English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (39 milliseconds)
English Persian
deputised نیابت کردن نمایندگی کردن
deputises نیابت کردن نمایندگی کردن
deputising نیابت کردن نمایندگی کردن
deputize نیابت کردن نمایندگی کردن
deputized نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizes نیابت کردن نمایندگی کردن
deputizing نیابت کردن نمایندگی کردن
Other Matches
vicarious به نیابت قبول کردن جانشین
represented نمایندگی کردن وانمود کردن
represent نمایندگی کردن وانمود کردن
represents نمایندگی کردن وانمود کردن
depute نمایندگی کردن
per procurationem به نمایندگی قبولی برات به نمایندگی دیگری نوشتن
viceroyship نیابت سلطنت مدت نیابت سلطنت
viceroyalty نیابت سلطنت مدت نیابت سلطنت
legatine دارای مقام نمایندگی پاپ نمایندگی پاپ
vicarship نیابت
vicegerency نیابت
lieutenancy نیابت
vicariousness نیابت
substitution نیابت
representations نیابت
procuance نیابت
representation نیابت
deputyship نیابت
procuration نیابت
rogatory commission نیابت قضائی
on behalf of نیابت از طرف
succession نیابت توالی
regencies نیابت سلطنت
regency نیابت سلطنت
vice president نیابت ریاست
lieutenancy ناوبانی نیابت
successions نیابت توالی
rogatory نیابت قضایی
vice regent وابسته به نیابت سلطنت
subrogation نیابت جانشین سازی
viceroyal مربوط به نیابت سلطنت
viceregal مربوط به نیابت سلطنت
letters rogatory نامه مشعر بر تقاضای نیابت قضایی
rogatory letters نامه محتوی تفویض نیابت قضایی
economic and social council به نیابت از طرف مجمع عمومی است
princess regent شاهزاده خانمیکه نیابت سلطنت راعهده دارباشد
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
representations نمایندگی
solicitorship نمایندگی
legations نمایندگی
legation نمایندگی
represented by به نمایندگی
representation نمایندگی
per pro به نمایندگی
acting on behalf of به نمایندگی
agentship نمایندگی
legislation نمایندگی
agency نمایندگی
delegacy نمایندگی
delegations نمایندگی
agencies نمایندگی
delegation نمایندگی
procuration نمایندگی
proxyship نمایندگی
deputyship نمایندگی
representing به نمایندگی
deputations هیئت نمایندگی
represents نمایندگی داشتن
deputising نمایندگی دادن
deputize نمایندگی دادن
deputations نماینده نمایندگی
subagency نمایندگی فرعی
commercial representative نمایندگی بازرگانی
deputised نمایندگی دادن
depute نمایندگی دادن به
deputation هیئت نمایندگی
diplomatic representation نمایندگی سیاسی
consular representation نمایندگی کنسولی
represent نمایندگی داشتن
deputation نماینده نمایندگی
depute نمایندگی دادن
factoring of credit نمایندگی اعتبار
delegating به نمایندگی فرستادن
agentship محل نمایندگی
delegate نمایندگی دادن
deputizing نمایندگی دادن
delegate به نمایندگی فرستادن
delegated نمایندگی دادن
delegated به نمایندگی فرستادن
delegates نمایندگی دادن
delegates به نمایندگی فرستادن
delegating نمایندگی دادن
legateship نمایندگی پاپ
sales represntative نمایندگی فروش
represented نمایندگی داشتن
deputizes نمایندگی دادن
deputized نمایندگی دادن
factorship نمایندگی تجاری
deputises نمایندگی دادن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
representational وابسته به نمایندگی یا وکالت
represented نمایندگی داشتن از طرف
proxy نمایندگی وکالت وکالتنامه
forwarding agency نمایندگی حمل و نقل
attorneys نمایندگی وکیل مدافع
represents نمایندگی داشتن از طرف
represent نمایندگی داشتن از طرف
attorney نمایندگی وکیل مدافع
delegation اعزام نماینده هیات نمایندگی
commissioning حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
delegations اعزام نماینده هیات نمایندگی
vicarious authority اختیار از طرف دیگری نمایندگی
commissions حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
residentship نمایندگی سیاسی در کشورتحت الحمایه
residentship اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
commission حق العمل نمایندگی یا ماموریت دادن
to sit for a province نمایندگی استانی را در مجلس داشتن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
peers of iveland بزرگانی که از میان انها 82تن بطور دائم برای نمایندگی برگزیده می شوند
peers of scotland بزرگانی که از میان انها 61تن برای نمایندگی در مجلس اعیان برگزیده میشود
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringes تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
infringing تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
preach وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preached وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
infringe تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
crosser تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
timed تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
transliterate عین کلمه یاعبارتی را اززبانی بزبان دیگر نقل کردن حرف بحرف نقل کردن نویسه گردانی کردن
surcharge زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
surcharges زیاد بار کردن تحمیل کردن زیاد پر کردن اضافه کردن
cipher device وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
institutionalizing در موسسه یا بنگاه قرار دادن در بیمارستان بستری کردن تبدیل به موسسه کردن رسمی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com