English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
terrarium نمایشگاه جانوران خشکی
Other Matches
menagerie نمایشگاه جانوران
menageries نمایشگاه جانوران
aquariums نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
aquarium نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
aquaria نمایشگاه جانوران و گیاهان ابزی
colony گروهی از جانوران یا گیاهان یا جانوران تک سلولی هم نوع که با هم زندگی یا رشد می کنند [زیست شناسی]
playhouses نمایشگاه
showplaces نمایشگاه
fair نمایشگاه
fairs نمایشگاه
exhibitions نمایشگاه
exhibition نمایشگاه
playhouse نمایشگاه
fairest نمایشگاه
showplace نمایشگاه
show room نمایشگاه
fairer نمایشگاه
fairest نمایشگاه کالا
showrooms سالن نمایشگاه
fairs نمایشگاه کالا
trade fairs نمایشگاه تجاری
expositions عرضه نمایشگاه
fair نمایشگاه کالا
showrooms نمایشگاه کالا
fairer نمایشگاه کالا
trade fairs نمایشگاه بازرگانی
trade fair نمایشگاه تجاری
trade fair نمایشگاه بازرگانی
showroom نمایشگاه کالا
showroom سالن نمایشگاه
exposition عرضه نمایشگاه
stagy درخور نمایشگاه
pavilions غرفه نمایشگاه
pavilion غرفه نمایشگاه
penny gaff نمایشگاه ارزان
odeum نوازشگاه یا نمایشگاه
public amnsement نمایشگاه عمومی
exhibition building ساختمان نمایشگاه
festival of rug نمایشگاه فرش
exhibitions نمایشگاه حقوق تقاعد
operating theatres نمایشگاه عمل جراحی
exhibition نمایشگاه حقوق تقاعد
carpet showroom نمایشگاه و غرفه فرش
operating theatre نمایشگاه عمل جراحی
drought خشکی
land n خشکی
constipation خشکی
terra firma خشکی
parchedness خشکی
droughts خشکی
rigidity خشکی
dryness خشکی
leanness خشکی
aridity خشکی
barrenness خشکی
stiffness خشکی
crispness خشکی
drouth خشکی
dry gap bridge پل خشکی
land خشکی
dry land خشکی
xeransis خشکی
mainland خشکی
overseas trade fair نمایشگاه بین المللی بازرگانی
amphitheatres تاتر یا نمایشگاه بیضوی شکل
galleries نقب اصلی نمایشگاه هنری
gallery نقب اصلی نمایشگاه هنری
amphitheatre تاتر یا نمایشگاه بیضوی شکل
loosen از خشکی در اوردن
ankylosis خشکی بند
stiff neck خشکی گردن
xerophytes خشکی پسند
loosened از خشکی در اوردن
loosening از خشکی در اوردن
loosens از خشکی در اوردن
landsman اهل خشکی
catatonic rigidity خشکی کاتاتونیایی
chapt خشکی زدن
huskiness درشتی خشکی
hypnotic rigidity خشکی هیپنوتیسمی
overland از راه خشکی
zerophytes خشکی پسند
land breeze باد خشکی
corkiness سبکی خشکی
constipate خشکی اوردن
lands man اهل خشکی
absolute drought خشکی مطلق
landings ورود به خشکی
spits یک نقطه از خشکی
waterfront پیشرفتگی خشکی در اب
waterfronts پیشرفتگی خشکی در اب
spit یک نقطه از خشکی
landlocked محاط در خشکی
landlocked محصور در خشکی
landward بسوی خشکی
overland route راه خشکی
aground به خشکی نشسته
landfall دیدن خشکی
landing ورود به خشکی
landfalls دیدن خشکی
There was no end of visitors at the fair. تا دلت بخواهد در نمایشگاه آدم بود
eschar خشکی پوست زخم
dry mouth خشکی دهان [پزشکی]
spits پیشرفت خشکی در دریا
dyschezia خشکی مزاج [پزشکی]
land lubber ادم خشکی مانده
He is curt ( rigid , strict ) . آدم خشکی است
land carriage حمل و نقل خشکی
chap خشکی زدن پوست
terraqueous شامل خشکی ودریا
spit پیشرفت خشکی در دریا
dry mouth syndrome خشکی دهان [پزشکی]
xerostomia خشکی دهان [پزشکی]
welter درهم و برهمی خشکی
constipation خشکی مزاج [پزشکی]
costiveness خشکی مزاج [پزشکی]
landside طرف روبه خشکی
