Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (34 milliseconds)
English
Persian
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
Other Matches
rush
حمله کردن هجوم با عجله
rushed
حمله کردن هجوم با عجله
rushing
حمله کردن هجوم با عجله
assault
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaulted
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
assaults
مرحله هجوم درعملیات اب خاکی هجوم کردن
to appreciate something
قدر چیزی را دانستن
[سپاسگذار بودن]
[قدردانی کردن برای چیزی]
Please allow for at least two weeks' notice
[to do something]
[for something]
[prior to something]
.
درخواست می شود که لطفا دو هفته برای پیشگیری
[کار]
اعطاء کنید
[تا ما ]
[برای چیزی]
[قبل از چیزی]
.
boat lanes
خط سریال هجوم قایقها درعملیات اب خاکی ستون قایقهای هجوم کننده
extensions
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
extension
طولانی تر کردن چیزی .افزودن چیزی به چیزی دیگر برای طولانی تر کردن آن
there is a rush for the papers
مردم را برای خرید روزنامه هجوم میکنند
Why all this rush ?
عجله ات برای چیست ؟
rush
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushing
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
rushed
برسر چیزی پریدن کاری را با عجله و اشتیاق انجام دادن
flavorings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavoring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavouring
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
flavourings
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود
make room for someone or something
<idiom>
برای چیزی اوضاع را مرتب کردن
to call somebody to
[for]
something
از کسی برای چیزی درخواست کردن
to negotiate for something
گفتگو و معامله کردن برای چیزی
within reach of gunshot
کوشش کردن برای رسیدن به چیزی
to set measures to anything
برای چیزی اندازه یا حد معین کردن
to save for something
پس انداز کردن
[اندوختن ]
برای چیزی
sexualize
جنس برای چیزی تعیین کردن
to save up for something
برای چیزی صرفه جویی کردن
to atone for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
to make amends for something
جلب رضایت کردن برای چیزی
impetrate
برای چیزی لابه واستغاثه کردن
spoon-feed
<idiom>
ساده کردن چیزی برای کسی
to make a r for something
برای رسیدن به چیزی نقاش کردن
to refuse somebody admittance to something
پذیرش کسی را برای چیزی رد کردن
represented
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
put up to
<idiom>
وسوسه کردن کسی برای انجام چیزی
represents
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to e. with person on a thing
کسی را دوستانه برای چیزی سرزنش کردن
represent
عمل کردن مانند نشانه برای چیزی
to go to
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to open something to
[the]
traffic
چیزی را برای
[دسترسی به]
ترافیک باز کردن
pay through the nose
<idiom>
برای چیزی پول زیادی خرج کردن
to seek a remedy for something
چاره یا درمان برای چیزی جستجو کردن
to go away
ترک کردن برای رفتن و آوردن چیزی
to always find something to gripe about
همیشه چیزی برای گله زدن پیدا کردن
to make a long arm
[برای برداشتن یا گرفتن چیزی دست دراز کردن]
permutations
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
permutation
تعداد روشهای مختلف برای مرتب کردن چیزی
throw one's weight around
<idiom>
ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
invading
هجوم کردن
invaded
هجوم کردن
infests
هجوم کردن در
invade
هجوم کردن
infesting
هجوم کردن در
infest
هجوم کردن در
invades
هجوم کردن
infested
هجوم کردن در
via
حرکت به سوی چیزی یا استفاده از چیزی برای رسیدن به مقصد
to recount something to someone
[formal]
برای کسی چیزی را تعریف کردن
[یکایک گفتن]
[بازگفتن]
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
to trap something
[e.g. carbon dioxide]
چیزی را گرفتن
[جمع کردن]
[برای مثال دی اکسید کربن ]
thronged
هجوم ازدحام کردن
thronging
هجوم ازدحام کردن
throngs
هجوم ازدحام کردن
throng
هجوم ازدحام کردن
restricts
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restrict
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
restricting
محدود کردن چیزی . اجازه ادان به اشخاص مشخص برای دستیابی به داده
feedback
اطلاعاتی از یک منبع که برای تغییر دادن چیزی یا تامین پیشنهادی برای آن میباشد
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
to make haste
عجله کردن
busking
عجله کردن
step on the gas
<idiom>
عجله کردن
busk
عجله کردن
festinate
عجله کردن
hurrying
عجله کردن
hotfoot
عجله کردن
step on it
<idiom>
عجله کردن
get a move on
<idiom>
عجله کردن
to make a hurry
عجله کردن
hurry
عجله کردن
hurries
عجله کردن
haste
عجله کردن
get cracking
<idiom>
عجله کردن
get one's rear in gear
<idiom>
عجله کردن
busked
عجله کردن
hie
عجله کردن
busks
عجله کردن
hying
عجله کردن
cash in
<idiom>
تبدیل به پول کردن ،خرد کردن چیزی برای پول
to shake a leg
<idiom>
عجله کردن
[اصطلاح روزمره]
get a wiggle on
<idiom>
عجله کردن با شتاب رفتن
to skive off early
[British English]
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
spot checks
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
spot check
سرسری وبا عجله رسیدگی کردن
to decamp
با عجله و پنهانی
[جایی را]
ترک کردن
to stop somebody or something
کسی را یا چیزی را نگاه داشتن
[متوقف کردن]
[مانع کسی یا چیزی شدن]
[جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
make a push
کوشش کردن عجله کردن
to portray somebody
[something]
نمایش دادن کسی یا چیزی
[رل کسی یا چیزی را بازی کردن]
[کسی یا چیزی را مجسم کردن]
to grieve over anything
