English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
albumin نوعی پروتئین ساده
Other Matches
faille نوعی پارچه ساده بافت
simple design طرف کف ساده [هرگاه قسمتی و تمام فرش را بصورت ساده و بدون هیچگونه طرحی می بافند. نمونه آن فرش قائنات یا آستان قدس است که فضای بین لچک و ترنج کف ساده و قرمز می باشد.]
basic یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
basics یک زبان برنامه نویسی ساده از نظراموزش و بکارگیری و دارای فهرست کوچکی از دستورات وقالبهای ساده
protein پروتئین
proteins پروتئین
proteide پروتئین
fibrous protein پروتئین رشتهای
globular protein پروتئین کروی
proteinaceous پروتئین دار
proteinate ترکیب پروتئین دار
secondary structure of portein ساختار دوم پروتئین
myosin پروتئین اساسی عضله
degrade protein enzyme انزیم پروتئین شکن
globin گلوبین یا پروتئین بی رنگ
tertiary structure of protein ساختار سوم پروتئین
casein ماده پروتئین شیر
proteinase انزیمهای ابکی کننده پروتئین
plasmin دیاستاز تجزیه کننده پروتئین
pepsin پپسین انزیم گوارنده پروتئین درشیره معده
pepsine پپسین انزیم گوارنده پروتئین درشیره معده
metaprotein هریک از مشتقات پروتئین که از فعل وانفعال اسید وقلیابدست میاید
mirror carpet طرح آینه [در این طرح زمینه اصلی فرش بصورت کاملا ساده و بدون هیچ نقش و نگاری بافته شده و تنها از یک یا دو حاشیه ساده استفاده می شود.]
structuring با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structure با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
structures با استفاده از کابل UTP که وارد co hub میشود و طوری طراحی شده است که ترمیم آن ساده است و نیز افزودن ایستگاههای جدید یا کابلهای بیشتر هم ساده است
Soumak بافت سوماک [سوماخ] [این روش بافت که نوعی از گلیم بافی است به سه صورت ساده، ضربیو برعکس بافته شده و در ابتدا و انتهای فرش استفاده می شود. این روش در بافت پارچه، کیسه، پتو و زیر انداز استفاده می شود.]
fire bee نوعی هدف کش کنترل شونده از روی زمین نوعی هواپیمای بی خلبان توربوجتی
bittersweet نوعی تاجریزی نوعی سیب تلخ
asses' ears نوعی گوشه [نوعی شاخه]
plainest ساده
clodhoppers ساده
bald ساده
plainer ساده
baldest ساده
incomposite ساده
plains ساده
simplex ساده
simpleminded ساده دل
clodhopper ساده
artless ساده
sheepishly ساده دل
unceremonious ساده
unceremoniously ساده
sheepish ساده دل
naive ساده
free spoken ساده گو
freestanding ساده
fanciless ساده
explicit ساده
baldly ساده
plain ساده
semplice ساده
fraudless ساده
fructose ساده
balder ساده
simple ساده دل
simpler ساده
simpler ساده دل
unaadorned ساده
simple-hearted <adj.> ساده دل
simplest ساده
simplest ساده دل
innocent <adj.> ساده دل
simple ساده
untutored ساده
clean ساده
cleanest ساده
cleans ساده
taffetized ساده
slick ساده
slickest ساده
unaffected ساده
plain hearted ساده دل
simple minded ساده دل
simple hearted ساده دل
charmless ساده
cleaned ساده
idiots ساده
positive ساده
conversable <adj.> ساده دل
naif ساده
inexpensive ساده
unsophisticated ساده
homespun ساده
downright ساده
unassuming ساده
frugal ساده
simplistic ساده
idiot ساده
daff ساده دل
good-humored ساده دل
seemly <adj.> ساده دل
unmeaning ساده
expansive <adj.> ساده دل
incomplex ساده
plain design طرح کف ساده
galah ساده لوح
open-and-shut ساده واضح
dupes ساده لوح
open and shut ساده واضح
simplification ساده سازی
plain flap فلپ ساده
primary cell پیل ساده
reductions ساده سازی
simplifications ساده سازی
ingenuous صاف و ساده
reduction ساده سازی
gobemouche ساده لوح
plain weave بافت ساده
goof ادم ساده
goofed ادم ساده
goofing ادم ساده
goofs ادم ساده
duping ساده لوح
duped ساده لوح
plain paper کاغذ ساده
gaby ساده لوح
fall guy ساده لوح
fall guys ساده لوح
simple fraction کسر ساده
free spokenness ساده گویی
gowk ساده لوح
credulous ساده لوح
frugal food خوراک ساده
reducible ساده شدنی
dupe ساده لوح
simpleminded ساده لوح
simplified ساده شده
simple beam تیر ساده
simple interest سود ساده
simple bending خمش ساده
unskilled worker کارگر ساده
simple compression فشار ساده
simple correlation همبستگی ساده
unfigured بی صورت ساده
lambs ادم ساده
lamb ادم ساده
simplex channel مجرای ساده
simple attack حمله ساده
In simple (plain) English. به انگلیسی ساده
simple average میانگین ساده
deck hands ملوان ساده
deck hand ملوان ساده
simple beam تیره ساده
simplistic ساده طبع
underhand service سرویس ساده
clean collection وصولی ساده
clean bill of lading بارنامه ساده
simplifier ساده کننده
booby ساده لوح
book keeping by single e. دفترداری ساده
sot ساده لوح
soft eye چشمی ساده
single bevel but weld جوش لب به لب "وی " ساده
smpleton ساده لوح
single bond پیوند ساده
simplifcation ساده سازی
simplex transmission مخابره ساده
clean bill برات ساده
simple eye چشم ساده
simple magnet مغناطیس ساده
simple mean میانگین ساده
two time دو حرکت ساده
cats paw ساده لوح
simple minded ساده لوح
basic circuit مدار ساده
single entry حسابداری ساده
primitive شکل ساده
sementem معنی ساده
sketch طرح ساده
sketch نقشه ساده
sketched طرح ساده
sketched نقشه ساده
sketches طرح ساده
sketches نقشه ساده
simplifying ساده سازی
simplifying ساده کردن
nincompoop ساده لوح
flat rate نرخ ساده
simplifies ساده کردن
simplifies ساده سازی
simplify ساده کردن
simplify ساده سازی
simpleton ساده لوح
simpletons ساده لوح
navvies کارگر ساده
take it easy <idiom> ساده بگیر
credulity ساده لوحی
credulousness ساده لوحی
simple stress تنش ساده
simple structure ساخت ساده
simple distillation تقطیر ساده
(a) snap <idiom> خیلی ساده
nincompoops ساده لوح
plain rib تیغه ساده
simple shear برش ساده
navvy کارگر ساده
penny whistle نی لبک ساده
penny whistles نی لبک ساده
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com