Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (12 milliseconds)
English
Persian
hold
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
holds
نگهداشتن پناهگاه گرفتن
Other Matches
grabs
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grab
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbed
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
grabbing
گرفتن چیزی و نگهداشتن آن
sustains
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustain
پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
case mate
پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
haven ofrest
پناهگاه
howf
پناهگاه
resort
پناهگاه
resorted
پناهگاه
resorts
پناهگاه
ambush
پناهگاه
ambushed
پناهگاه
refuge
پناهگاه
covert
پناهگاه
asylums
پناهگاه
sheltering
پناهگاه
asylum
پناهگاه
refuges
پناهگاه
harbor
پناهگاه
ambushes
پناهگاه
ambushing
پناهگاه
haven
پناهگاه
harbored
پناهگاه
harborage
پناهگاه
shelters
پناهگاه
shelter
پناهگاه
sheltered
پناهگاه
sanctury
پناهگاه
harboring
پناهگاه
harbouring
پناهگاه
harboured
پناهگاه
harbours
پناهگاه
harbour
پناهگاه
howff
پناهگاه
harbors
پناهگاه
awnings
پناه پناهگاه
dug out
پناهگاه زیرزمینی
awning
پناه پناهگاه
elephant shelter
پناهگاه ضدگلوله
tax havens
پناهگاه مالیاتی
light shelter
پناهگاه سبک
tax haven
پناهگاه مالیاتی
hovels
پناهگاه خیمه
funk hole
پناهگاه موقتی
elephant shelter
پناهگاه فلزی
lean-to
پناهگاه موقت
burrowing
نقب پناهگاه
casemate
پناهگاه توپ
hovel
پناهگاه خیمه
alee
پناهگاه کشتی
pup tent
چادر پناهگاه
strongholds
سنگر پناهگاه
stronghold
سنگر پناهگاه
sanctuary
پناهگاه تحصین
sanctuaries
پناهگاه تحصین
emergency shelter
پناهگاه اضطراری
dugout
پناهگاه موقتی
burrows
نقب پناهگاه
lean-tos
پناهگاه موقت
dugouts
پناهگاه موقتی
burrowed
نقب پناهگاه
burrow
نقب پناهگاه
case mate
پناهگاه توپ
sheltering
پناهگاه پناه بردن
sheltered
پناهگاه پناه بردن
snowshed
پناهگاه روستایی در برابربرف
shelters
پناهگاه پناه بردن
action station
پناهگاه ضد تک هوایی دشمن
air raid shelter
پناهگاه حمله هوائی
bursting layer
لایههای سقفی پناهگاه
gone away
رانده شده از پناهگاه
shelter
پناهگاه پناه بردن
institutionalization
نهادی شدن به پناهگاه سپردن
cuddy
پناهگاه کوچک مسقف در قایق
covers
بوته زار پناهگاه شکار
dugouts
پناهگاه کنار زمین بازیگران
dugout
پناهگاه کنار زمین بازیگران
coverings
بوته زار پناهگاه شکار
cover
بوته زار پناهگاه شکار
reserves
نگهداشتن
reserving
نگهداشتن
reserve
نگهداشتن
holds
نگهداشتن
retaining
نگهداشتن
imprison
نگهداشتن
preserves
نگهداشتن
sustains
نگهداشتن
imprisoning
نگهداشتن
bate
نگهداشتن
hold on
نگهداشتن
retention
نگهداشتن
imprisons
نگهداشتن
preserving
نگهداشتن
retain
نگهداشتن
retained
نگهداشتن
saves
نگهداشتن
hold
نگهداشتن
sustained
نگهداشتن
to take into custody
نگهداشتن
retains
نگهداشتن
saved
نگهداشتن
save
نگهداشتن
to hold in restraint
نگهداشتن
preserve
نگهداشتن
sustain
نگهداشتن
to keep in d.
