English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (41 milliseconds)
English Persian
to scramble for something هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Other Matches
rush حمله کردن هجوم با عجله
rushed حمله کردن هجوم با عجله
rushing حمله کردن هجوم با عجله
assault مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
to appreciate something قدر چیزی را دانستن [سپاسگذار بودن] [قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice [to do something] [for something] [prior to something] . درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری [کار] اعطاء کنید [تا ما ] [برای چیزی] [قبل از چیزی] .
boat lanes خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
extensions طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
there is a rush for the papers مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
Why all this rush ? عجله ات برای چیست ؟
rush برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
flavorings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
make room for someone or something <idiom> برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to negotiate for something گفتگو و معامله کردن برای چیزی
within reach of gunshot کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save for something پس انداز کردن [اندوختن ] برای چیزی
sexualize جنس برای چیزی تعیین کردن
to save up for something برای چیزی صرفه جویی کردن
to atone for something جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate برای چیزی لابه واستغاثه کردن
spoon-feed <idiom> ساده کردن چیزی برای کسی
to make a r for something برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
represented عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to <idiom> وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represents عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represent عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to open something to [the] traffic چیزی را برای [دسترسی به] ترافیک باز کردن
pay through the nose <idiom> برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go away ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to always find something to gripe about همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm [برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
invading هجوم کردن
invaded هجوم کردن
infests هجوم کردن در
invade هجوم کردن
infesting هجوم کردن در
infest هجوم کردن در
invades هجوم کردن
infested هجوم کردن در
via حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to recount something to someone [formal] برای کسی چیزی را تعریف کردن [یکایک گفتن] [بازگفتن]
wetting مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something [e.g. carbon dioxide] چیزی را گرفتن [جمع کردن] [برای مثال دی اکسید کربن ]
thronged هجوم ازدحام کردن
thronging هجوم ازدحام کردن
throngs هجوم ازدحام کردن
throng هجوم ازدحام کردن
restricts محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
to make haste عجله کردن
busking عجله کردن
step on the gas <idiom> عجله کردن
busk عجله کردن
festinate عجله کردن
hurrying عجله کردن
hotfoot عجله کردن
step on it <idiom> عجله کردن
get a move on <idiom> عجله کردن
to make a hurry عجله کردن
hurry عجله کردن
hurries عجله کردن
haste عجله کردن
get cracking <idiom> عجله کردن
get one's rear in gear <idiom> عجله کردن
busked عجله کردن
hie عجله کردن
busks عجله کردن
hying عجله کردن
cash in <idiom> تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
to shake a leg <idiom> عجله کردن [اصطلاح روزمره]
get a wiggle on <idiom> عجله کردن با شتاب رفتن
to skive off early [British English] با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
spot checks سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to decamp با عجله و پنهانی [جایی را] ترک کردن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
make a push کوشش کردن عجله کردن
to portray somebody [something] نمایش دادن کسی یا چیزی [رل کسی یا چیزی را بازی کردن] [کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to grieve over anything برای چیزی
to regard something as something چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
lay hands upon something جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something [ to construe something to be something] چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن [تعبیر کردن]
to depict somebody or something [as something] کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن [وصف کردن] [شرح دادن ] [نمایش دادن]
touch وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
inclinable to something مساعد برای چیزی
look to <idiom> آمادگی برای چیزی
request تقاضا برای چیزی
requested تقاضا برای چیزی
requesting تقاضا برای چیزی
requests تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing برای چیزی غرغرکردن
modifies تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
correction صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
demands تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody [something] برای دفاع از کسی [چیزی]
to get something to somebody برای کسی چیزی را آوردن
security blanket <idiom> استفاده از چیزی برای راحتی
to give reasons for a thing دلیل برای چیزی اوردن
demand تقاضا برای انجام چیزی
demanded تقاضا برای انجام چیزی
steeper فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to eat. چیزی برای خوردن میخواهم.
ask برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something کفاره دادن برای چیزی
asks برای چیزی بی تاب شدن
asking برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something کفاره دادن برای چیزی
asked برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink. چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to try something on چیزی را برای امتحان پوشیدن
application [for something] درخواست نامه [برای چیزی]
catch at برای گرفتن چیزی کوشیدن
to look at the black side [about something] بدبین بودن [برای چیزی]
take for <idiom> اشتباه شخصی برای چیزی
approval توافق برای استفاده از چیزی
think nothing of something <idiom> فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
lanyards طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything. برای هر چیزی حدی قائل شدن
demands تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyard طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
stepper چیزی که برای پله بکار می رود
demand تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigning یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a study of something برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
anthropomorphism تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
I have nothing to declare. چیزی برای گمرک دادن ندارم.
sleep on it <idiom> به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
measure عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
wringer ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
applying تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer [in reference to something] برای پاسخ فشار آوردن [در رابطه با چیزی]
To lick ones lips . شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to be the obvious thing [for somebody or something] آشکار [بدیهی] بودن [برای کسی یا چیزی]
applies تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare? آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
cash on the barrelhead <idiom> پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to commandeer something چیزی را [بدون اجازه] برای خود برداشتن
make something out <idiom> ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
bring up <idiom> معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
apply تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to give up [to waste] something ول کردن چیزی [کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something) <idiom> دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Would you like something to drink? <idiom> آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟ [غذا و آشپزخانه]
amulet دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to not give a smeg about something [British E] برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something برای چیزی اصلا مهم نباشد. [اصطلاح رکیک]
amulets دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
offense هجوم
offenses هجوم
assault هجوم
inbreak هجوم
invasions هجوم
invasion هجوم
assaults هجوم
offence هجوم
infestaion هجوم
infestation هجوم
assaulted هجوم
balances برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com