Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
compile time
هنگام همگردانی
Other Matches
compilation
همگردانی
compilations
همگردانی
compiler program
برنامه همگردانی
compiled
همگردانی کردن
compile
همگردانی کردن
compilation
تلفیق همگردانی
compilations
تلفیق همگردانی
compile time
حین همگردانی
compiler directive
رهنمود همگردانی
compiler language
زبان همگردانی
metacompilation
فوق همگردانی
compiling
همگردانی کردن
compile and go
همگردانی و اجرا
compiles
همگردانی کردن
compile time error
خطای حین همگردانی
piezoelectric
ویژگی برخی کریستالها که به هنگام اعمال ولتاژ به انهاتحت فشار قرار می گیرند یابه هنگام قرار گرفتن درمعرض فشار مکانیکی یک ولتاژ تولید می کنند
clear one's ears
متعادل کردن فشار نسبت به پرده گوشها هنگام شیرجه فشار متعادل در طرفین هنگام شیرجه در اب
season
هنگام
term
هنگام
at nightfall
شب هنگام
termed
هنگام
moments
هنگام
moment
هنگام
terming
هنگام
night season
هنگام شب
times
هنگام
timed
هنگام
night tide
هنگام شب
night season
شب هنگام
at the same moment
در آن هنگام
at night
شب هنگام
at dark
هنگام شب
nightfall
شب هنگام
during
هنگام
night-time
هنگام شب
night time
هنگام شب
nighttide
شب هنگام
gamut
هنگام
seasons
هنگام
seasoned
هنگام
time
هنگام
oestrum
هنگام
translate time
هنگام ترجمه
at one's leisure
هنگام فراغت
in-
درفرف هنگام
dusk
هنگام غروب
hexachord
هنگام شش بردهای
binding time
هنگام انقیاد
to die in harness
هنگام کار
at mess
هنگام خوردن
teatime
هنگام چای
at noon
هنگام فهر
wintertime
هنگام زمستان
summertime
هنگام تابستان
meal time
هنگام غذاخوری
in case of emergency
هنگام اضطرار
on arrival
هنگام ورود
when entering
هنگام ورود
inprocess
هنگام کار
updates
به هنگام دراوردن
on seeing him
هنگام دیدن او
in
درفرف هنگام
on occasion
هنگام لزوم
updated
به هنگام دراوردن
update
به هنگام دراوردن
here's to you
هنگام نوشیدن
spring time
هنگام بهار
daytide
هنگام روز
daytime
هنگام روز
playtime
هنگام بازی
hard times
هنگام تنگدستی
execution time
هنگام اجرا
when it came to a push
چون هنگام کوشش
parthian glance
نگاه هنگام جدایی
nooning
هنگام فهر ناهار
it puckered up in sewing
هنگام دوختن جمع شد
landing weight
وزن با هنگام تخلیه
d. wish
خواهش هنگام مردن
then
انگاه دران هنگام
in the case of traffic jam
[congestion]
هنگام راهبندان سنگین
nights
شب هنگام برنامه شبانه
night
شب هنگام برنامه شبانه
hard-bitten
سخت هنگام جنگ
to brush over
هنگام عبورپوز زدن
damage in transit
خسارت در هنگام ترانزیت
ortive
وابسته به هنگام طلوع
dewfall
هنگام ریزش شبنم
red handed
هنگام ارتکاب جنایت
chevy
فریاد هنگام شکار
batfowl
هنگام شب مرغ را شکارکردن
therewith
دران هنگام بدانوسیله
cash on delivery
پرداخت هنگام تحویل
chanty
سرود ملوانان هنگام کار
milter
ماهی نر هنگام تخم ریزی
high time
هنگام خوشی وعیش ونوش
natural form
وضع بدن هنگام تیراندازی
to take counsel of one'spillow
شب هنگام اندیشه در چیزی کردن
fair-weather
خوب هنگام هوای صاف
escaped water
تلفات اب هنگام بهره برداری
landed weight
وزن کالا هنگام تخلیه
chantey
سرود ملوانان هنگام کار
demand report
گزارشی که به هنگام نیازتولید میشود
invigilation
پاییدن شاگردان هنگام امتحانات
coronation oath
سوگند هنگام تاج گذاری
damaged in transit
صدمه دیده هنگام ترانزیت
harvest
هنگام درو وقت خرمن
opened
وضع زه هنگام کشیده شدن
opens
وضع زه هنگام کشیده شدن
harvest festivals
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
harvests
هنگام درو وقت خرمن
invigilating
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilates
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilated
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
invigilate
شاگردان را هنگام امتحانات پاییدن
harvest festival
جشن سپاسگزاری هنگام درو)
smack
ضربه محکم در هنگام ابشار
smacks
ضربه محکم در هنگام ابشار
harvested
هنگام درو وقت خرمن
smacked
ضربه محکم در هنگام ابشار
open
وضع زه هنگام کشیده شدن
striker
توپ زن هنگام دفاع از میله
strikers
توپ زن هنگام دفاع از میله
I cut my face shaving.
هنگام اصلاح صورتم را بریدم
To leave someone in the lurch .
