Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
soap opera
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
soap operas
نمایشهای تلویزیونی یارادیویی پر احساسات وکم ارزش
Other Matches
telegenic
دارای استعداد شرکت دربرنامههای تلویزیونی مناسب برای برنامه تلویزیونی
radio day
یک روز کار بی سیم یارادیویی
influence sweep
پاکسازی میدان مین بااستفاده از امواج رادار یارادیویی
comedian
نوینسده نمایشهای خنده دار
comedian
هنرپیشه نمایشهای خنده دار
comedians
نوینسده نمایشهای خنده دار
comedians
هنرپیشه نمایشهای خنده دار
comedist
نویسنده نمایشهای خنده دار
tragedian
نویسنده یا بازیگر نمایشهای تراژدی ومحزون
comediennes
زنی که در نمایشهای خنده اور بازی میکند
comedienne
زنی که در نمایشهای خنده اور بازی میکند
repertoire
فهرست نمایشهای اماده برای نمایش دادن
book value
ارزش هر شیی برحسب انچه دردفترحساب نشان داده شود ارزش سهام طبق دفاتر
ad valorem
به نسبت ارزش کالا براساس ارزش
civision
رمز و کشف کردن علایم تلویزیونی رمز کردن علایم تلویزیونی
neoclassical theory of value
تئوری ارزش نئوکلاسیک .براساس این نظریه ارزش یک کالا براثر تداخل عرضه وتقاضا برای کالای مورد نظربدست می اید
value added
قیمت یا ارزش افزوده شده قیمت یک محصول در بازاربدون توجه به ارزش مواداولیه یی که در تولید ان به کار رفته است
ended
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
end
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
ends
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD
no par value
بدون ارزش واقعی بی ارزش
axiological
وابسته به ارزش ها یا علم ارزش ها
capital gain
منافع حاصل از فروش یاتعویض اقلام دارایی به قیمتی بیش از ارزش دفتری اضافه ارزش سرمایه سرمایه باز یافته
televisual
تلویزیونی
carrying
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carry
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carries
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
carried
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود
stair stepping
روشی که در نمایشهای تصویری برای نمایش خط رسم شده در زاویهای به غیر از 54 درجه افقی یاعمودی بکار می رود
telefilm
فیلم تلویزیونی
videoed
تلویزیونی تلویزیون
videos
تلویزیونی تلویزیون
telecast
برنامه تلویزیونی
videoing
تلویزیونی تلویزیون
video
تلویزیونی تلویزیون
teleplay
نمایش تلویزیونی
camera tube
دوربین تلویزیونی
tv terminal
ترمینال تلویزیونی
television receiver
گیرنده تلویزیونی
pickup tube
دوربین تلویزیونی
television camera tube
دوربین تلویزیونی
television set
مجموعه تلویزیونی
teleran
رادار تلویزیونی
televiewer
بیننده برنامه تلویزیونی
composite television signal
پیام مرکب تلویزیونی
newscasts
اخباررادیویی یا تلویزیونی خبر پراکندن
newscast
اخباررادیویی یا تلویزیونی خبر پراکندن
kinescope
ازبرنامه تلویزیونی فیلمبرداری کردن
teleview
به برنامههای تلویزیونی نگاه کردن
telecourse
دوره برنامههای اموزشی تلویزیونی
kentish fire
محلهای پی درپی وجمعی نمایشهای پی درپی وگروهی
currency devaluation
کاهش رسمی ارزش پول تضعیف ارزش پول
tvt
Writer Type Television ماشین تحریر تلویزیونی
head
وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
interlace
روش ساخت تصویر روی صفحه تلویزیونی در دو مرحله
qube
تسهیلات اطلاعاتی که قسمتی از یک سیستم پیشرفته کابل تلویزیونی است
closed circuit
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits
تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
soulful
پر از احساسات
heartbeat
احساسات
heartbeats
احساسات
emotion
احساسات
emotions
احساسات
sentiments
احساسات
burn in
علامت گذاری یک صفحه تلویزیونی یا مانیتور پس از نمایش یک تصویر درخشان برای مدت طولانی
enthuse
احساسات رابرانگیختن
schwarmerei
احساسات شدید
enthusing
احساسات رابرانگیختن
sentimentalize
با احساسات امیختن
enthuses
احساسات رابرانگیختن
schwarmerei
احساسات افراطی
to gall a person's kibes
احساسات کسی را
rhapsodically
از روی احساسات
rhapsodical
ناشی از احساسات
enthused
احساسات رابرانگیختن
affecting
محرک احساسات
folkway
احساسات عمومی
brace
تحریک احساسات
braced
تحریک احساسات
d. of feeling
نازکی احساسات
emotionless
عاری از احساسات
acold
بدون احساسات
nationallism
احساسات ملی
emotive
وابسته به احساسات
impressive
برانگیزنده احساسات
heartstrings
احساسات عمیق
affect
احساسات برخورد
affects
احساسات برخورد
sexiest
دارای احساسات شهوانی
self composed
مستولی بر احساسات خود
sensate
با احساسات درک کردن
sentimentalism
گرایش بسوی احساسات
neighbourly feelings
احساسات همسایگی همدردی
sexy
دارای احساسات شهوانی
religious sentiments
احساسات وعقاید مذهبی
seentimentally
