پیام رادیویی فرستادن
afforce نیروی کمکی فرستادن به
radioed پیام رادیویی فرستادن
ships با کشتی حمل کردن فرستادن
serve a notice on someone برای کسی اخطار فرستادن
dispatchment ارسال [اعزام] [گسیل] [فرستادن ]
wirephoto بوسیله بی سیم عکس فرستادن
ship با کشتی حمل کردن فرستادن
ship باکشتی فرستادن یا حمل کردن
school بمدرسه فرستادن درس دادن
accred it با استوارنامه فرستادن اعتبارنامه دادن
schools بمدرسه فرستادن درس دادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
fool's errands فرستادن دنبال نخود سیاه
fool's errand فرستادن دنبال نخود سیاه
outclearing فرستادن چک و قبض به بنگاه پایاپاپای
ships باکشتی فرستادن یا حمل کردن
semimonthly دوهفته یکبار نشریه دو هفته یکبار
disseminating توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminates توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
disseminated توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
supply فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
to send a message to somebody پیامی به کسی فرستادن [سیاسی یا اجتماعی]
relegating محول کردن به جای بدتر فرستادن
relegates محول کردن به جای بدتر فرستادن
disseminate توزیع اخبار فرستادن پخش کردن
relegated محول کردن به جای بدتر فرستادن
supplied فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
supplying فرستادن تدارک دیدن ارسال کردن
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
radiograph پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
relegate محول کردن به جای بدتر فرستادن
railroads با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
railroad با راه اهن فرستادن یا سفر کردن
to send for a person پیغام برای کسی فرستادن که بیا
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
frank اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franked اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
ascender وسیله مکانیکی برای فرستادن بار
franks اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franking اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
frankest اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
franker اجازه عبور دادن مجانا فرستادن
radiographs پیام رادیوتلگرافی فرستادن مخابرات رادیویی
enclose به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
encloses به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
multiplex چند خبر راهمزمان بر روی یک سیم فرستادن
to serve a notice on some one اخطار یا یاد داشت برای کسی فرستادن
enclosing به پیوست فرستادن حصار یا چینه کشیدن دور
hatch way روزنه عرشه کشتی مخصوص پایین فرستادن بار
kinchin lay دزدی پول ازبچه هابوسیله فرستادن انهاپی فرمان
certiorari حکم فرستادن پرونده که ازمحکمه بالاتربمحکمه پایین ترابلاغ میشود
cuts فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
cut فرستادن گوی هدف بیلیارد با ضربه قوسداربه زاویه تند
fly فرستادن توپ والیبال به ارتفاع زیاد پارچه سقف چادر
purge valve لوله مخصوص بیرون فرستادن اب از ماسک بافشار هوای بینی
spot pass پاسی که بجای فرستادن به بازیگر به نقطه معینی فرستاده میشود
place پاس به یار ازاد فرستادن گوی بیلیارد به سمت هدف
(in) care of someone <idiom> فرستادن چیزی برای کسی ازروی آدرس شخص دیگری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com