Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3 milliseconds)
English
Persian
hammock
ننو یا تختخوابی که ازکرباس یا تور درست شده
hammocks
ننو یا تختخوابی که ازکرباس یا تور درست شده
Other Matches
sofa-beds
نیمکت تختخوابی
sofa-bed
نیمکت تختخوابی
bed credit
تعداد تختخوابی که دربیمارستان به هر یکان یاسازمان اختصاص داده میشود
four poster
تختخوابی که چهار تیر یادیرک در چهار گوشه دارد
joined
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
joins
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
meet
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
intersections
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
meets
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
coincidence function
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
intersection
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند
join
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست میدهد
and
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که هر دو ورودی درست باشد
OR function
تابع منط قی که وقتی خروجی درست میدهد که یک ورودی درست باشد
false
1-اشتباه نه درست و نه صحیح . 2-اصط لاح منط قی معادل دودویی مخالف درست
conjunction
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
conjunctions
تابع منط قی که اگر همه ورودی ها درست باشند درست خواهد بود
union
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
unions
تابع منط قی که اگر هر ورودی درست باشد نتیجه درست خواهد بود
disjunction
تابع منط قی که در صورتی که ورودی درست باشد خروجی درست تولید میکند
either or operation
تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
alternation
تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
assertion
1-عبارت برنامه از یک قاعده یا قانون 2-قاعدهای که درست است یا درست فرض میشود
temper
درست ساختن درست خمیر کردن
tempers
درست ساختن درست خمیر کردن
tempered
درست ساختن درست خمیر کردن
judiciousness
قضاوت درست تشخیص درست
be the spitting image of someone
<idiom>
درست مثل کسی بودن
[درست شبیه کسی به نظر رسیدن]
The convict cannot distinguish between right and wrong
[distinguish right from wrong]
.
این مجرم نمی تواند بین درست و نادرست را تشخیص
[تشخیص درست را از نادرست]
بدهد.
alternative
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
differences
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و نادرست است وقتی ورودی ها مشابه اند
exjunction
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
EXOR
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشد و وقتی نادرست است که هر ورودی مشابه باشند
alternatives
تابع منط قی که خروجی آن در صورتی که تمام ورودی ها درست باشند نادرست است و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
exclusive
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یک ورودی درست باشد و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
symmetric difference
تابع منط قی که خروجی آن وقتی درست است که یکی از ورودی ها درست باشند و وقتی نادرست است که هر دو ورودی مثل هم باشند
NAND function
تابع منط قی که خروجی آن وقتی نادرست است که تمام ورودی ها درست باشند و وقتی درست است که یک ورودی نادرست باشد
denials
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
denial
تابع منط قی که نتیجه آن نادرست است وقتی همه ورودی ها درست باشد و درست است اگر ورودی نادرست باشد
dispersion
تابع منط قی که خروجی آن نادرست است وقتی تمام ورودی ها درست باشند و درست است وقتی یک ورودی نادرست باشد
equality
تابع منط قی که وقتی خروجی آن درست است که یا دو ورودی درست باشند و وقتی نادرست است که ورودی ها مثل هم باشند
except
تابع منط قی که مقدار آن وقتی درست است که هر دو ورودی درست باشند. و وقتی نادرست است که ورودی ها مشابه باشند
authentic
درست
righting
درست
integral
درست
exactly
درست
conscionable
درست
properly
درست
by fits and starts
درست
accurate
[correct]
<adj.>
درست
correct
<adj.>
درست
inviolate
درست
righted
درست
right
درست
by the square
درست
legitimately
درست
well advised
درست
perfected
درست
perfecting
درست
perfects
درست
exacts
درست
exact
درست
just
درست
whole
درست
straightforward
درست
straightest
درست
straight
درست
perfect
درست
legitimating
درست
legitimates
درست
proper
درست
veracious
درست
exacted
درست
valid
درست
even
هم درست
entire
درست
out and out
درست
out-and-out
درست
Am I not right?dont you agree with me ?
درست می گه یا نه ؟
orthodox
درست
legitimate
درست
legitimated
درست
straighter
درست
sock
درست
Quite
[so]
!
درست!
purposive
<adj.>
درست
suitable
<adj.>
درست
convenient
<adj.>
درست
useful
<adj.>
درست
utilitarian
[useful]
<adj.>
درست
purpose-built
<adj.>
درست
indefectible
درست
incorrupt
درست
in order
درست
true
درست
appropriate
[for an occasion]
<adj.>
درست
purposeful
<adj.>
درست
right as a trivet
درست
plain dealing
درست
correct
درست
smack dab
درست
practical
<adj.>
درست
clear
درست
clearer
درست
clearest
درست
clears
درست
functional
<adj.>
درست
practicable
<adj.>
درست
real
<adj.>
درست
proper
<adj.>
درست
corrects
درست
exact
<adj.>
درست
in a entireness of state
درست
right as nails
درست
right as a trivet
تن درست
genuine
درست
accurate
درست
aright
درست
true
<adj.>
درست
orthographically
درست
incorrect
نا درست
correcting
درست
truer
درست
truest
درست
misapprehend
درست نفهمیدن
I didnt quite get it.
درست نفهمیدم
misapprehending
درست نفهمیدن
8oclock sharp (on the dot).
درست سرساعت 8
that is right
درست است
misunderstood
درست نفهمیدن
misbehaved
درست رفتارنکردن
misapprehends
درست نفهمیدن
misapprehended
درست نفهمیدن
spitting image
<idiom>
درست مثل
fair shake
<idiom>
رفتار درست
on the button
<idiom>
درست سر موقع
misbehaving
درست رفتارنکردن
misbehave
درست رفتارنکردن
misbehaves
درست رفتارنکردن
in good time
<idiom>
درست سر وقت
misunderstands
درست نفهمیدن
misunderstand
درست نفهمیدن
fabricate
درست کردن
pointdovice
بسیار درست
point device
بسیار درست
orthoepist
درست تلفظ کن
orthographer
درست نویس
orthographically
با املای درست
mistook
درست نفهمیدن
behaving
درست رفتارکردن
behaves
درست رفتارکردن
behaved
درست رفتارکردن
behave
درست رفتارکردن
fettle
درست کردن
precedential
سابقه درست کن
propriety of behaviour
درست رفتاری
concocts
درست کردن
concocting
درست کردن
concoct
درست کردن
trims
درست کردن
redd
درست کردن
next in fornt of
درست در جلو
fabricated
درست کردن
to set to rights
درست کردن
trimmest
درست کردن
trim
درست کردن
indite
درست کردن
fabricating
درست کردن
fabricates
درست کردن
concocted
درست کردن
get up
درست شدن
right answer
پاسخ درست
correct response
پاسخ درست
in roaring health
تن درست وفربه
to setting into shape
درست شدن
to fix up
درست کردن
to the tick
درست درسروقت
integral number
عدد درست
integral number
چیز درست
to erect into
درست کردن از
just in time
درست بموقع
plain dealing
سودای درست
to behave oneself
درست رفتارکردن
an a translation
ترجمه درست
the flat of the hand
پهنای درست
to set in order
درست کردن
dead against
درست مقابل
dead ahead
درست سینه
to put to rights
درست کردن
to cleanvp
درست کردن
set in order
درست کردن
fix up
درست کردن
to put in to shape
درست کردن
to riven laths
یا درست کردن
to get up
درست کردن
fecit
درست کرده
entire leaf
برگ درست
framable
درست کردنی
to sct aright
درست کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com