نگهداشتن
on berth
ناوی که داخل پناهگاه یا بندرلنگرانداخته است
erfuge
پناهگاه روی زمینی در وسط خیابان
cove
خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
coves
خور پناهگاه ساحلی دامنه کوه
have custody of
امانت نگهداشتن
sabbattize
سبت نگهداشتن
preserve
باقی نگهداشتن
station keeping
در خط نگهداشتن ناو
locks
محکم نگهداشتن
chins
زیرچانه نگهداشتن
lock
محکم نگهداشتن
count out
<idiom>
بیرون نگهداشتن
snub
نگهداشتن طناب
snubbed
نگهداشتن طناب
fid
بامیله نگهداشتن
snubbing
نگهداشتن طناب
snubs
نگهداشتن طناب
retraining
نگهداشتن در ندامتگاه
hold over
<idiom>
طولانی نگهداشتن
preserves
باقی نگهداشتن
tong
باانبر نگهداشتن
preserving
باقی نگهداشتن
chin
زیرچانه نگهداشتن
secures
محکم نگهداشتن
secure
محکم نگهداشتن
bomb proof
پناهگاه یاساختمانی که در مقابل بمب مقاوم باشد
to choke down
بزحمت دردل نگهداشتن
prop
نگهداشتن پشتیبانی کردن
desiccate
در جای خشک نگهداشتن
propped
نگهداشتن پشتیبانی کردن
propping
نگهداشتن پشتیبانی کردن
To hold (keep) a secret close to ones chest.
رازی درسینه نگهداشتن
keep up
<idiom>
درشرایط عالی نگهداشتن
restrain
نگهداشتن مهار کردن
floats
روی اب نگهداشتن شناور
floated
روی اب نگهداشتن شناور
wage freeze
ثابت نگهداشتن دستمزد
maintains
نگهداشتن برقرار داشتن
float
روی اب نگهداشتن شناور
maintain
نگهداشتن برقرار داشتن
locked up
زیر قفل نگهداشتن
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
restraining
نگهداشتن مهار کردن
surges
تحت کشش نگهداشتن
surge
تحت کشش نگهداشتن
surged
تحت کشش نگهداشتن
l support
نگهداشتن بصورت زاویه
restrains
نگهداشتن مهار کردن
maintained
نگهداشتن برقرار داشتن
wind shadow
منطقه اب نسبتا راکد در سمت پناهگاه قایق از باد
view halloo
فریاد شکارچی پس ازمشاهده بیرون جستن روباه از پناهگاه
safeguarded
تامین کردن امن نگهداشتن
to safeguard
[against]
امن نگهداشتن
[علیه]
[در برابر]
card up one's sleeve
<idiom>
برای روز مبادا نگهداشتن
tallied
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguarding
تامین کردن امن نگهداشتن
safeguards
تامین کردن امن نگهداشتن
tallying
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tally
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
tallies
تطبیق کردن حساب نگهداشتن
safeguard
تامین کردن امن نگهداشتن
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
tallyho
فریاد شکارچی هنگام دیدن روباه که از پناهگاه بیرون دویده
preserves
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stall feed
در طویله برای پروار شدن نگهداشتن
acquisition
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
preserve
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
heading hold
روش ثابت نگهداشتن سمت پرواز
acquisitions
پذیرفتن یا نگهداشتن یا جمع آوری اطلاعات
stay
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
keep (someone) up
<idiom>
باعث بیخوابی شدن ،بیدار نگهداشتن
preserving
حفظ یا محافظت کردن باقی نگهداشتن
stayed
سیم وصل به دکل برای نگهداشتن ان
To keep onesface ruddy by the slap it has receive.
<proverb>
با سیلى صورت خود را سرخ نگهداشتن .
lay to
قایق را درمسیر باد اوردن وثابت نگهداشتن
boost control
سیستم کنترلی برای نگهداشتن فشار بوستر
eat one's cake and have it too
<idiom>
هم استفاده کردن وهم برای مبادا نگهداشتن
carry light
نورافکن روشن نگهداشتن هدف برای تعقیب
lie
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
nothing to the right
دستور به سکانی برای نگهداشتن سکان به سمت راست
batten
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
watch guard
زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
battens
قطعه چوب صاف برای نگهداشتن حالت بادبان
lies
نگهداشتن ناو بدون استفاده ازلنگر یا طناب مهار
drag bunt
ضربه با ثابت نگهداشتن چوب برای دویدن به پایگاه
bolsters
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
screening, screenings
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
screened
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
bolster
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
bolstered
تیری که بطورعمودی زیرپایه گذارده شود بابالش نگهداشتن
screens
ایجاد سد بااستفاده از بدن ضربه را ازحریف مخفی نگهداشتن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com