English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (15 milliseconds)
English Persian
antitype نمونه یا مصداق چیزی
Other Matches
rattle brained بی مغز چیزی که تغ تغ یاجغ جغ کند نمونه بسیارخوب
copying تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copied تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copy تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
copies تهیه نمونه اولیه از هر چیزی فرمان COPY در سیستم عامل DOS
sensed مصداق
sense مصداق
meanings مصداق
senses مصداق
meaning مصداق
become entitled to مصداق ..... واقع شدن
prove opplicable مصداق پیدا کردن
module اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
modules اطاقک نمونه پیش ساخته واحد نمونه برای اندازه گیری
acceptance sampling نمونه برداری جهت پذیرش نمونه قبولی
sample نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
sampled نمونه برداشتن نمونه نشان دادن
conveyancing در CL این اصطلاح بیشتر در زمینه تسهیل معاملات مربوط به اموال غیر منقول مصداق دارد
sampling نمونه گیری برداشت نمونه
undisturbed sample نمونه گیری بهم نخورده نمونه دست نخورده
natural dyes رنگینه های طبیعی [که عموما از گیاهان و بعضی حیوانات تهیه می شوند. نمونه گیاهی رنگ قرمز گیاه روناس و نمونه حیوانی رنگ قرمز، حشره قرمزدانه می باشد.]
approval by acclamation تصویب به وسیله کف زدن وابراز احساسات این گونه تصویب زمانی مصداق پیدامیکند که مخالف جدی وجودنداشته باشد و طبعا" مسئله شمردن صاحبان اصوات تحسین امیز منتفی است
to concern something مربوط بودن [شدن] به چیزی [ربط داشتن به چیزی] [بابت چیزی بودن]
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
relevance 1-روش ارتباط چیزی با دیگری .2-اهمیت چیزی دریک موقعیت یا فرآیند
enclose احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
encloses احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
enclosing احاطه شدن با چیزی . قرار دادن چیزی درون چیز دیگر
replacing برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
queried پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
queries پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
querying پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
push فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushed فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
pushes فشردن چیزی یا حرکت دادن چیزی با اعمال فشار روی آن
query پرسیدن درباره چیزی یا پیشنهاد اینکه چیزی غلط است
replaces برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
replace برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
replaced برگرداندن چیزی درجای قبلی , قراردادن چیزی درمحل چیزدیگر
to esteem somebody or something [for something] قدر دانستن از [اعتبار دادن به] [ارجمند شمردن] کسی یا چیزی [بخاطر چیزی ]
sampled نمونه
pattern نمونه
copyslip نمونه
strickle نمونه
modeled نمونه
model نمونه
paradigms نمونه
paradigm نمونه
module نمونه
breadboard نمونه
calligraph نمونه
patterns نمونه
modelled نمونه
progenitor نمونه
precedent نمونه
progenitors نمونه
ensample نمونه
foretype نمونه
forme نمونه
instance نمونه
typicalness نمونه
instances نمونه
precedents نمونه
schema نمونه
schemata نمونه
models نمونه
sample نمونه
modules نمونه
exemplars نمونه
typed نمونه
examples نمونه
exemplar نمونه
copying نمونه
sampling نمونه
copy نمونه
example نمونه
copies نمونه
copied نمونه
specimens نمونه
representative نمونه
paragons نمونه
representatives نمونه
paragon نمونه
type نمونه
format نمونه
formats نمونه
specimen نمونه
types نمونه
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
controlling مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
controls مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
to pass by any thing از پهلوی چیزی رد شدن چیزی رادرنظرانداختن یاچشم پوشیدن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
to hang over anything سوی چیزی پیشامدگی داشتن بالای چیزی سوارشدن
establishing 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establish 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
establishes 1-کثیف و اثبات چیزی . 2-بیان استفاده یا مقدار چیزی
control مربوط به چیزی یا اطمینان یافتن از چیزی که بررسی میشود
appreciating بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
to regard somebody [something] as something کسی [چیزی] را بعنوان چیزی بحساب آوردن
rates ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
appreciate بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciated بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
appreciates بربهای چیزی افزودن قدر چیزی را دانستن
rate ارزیابی میزان خوبی چیزی یا بزرگی چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
test piece نمونه ازمایشی
quota sample نمونه سهمیه
random sample نمونه تصادفی
representative sample نمونه معرف
typifying نمونه دادن
test piece نمونه ازمایش
protoplast نمونه اصل
standard نمونه قانونی
prototyping ساخت یک نمونه
test specimen نمونه ی ازمایش
test specimen نمونه ازمایش
test specimen نمونه ازمایشی
sight form نمونه رصد
test model نمونه ی ازمایش
typifies نمونه دادن
typified نمونه بودن
typified نمونه دادن
samplery نمونه گیری
specimen signature نمونه امضاء
typifying نمونه بودن
sample cell فرف نمونه
samplery نمونه برداری
sample size بزرگی نمونه
reference pilot نمونه مرجع
typify نمونه بودن
typify نمونه دادن
sample data داده نمونه
sample distribution توزیع نمونه
typifies نمونه بودن
sample size حجم نمونه
screamer نمونه بسیارخوب
pieces سکه نمونه
coring نمونه گیری
sampling نمونه برداری
sampling نمونه گیری
emulation نمونه سازی
gauge سنجیدن نمونه
emulator نمونه ساز
exemplarily بطور نمونه
exemplification نمونه اوری
exemplum مثال نمونه
cells فرف نمونه
gauges سنجیدن نمونه
core sample نمونه استوانهای
gauged سنجیدن نمونه
demo نمونه نمایشی
samples نمونه کالا
biased sample نمونه سودار
parable قیاس نمونه
parables قیاس نمونه
breadboard نمونه تابلویی
by the square مطابق نمونه
piece سکه نمونه
cell فرف نمونه
for example برای نمونه
prototype نمونه اولیه
typical نمونه نوعی
typical یک نمونه بارز
pattern making نمونه سازی
phony مدل یا نمونه
pilot model نمونه ازمایشی
pilot plant کارگاه نمونه
standards نمونه قانونی
pilot plant کارخانه نمونه
pilot production تولید نمونه
samplers نمونه بردار
sampler نمونه بردار
archetype نمونه اولیه
prototype نمونه نخستین
prototype نمونه ازمایشی
foretype نمونه قبلی
archetypes نمونه اولیه
free sample نمونه مجانی
g نمونه معیار
modeling نمونه سازی
holotype نمونه شاخص
patterning نمونه سازی
ladle samble نمونه پاتیل
prototypes نمونه ازمایشی
prototypes نمونه نخستین
prototypes نمونه اولیه
probability sample نمونه احتمالاتی
polls نمونه برداشتن
vial شیشه نمونه
work sample نمونه کار
type of use نمونه کاربرد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com