از روی احساسات یا عاطفه
sexier
دارای احساسات شهوانی
fanatical
دارای احساسات شدید
sentimentally
از روی احساسات یاعاطفه
white-hot
دارای احساسات برانگیخته
sentimental
مبنی بر احساسات یا عقیده
heartstring
عمیق ترین احساسات دل
soft spot for someone/something
<idiom>
احساسات تندوتیز داشتن
shake up
احساسات راتحریک کردن
shake-up
احساسات راتحریک کردن
shake-ups
احساسات راتحریک کردن
sentimentalization
ایجاد احساسات وعواطف
fanatics
دارای احساسات شدید
heart goes out to someone
<idiom>
ابراز احساسات کردن
fanatic
دارای احساسات شدید
sweep off one's feet
<idiom>
بر احساسات فائق آمدن
mush
احساسات بیش ازحد
white hot
دارای احساسات برانگیخته
pathetic
دارای احساسات شدید
internationalism
احساسات بین المللی
unfeeling
بیحس فاقد احساسات
sentient
حساس دستخوش احساسات
sentimentality
گرایش بسوی احساسات
grabber
مدار دیجیتالی سریع که یک تصویر تلویزیونی را در حافظه نگه می دارد تا بعدا توسط کامپیوتر پردازش شود
high mind
با مناعت دارای احساسات بلند
pathognomic
وابسته به تشخیص ناخوشی یا احساسات
To play (trifle) with someones feeling.
با احساسات کسی بازی کردن
sectarianize
با احساسات و تعصبات مسلکی امیختن
close to home
<idiom>
به احساسات شخصی نزدیک شدن
your words offended her
سخنان شما به احساسات اوبرخورد
get a grip of oneself
<idiom>
کنترل کردن احساسات شخصی
wear one's heart on one's sleeve
<idiom>
نشان دادن تمام احساسات
philanthropic feelings
احساسات بشر دوستانه و نوع پرستانه
heart strings
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل
pornography
نقاشی یا عکس محرک احساسات جنسی
wounded feelings
رنجش برخوردگی احساسات جریحه دار
soul-searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
soul searching
بررسی دقیق احساسات وانگیزههای خود
tough minded
دارای فکر خشن وبدون احساسات
debunking
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunk
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
debunks
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
homosexual
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
homosexuals
دارای احساسات جنسی نسبت به جنس موافق
debunked
احساسات غلط و پوچ را ازکسی دور کردن
passion
اشتیاق وعلاقه شدید احساسات تند وشدید
She has emotional entanglements (involvement ) .
گرفتاریهای احساسی دارد ( عشق ؟ احساسات وغیره )
inversions
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
inversion
تاثیر تلویزیونی ناشی از جابجایی رنگ نمایش متن پیش زمینه و پس زمینه
slobber
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbering
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
slobbers
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
eroticism
تحریک احساسات شهوانی بوسیله تخیل ویابوسایل هنری
slobbered
دارای احساسات بچگانه مثل بچه بوسیدن یاگریستن
televise
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televised
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televises
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
televising
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن
audio mixer
میکسر صوتی تلویزیونی مخلوط کننده صوتی
his words injured my feelings
سخنایش بمن برخورد سخنانش احساسات مراجریحه دار کرد
parabiosis
برگشت ووقفه فعالیت حیاتی موجود فرونشستگی احساسات یافعالیت
oedipus complex
احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
fiend
دارای احساسات شدید
[دیوانه وار مشتاق یا علاقه مند]
teleran system
نوعی سیستم ناوبری که بااستفاده از رادارهای زمینی و سیستم تلویزیونی هواپیماهای سرگردان دراطراف محوطه فرودگاه را به باند هدایت میکند
oedipal
وابسته به احساسات و علائق کودکان 3 تا 6 ساله نسبت بوالدین جنس مخالف خود
demagogisme
استفاده نامشروع از احساسات حاد و تعصبات عوام و مردم کوچه و بازار به منظور وصول به اهداف سیاسی
erogenous
ارضاکننده تحریکات شهوانی و جنسی محرک احساسات جنسی
big ticket
با ارزش
shotten
بی ارزش
treasure
با ارزش
worthless
بی ارزش
no par
بی ارزش
brummagem
بی ارزش
brummagem
کم ارزش
picayubnish
بی ارزش
junky
بی ارزش
rewarding
پر ارزش
low grade
کم ارزش
low level
کم ارزش
market value
ارزش
small change
کم ارزش
picayune
بی ارزش
worthiness
ارزش
trivalence
سه ارزش
regardant
با ارزش
trivalency
سه ارزش
unvalued
بی ارزش
worm eaten
بی ارزش
fustian
بی ارزش
good for nothing
بی ارزش
naught
بی ارزش
valuing
ارزش
punk
بی ارزش
punks
بی ارزش
cost
ارزش
rubbish
بی ارزش
value
ارزش
raffish
بی ارزش
valueless
بی ارزش
avail
ارزش
prices
ارزش
price
ارزش
values
ارزش
worth
با ارزش
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com