stallage حق نصب غرفه و کیوسک دربازار یا نمایشگاه کالا
land به خشکی امدن پیاده شدن
overland mail پستی که از راه خشکی برود
amphibian vehicle وسیله نقلیه برای خشکی و اب
faunology جانوران
tolls حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
tolling حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
toll حق خرید و فروش در محوطه بازار یا نمایشگاه عمومی عوارض عبور
road haulier حمل کننده کالا از طریق خشکی
portage حمل قایق سبک روی خشکی
landsman کسیکه زندگی وشغلش در خشکی است
landfall دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
landfalls دیدار خشکی املاک واراضی موروثی
herbivora جانوران علفخوار
arachnida جانوران عنکبوتی
animals kingdom جهان جانوران
animality زندگی جانوران
animalist پیکرنمای جانوران
animal kingdom جهان جانوران
acephali جانوران بیسر
faunis الهه جانوران
lights ریه جانوران
kit بچه جانوران
kits بچه جانوران
vermin جانوران موذی
bimana جانوران دودست
invertebrata جانوران بی مهره
implacentalia جانوران بی جفت
zooplankton جانوران شناور
faunistic وابسته به جانوران
faunae مربوط به جانوران
halobiont جانوران اب شور
zoodvnamics فیزیولوژی جانوران
panopticon نمایشگاه کالای گوناگون اسبابی که دوربین و ریزبین هردودران جمع میشود
west coast computer faire یک نمایشگاه تجاری بزرگ ریزکامپیوتر که سالانه درسان فرانسیسکو گشایش می یابد
wild beasts جانوران وحشی وحوش
zooid جانورسان شبیه جانوران
zootaxy طبقه بندی جانوران
verminous پر از حشرات یا جانوران موذی
underbody پایین تنه جانوران
pachyder mata جانوران پوست کلفت
biosystematic رده بندی جانوران
animal husband پرورش جانوران اهلی
instincts هوش طبیعی جانوران
instinct هوش طبیعی جانوران
king of beasts پادشان جانوران :شیر
claw سرپنجه جانوران ناخن
to water [horses, cattle, etc.] آب دادن [به جانوران بومی]
clawed سرپنجه جانوران ناخن
clawing سرپنجه جانوران ناخن
articulata جانوران حلقه دار
claws سرپنجه جانوران ناخن
pincer عضو گازانبری جانوران
arthropoda جانوران مفصل دار
oestrum شهوت ومستی جانوران
neontology بررسی جانوران مانده
holm جزیره کوچکی میان رودخانه با دریاچه ویانزدیک خشکی
landfall n دیدار خشکی زمینی که ناگهان بمیراث کسی دراید
animalcular وابسته به جانوران ذره بینی
zoometry اندازه گیری اندامهای جانوران
gamekeeper متصدی جانوران شکاری قرقچی
weasel جانوران پستاندار شبیه راسو
achordata جانوران فاقد ستون فقرات
To kI'll animals for food . جانوران را برای غذا کشتن
epizootic منتشر شونده درمیان جانوران
microorganisms جانوران کوچک ومیکروسکپی ریزجاندار
limnologist زیست شناس جانوران اب شیرین
microorganism جانوران کوچک ومیکروسکپی ریزجاندار
gamekeepers متصدی جانوران شکاری قرقچی
seafood غذاهای مرکب از جانوران دریایی
lorica پوسته سخت حافظ جانوران
somite حلقه یابند بدن جانوران
vivarium جای نگاهداری جانوران زمینی
weasels جانوران پستاندار شبیه راسو
comdex نمایشگاه بازرگانی کامپیوترهای بزرگ در امریکا و سایر کشورها کامدکس processing Data municationand
horse اسب اصیل 5ساله یا بیشتر اوردن ماهی به خشکی بزور
polyzoic مرکب از شبه جانوران بسیار پرزیوگانی
polyphagous تغذیه کننده برگیاهان یا جانوران متعدد
chitin جسم استخوانی درپوشش بعضی جانوران
zoography علم توصیف جانوران وخوی انان
rodenticide دارو یا عامل کشنده جانوران جونده
incestuous وابسته به جفت گیری جانوران از یک جنس
verminate تولید حشرات یا جانوران موذی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com