کسی را قال گذاشتن ( هنگام نیاز )
print
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
the room was not lived in
هنگام روز در ان اطاق زندگی نمیکردند
ondise
پشت گوی بودن هنگام پاس
red-handed
دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
adjusting to water
حرکت در هوا هنگام فرود دراب
prints
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
To be caught red - handed.
گیر افتادن ( هنگام ارتکاب عمل )
boot
خراب کردن توپ هنگام گرفتن ان
combinatorial explosion
موقعیتی که به هنگام حل مسئله اتفاق میافتد
To breathe ones last .
نفس آخررا کشیدن (هنگام مرگ )
backing plate
صفحه تقویتی در هنگام تعمیرورقههای فلزی
alluvial deposit
موادیکه هنگام حرکت اب ته نشین میشوند
Payment on delivery of goods.
پرداخت هنگام ( مشروط به ) تحویل کالا
everything is good in its season
<proverb>
گویند که هرچیز به هنگام خوش است
to give the tone
هنگام یافتن رد شکار پارس کشیدن
passing bell
زنگی که هنگام درگذشتن کسی بزنند
jettison of cargo
محموله را به هنگام خطر به دریا ریختن
set up
انتخابهای موجود هنگام نصب سیستم
grunter
خوک یکجورماهی که هنگام گرفتاری خرخرمیکند
Say when!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
electro statics
علم خواص الکتریک هنگام بیحرکتی
memory sniffing
ازمایش مداوم حافظه به هنگام پردازش
Say when stop!
[when pouring]
بگو کی بایستم!
[هنگام ریختن نوشابه]
leisure hours
ساعات فراغت یا بیکاری هنگام فرصت
drag line
طنای اویزان از بالن هنگام فرود
printed
توقف موقت چاپگر هنگام چاپ
dead on arrival
مرحوم هنگام ورود
[بیماری در آمبولانس]
to consult one's pillow
هنگام شب پیش خود اندیشه کردن
corporale
پارچهای که هنگام عشاء ربانی بکارمیرود
print
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
pnemograph
الت نگارش حرکات سینه هنگام تنفس
plegaphonia
گوش کردن صدای سینه هنگام دق خشکنای
pajamas
جامه گشاد که در خانه یا هنگام خوابیدن می پوشند
passanger
شاهین وحشی جوان را هنگام مهاجرت گرفتن
strophe
چرخش هنگام رقص همراه با اوازدسته جمعی
he has a rocking gait
هنگام گام برداری بدینسو وان سو می جنبد
breakfall
قرار دادن بازوان و پا در زیربدن هنگام افتادن
values
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
value
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
parameter
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
dynamically
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
parameters
مقداری ارسالی به تابع یا برنامه هنگام فراخوانی
indenting
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
dynamic
تغییراتی که هنگام اجرای برنامه اعمال میشود
indent
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
why i think i can
هنگام کشف مطلبی دلالت برتعجب میکند
lights out
علائم مخابرات بوسیله نور هنگام خاموشی
pages
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
muzzle velocity
سرعت گلوله هنگام خارج شدن از لوله
valuing
هنگام مقداردهی اولیه به متغیرها در شروع یک برنامه
velocity of approach
سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
knock knees
زانوهایی که هنگام راه رفتن بهم میخورند
printed
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
prints
روش ترتیب دادن به متن هنگام چاپ
paged
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
zero hour
هنگام حمله یا حرکت تعیین شده قبلی
to cry wolf too often
کردن هنگام راست بودن هم کسی باورنکند
alibi
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
alibis
غیبت هنگام وقوع جرم جای دیگر
indents
فضا از حاشیه سمت چپ هنگام شروع یک خط از متن
noil
خرده پشمی که هنگام شانه کردن میریزد
page
نمایش گرافیکی فاهر صفحه هنگام چاپ
moonlight fliting
گریز از خانهای هنگام شب برای رهایی از پرداخت اجاره
gas sentinel
مامور اطلاع بافراد هنگام حمله با گاز جنگی
night light
شمع کوچک که شب هنگام دراطاق بیماران برافروزند چراغ شب
pass shooting
شکار مرغابی هنگام گذشتن ازبالای موضع شکارچی
Bye and take care of yourself!
[leaving phrase]
خداحافظ و مواظب خودت باش!
[عبارت هنگام ترک ]
On comparison, the Mercedes was the more reliable of the two cars.
هنگام مقایسه دو خودرو، بنز قابل اطمینان تر بود.
imposition of hands
هنگام دادن ماموریت روحانی بکسی یادعا کردن به وی
execution
خطای تشخیص داده شده هنگام اجرای یک برنامه
dug out
نظامی پیری که هنگام جنگ به خدمت فراخوانده شود
shadow RAM
ROM به یک قطعه RAMسریع تر در هنگام روشن کردن کامپیوتر
delayed steal
دزدانه گریختن بسوی پایگاه هنگام پرتاب توپگیر
decalescence
کم شدن حرارت فلز هنگام تغییر و تبدیل ان در کوره
wheat germ
گیاهک گندم که هنگام اسیاب کردن جدا میشود
variable camber flap
فلپی که نیمرخ ان هنگام بیرون امدن تغییر میکند
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com