English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (11 milliseconds)
English Persian
harvest هنگام درو وقت خرمن
harvested هنگام درو وقت خرمن
harvests هنگام درو وقت خرمن
Other Matches
shock خرمن
harvests خرمن
harvested خرمن
harvest خرمن
shocked خرمن
stacks خرمن
shocks خرمن
stacked خرمن
stack خرمن
thrasher خرمن کوب
harvest home اخر خرمن
harvest man خرمن جمع کن
shock خرمن کردن
kirn اخر خرمن
shocked خرمن کردن
shocks خرمن کردن
ingathering خرمن برداری
ingether خرمن برداشتن
harvestman خرمن بردار
harvest mouse موش خرمن
coronagraph خرمن نگار
corona خرمن خورشید
coronas خرمن خورشید
piezoelectric ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
binder ماشین خرمن کوب
binders ماشین خرمن کوب
hand staff دسته خرمن کوب
threshing machine ماشین خرمن کوبی
hay mow خرمن علف خشک
ingather انباشتن خرمن برداشتن
Make hay while the sun shines. <proverb> تا آفتاب مى تابد خرمن کن.
threshing floor زمین خرمن کوبی
thresher ماشین خرمن کوب
wheat stack خرمن کومه گندم
flail شلاق زدن خرمن کوب
flailed شلاق زدن خرمن کوب
harvest home محل جمع اوری خرمن
ruck توده خرمن انبار حبوبات
flails شلاق زدن خرمن کوب
rucks توده خرمن انبار حبوبات
flailing شلاق زدن خرمن کوب
threshed از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshing از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
thresh از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
threshes از پوست دراوردن خرمن کوبی کردن
clear one's ears متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
moments هنگام
season هنگام
night tide هنگام شب
moment هنگام
night season شب هنگام
gamut هنگام
during هنگام
night season هنگام شب
time هنگام
at the same moment در آن هنگام
times هنگام
seasoned هنگام
terming هنگام
termed هنگام
night time هنگام شب
nightfall شب هنگام
seasons هنگام
night-time هنگام شب
at nightfall شب هنگام
oestrum هنگام
at dark هنگام شب
nighttide شب هنگام
at night شب هنگام
term هنگام
timed هنگام
at mess هنگام خوردن
at one's leisure هنگام فراغت
compile time هنگام همگردانی
on occasion هنگام لزوم
inprocess هنگام کار
execution time هنگام اجرا
at noon هنگام فهر
summertime هنگام تابستان
here's to you هنگام نوشیدن
hexachord هنگام شش بردهای
teatime هنگام چای
in case of emergency هنگام اضطرار
dusk هنگام غروب
binding time هنگام انقیاد
hard times هنگام تنگدستی
to die in harness هنگام کار
in- درفرف هنگام
on arrival هنگام ورود
when entering هنگام ورود
on seeing him هنگام دیدن او
wintertime هنگام زمستان
playtime هنگام بازی
daytime هنگام روز
daytide هنگام روز
translate time هنگام ترجمه
updated به هنگام دراوردن
in درفرف هنگام
meal time هنگام غذاخوری
spring time هنگام بهار
updates به هنگام دراوردن
update به هنگام دراوردن
in the case of traffic jam [congestion] هنگام راهبندان سنگین
cash on delivery پرداخت هنگام تحویل
batfowl هنگام شب مرغ را شکارکردن
chevy فریاد هنگام شکار
therewith دران هنگام بدانوسیله
nights شب هنگام برنامه شبانه
night شب هنگام برنامه شبانه
to brush over هنگام عبورپوز زدن
d. wish خواهش هنگام مردن
damage in transit خسارت در هنگام ترانزیت
dewfall هنگام ریزش شبنم
red handed هنگام ارتکاب جنایت
nooning هنگام فهر ناهار
then انگاه دران هنگام
hard-bitten سخت هنگام جنگ
landing weight وزن با هنگام تخلیه
when it came to a push چون هنگام کوشش
it puckered up in sewing هنگام دوختن جمع شد
parthian glance نگاه هنگام جدایی
ortive وابسته به هنگام طلوع
fair-weather خوب هنگام هوای صاف
natural form وضع بدن هنگام تیراندازی
coronation oath سوگند هنگام تاج گذاری
I cut my face shaving. هنگام اصلاح صورتم را بریدم
harvest festivals جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvest festival جشن سپاسگزاری هنگام درو)
strikers توپ زن هنگام دفاع از میله
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
milter ماهی نر هنگام تخم ریزی
striker توپ زن هنگام دفاع از میله
chanty سرود ملوانان هنگام کار
chantey سرود ملوانان هنگام کار
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
smacks ضربه محکم در هنگام ابشار
escaped water تلفات اب هنگام بهره برداری
to take counsel of one'spillow شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
smack ضربه محکم در هنگام ابشار
high time هنگام خوشی وعیش ونوش
smacked ضربه محکم در هنگام ابشار
open وضع زه هنگام کشیده شدن
invigilation پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
demand report گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilated شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilating شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
damaged in transit صدمه دیده هنگام ترانزیت
To breathe ones last . نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
ondise پشت گوی بودن هنگام پاس
jettison of cargo محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
to give the tone هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
grunter خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
passing bell زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
electro statics علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
corporale پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
set up انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
to consult one's pillow هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
the room was not lived in هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
drag line طنای اویزان از بالن هنگام فرود
Payment on delivery of goods. پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
combinatorial explosion موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
memory sniffing ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
To leave someone in the lurch . کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
To be caught red - handed. گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
leisure hours ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
print توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
everything is good in its season <proverb> گویند که هرچیز به هنگام خوش است
boot خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
Say when! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
prints توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
adjusting to water حرکت در هوا هنگام فرود دراب
printed توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
alluvial deposit موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
backing plate صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
passanger شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
pages نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
alibi غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
why i think i can هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
pnemograph الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
print روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
alibis غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
paged نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
noil خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
he has a rocking gait هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
to cry wolf too often کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
pajamas جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
page نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
parameters مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
parameter مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
plegaphonia گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
muzzle velocity سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
valuing هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
dynamically تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
knock knees زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com