Total search result: 202 (36 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
silver |
نقره پوش کردن نقره فام شدن |
silvers |
نقره پوش کردن نقره فام شدن |
|
|
Other Matches |
|
argent |
نقره |
argentine |
نقره |
argentum |
نقره |
silvering |
اب نقره |
silver plate |
اب نقره |
silvers |
نقره |
silver |
نقره |
silversmiths |
نقره ساز |
silver medal |
مدال نقره |
shiner |
پول زر یا نقره |
silversmiths |
نقره کار |
silver medal |
نشان نقره |
silver medals |
مدال نقره |
silver medals |
نشان نقره |
silver bar |
شمش نقره |
impure nitric acid |
تیزاب نقره |
silver <adj.> |
رنگ نقره ای |
silverware |
فروف نقره |
silverware |
نقره الات |
silvery |
نقره فام |
desilverize |
نقره گرفتن از |
hessite |
تلورید نقره |
conductive silver |
نقره هادی |
silvern |
نقره فام |
silveriness |
نقره فامی |
silver spoon |
قاشق نقره |
argent |
پول نقره |
argentation |
اب نقره دادن |
silver plate |
نقره اندود |
silver plate |
فرف نقره |
electrolytic silver refining |
الکترولیز نقره |
argentiferous |
نقره دار |
flat silver |
فروف نقره |
argentation |
نقره کاری |
ingots silver |
نقره شمش |
argentometer |
نقره سنج |
silver nitrate |
نیترات نقره |
queen of night |
سیم نقره |
silver foil |
ورق نقره |
argentous |
نقره دار |
silver extraction |
استخراج نقره |
silversmith |
نقره کار |
argentometry |
نقره سنجی |
silver standard |
استاندارد نقره |
silver vessels |
فروف نقره |
silversmith |
نقره ساز |
silverer |
نقره کار |
vase |
گلدان نقره وغیره |
bullion |
شمش طلا و نقره |
silver fox |
روباه نقره فام |
vases |
گلدان نقره وغیره |
silver standard |
واحد پول نقره |
galvanises |
با برق اب طلا یا نقره دادن به |
krone |
مسکوک نقره دانمارک و نروژ |
galvanised |
با برق اب طلا یا نقره دادن به |
platinum blonde |
دارای موی نقره فام |
silvern |
دارای صدای نقره سیمین |
silverfish |
انواع ماهیان نقره فام |
galvanizes |
با برق اب طلا یا نقره دادن به |
rupee |
واحد پول نقره هندوستان |
free silver |
مقدار نقره ازاد یک مسکوک |
drachmas |
پول نقره یونان باستان |
lunar caustic |
نیترات نقره بفرمول 3NO Ag |
drachmae |
پول نقره یونان باستان |
drachma |
پول نقره یونان باستان |
bonanzas |
رگه بزرگ طلا یا نقره |
bonanza |
رگه بزرگ طلا یا نقره |
rupees |
واحد پول نقره هندوستان |
groat |
سکه نقره چهار پنسی |
galvanize |
با برق اب طلا یا نقره دادن به |
galvanising |
با برق اب طلا یا نقره دادن به |
plating |
اب نقره یااب طلا روکش کاری |
thaler |
یکنوع سکه بزرگ نقره المانی |
white crappie |
ماهی خوراکی نقره فام شمال امریکاcell |
sodium |
فلز نرم ومومی شکل نقره فام |
silver thread |
نخ های زربفت یا نقره ای [این نوع نخ در بعضی قالیچه ها جهت تزئین در بافت فرش بکار می رود.] |
gold lace [braids] |
گلابتون [نخ های تزئینی از طلا یا نقره برای جلوه های ویژه در زمینه قالیچه] |
silver star |
نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی |
metallic thread |
نخ زربفت [اینگونه نخ ها که از تابیده شدن ورقه های نازک طلا، نقره و یا دیگر فلزات بدور نخ تهیه می شوند، جهت تزئین فرش بکار رفته.] |
glid |
تذهیب کاری [در زمینه فرش بوسیله نخ طلا، نقره و یا جواهرات. نوعی از این تذهیب کاری به صوفی بافی معروف است.] |
to let somebody treat you like a doormat <idiom> |
با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن] |
unmew |
رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن |
discharges |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
discharge |
اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن |
capture |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
capturing |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
captures |
اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن |
countervial |
خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن |
challengo |
ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن |
verify |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifies |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verifying |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
verified |
مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت |
shoot |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
foster |
تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن |
shoots |
جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن |
orienting |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
surveys |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
survey |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
to temper [metal or glass] |
آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه] |
surveyed |
براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید |
cross examination |
تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن |
orients |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
orient |
جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن |
concentrates |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
concentrate |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
tae |
پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن |
to appeal [to] |
درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه] |
concentrating |
غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن |
serves |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigned |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
serve |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
to inform on [against] somebody |
کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن] |
assign |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
calk |
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن |
served |
نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن |
assigning |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
assigns |
مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن |
buck up |
پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن |
soft-pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft pedal |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaled |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedaling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedalling |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
soft-pedals |
رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن |
infringe |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
corrects |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
withstood |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
correcting |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploits |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
woos |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
correct |
تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن |
exploiting |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
infringes |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
wooed |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
infringing |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
times |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
checks |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
woo |
افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن |
timed |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preach |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
checked |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
time |
تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن |
preached |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
to wipe out |
پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن |
preaches |
وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن |
infringed |
تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن |
to use effort |
کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن |
check |
بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن |
support |
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن |
withstand |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
exploit |
استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن |
crosses |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
point |
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته |
sterilizing |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
withstanding |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilizes |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilized |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crosser |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
sterilises |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilize |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
crossest |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
married under a contract unlimited perio |
زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با |
cross |
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر |
withstands |
مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن |
sterilised |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
sterilising |
گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن |
transliterate |
عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن |
surcharge |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
surcharges |
زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن |
institutionalizes |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
cipher device |
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن |
institutionalizing |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalising |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalize |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
institutionalises |
در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن |
exploiting |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploits |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
exploit |
از فرصت استفاده کردن استفاده از موفقیت کردن بهره کشی کردن اغتنام فرصت کردن |
lubricate |
چرب کردن لیز کردن نرم کردن |
detach |
تجزیه کردن جدا کردن دور کردن |
mended |
درست کردن اصلاح کردن جبران کردن |
endorsing |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
referred |
ارجاع کردن تسلیم کردن عطف کردن |
clearest |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
endorses |
فهرنویسی کردن جیرو کردن امضاء کردن |
expends |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
judging |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
judges |
حکم کردن قضاوت کردن داوری کردن |
clearer |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
to secure |
تامین کردن [مطمئن کردن ] [حفظ کردن] |
specifies |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |
expend |
مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن |
clear |
روشن کردن صاف کردن شفاف کردن |
evaporated |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
justifies |
تبرئه کردن تصدیق کردن توجیه کردن |
evaporating |
تبخیر کردن ناپدید کردن خشک یا کم اب کردن |
compensated |
جبران کردن تلافی کردن تصحیح کردن |
specify |
مشخص کردن ذکر کردن معلوم کردن |