برای چیزی
to regard something as something
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
lay hands upon something
جای چیزی را معلوم کردن چیزی را پیدا کردن
to see something as something
[ to construe something to be something]
چیزی را بعنوان چیزی تفسیر کردن
[تعبیر کردن]
to depict somebody or something
[as something]
کسی یا چیزی را بعنوان چیزی توصیف کردن
[وصف کردن]
[شرح دادن ]
[نمایش دادن]
touch
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
touches
وسیله مسط ح که محل و چیزی که سطح آنرا لمس کرده است احساس میکند برای کنترل محل نشانه گر یا روشن و خاموش کردن وسیله
inclinable to something
مساعد برای چیزی
look to
<idiom>
آمادگی برای چیزی
request
تقاضا برای چیزی
requested
تقاضا برای چیزی
requesting
تقاضا برای چیزی
requests
تقاضا برای چیزی
to grumble at any thing
برای چیزی غرغرکردن
modifies
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modify
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
modifying
تغییر داده چیزی یا مناسب استفاده دیگر کردن چیزی
indexing
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن
correction
صحیح کردن چیزی تغییری که چیزی را درست میکند
coveting
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covet
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
covets
میل به تملک چیزی کردن طمع به چیزی داشتن
demands
تقاضا برای انجام چیزی
in defence of somebody
[something]
برای دفاع از کسی
[چیزی]
to get something to somebody
برای کسی چیزی را آوردن
security blanket
<idiom>
استفاده از چیزی برای راحتی
to give reasons for a thing
دلیل برای چیزی اوردن
demand
تقاضا برای انجام چیزی
demanded
تقاضا برای انجام چیزی
steeper
فرف برای خیساندن چیزی
I'd like something to eat.
چیزی برای خوردن میخواهم.
ask
برای چیزی بی تاب شدن
to atone for something
کفاره دادن برای چیزی
asks
برای چیزی بی تاب شدن
asking
برای چیزی بی تاب شدن
to make amends for something
کفاره دادن برای چیزی
asked
برای چیزی بی تاب شدن
I'd like something to drink.
چیزی برای نوشیدن میخواهم.
to try something on
چیزی را برای امتحان پوشیدن
application
[for something]
درخواست نامه
[برای چیزی]
catch at
برای گرفتن چیزی کوشیدن
to look at the black side
[about something]
بدبین بودن
[برای چیزی]
take for
<idiom>
اشتباه شخصی برای چیزی
approval
توافق برای استفاده از چیزی
think nothing of something
<idiom>
فراموش کردن چیزی ،نگران چیزی بودن
lanyards
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
To set a limit to everything.
برای هر چیزی حدی قائل شدن
demands
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
lanyard
طناب کوتاه برای کشیدن چیزی
cellarage
حق انبارداری برای نگاه داشتن چیزی
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
demand
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigning
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consigned
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
consign
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
to store up something
انباشتن چیزی برای استفاده در آینده
demanded
تقاضا برای چیزی و توقع دریافت آن
consigns
یا فرستادن چیزی برای کسی به منظورفروش
nothing remains to be told
چیزی برای گفتن باقی نمیماند
to make a study of something
برای بدست اوردن چیزی کوشیدن
anthropomorphism
تصور شخصیت انسانی برای چیزی
to graps at anything
برای گرفتن چیزی کوشش نمودن
I have nothing to declare.
چیزی برای گمرک دادن ندارم.
sleep on it
<idiom>
به چیزی فکر کردن ،به چیزی رسیدگی کردن
rectifies
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectify
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
rectified
درست کردن چیزی یاصحیح کردن چیزی
measure
عملیات برای اطمینان یافتن از صحت چیزی
wringer
ماشینی که برای چلاندن چیزی بکارمی رود
applying
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to push for an answer
[in reference to something]
برای پاسخ فشار آوردن
[در رابطه با چیزی]
To lick ones lips .
شکم خود را برای چیزی صابون زدن
to be the obvious thing
[for somebody or something]
آشکار
[بدیهی]
بودن
[برای کسی یا چیزی]
applies
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
Do you have nothing to declare?
آیا چیزی برای اعلام به گمرک دارید؟
cash on the barrelhead
<idiom>
پولی که برای خرید چیزی پرداخت می شود
to commandeer something
چیزی را
[بدون اجازه]
برای خود برداشتن
make something out
<idiom>
ازپیش بردن برای دیدن یا خواندن چیزی
bring up
<idiom>
معرفی چیزی برای بحث (مذاکره)آوردن
apply
تقاضا برای چیزی معمولا به صورت نوشته
to give up
[to waste]
something
ول کردن چیزی
[کنترل یا هدایت چیزی]
see about (something)
<idiom>
دنبال چیزی گشتن ،چیزی را چک کردن
Would you like something to drink?
<idiom>
آیا چیزی برای نوشیدن می خواهید؟
[غذا و آشپزخانه]
amulet
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
not to have a prayer of achieving something
کمترین شانس هم برای بانجام رسانیدن چیزی رانداشتن
to not give a smeg about something
[British E]
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
to not give a shit about something
برای چیزی اصلا مهم نباشد.
[اصطلاح رکیک]
amulets
دوا یا چیزی که برای شکستن جادو و طلسم بکارمیرود
offense
هجوم
offenses
هجوم
assault
هجوم
inbreak
هجوم
invasions
هجوم
invasion
هجوم
assaults
هجوم
offence
هجوم
infestaion
هجوم
infestation
هجوم
assaulted
هجوم
balances
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
balance
برنامه ریزی برای چیزی با اینکه دو بخش معادل باشند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com