English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
nemo tenetur ad impossible هیچ کس را نمیتوان به انجام کار
Other Matches
one must نمیتوان گفت
it is hard to say نمیتوان گفت
there is no mistaking نمیتوان اشتباه کرد
it is hard to say به اسانی نمیتوان قضاوت کرد
this report is incredible این گزارش را نمیتوان باورکرد
we cannot undo the past چیز گذشته را نمیتوان برگرداند
snow under <idiom> قبول چیزی که نمیتوان از آن مراقبت کرد
life is not worth an hour's p ساعتی هم نمیتوان به زندگی اطمینان داشت
it is not d. نمیتوان ازان صرف نظر کرد
it is not p to climb it نمیتوان از ان بالارفت بالارفتن از ان ممکن نیست
it is past reclaim دیگر نمیتوان انرا ابادیا احیاکرد
drop dead halt توقفی که نمیتوان ان رامورد پوشش قرار داد
nemo de domo sua extrahi debet هیچ کس را نمیتوان به زوراز خانه اش خارج کرد
it will not bear repeating جندان زشت است که نمیتوان انرا بازگو کرد
there is no p of doing it کردن انکارهیچ امکان ندارد هیچ نمیتوان انکار راکرد
short run زمان موقت مدتی که در طی ان مقدارتولید یک کالا را نمیتوان تغییر داد
nescience اعتقاد باینکه حقایق غایی را نمیتوان بوسیله قیاس عقلانی فکر درک نمود
copyrights که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
copyright که یک نویسنده یا برنامه نویس درکار خود دارد و بدون پرداخت حقوق نمیتوان از کپی گرفت
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
continue ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
continues ادامه دادن چیزی یا انجام دادن چیزی که زودتر انجام می دادید
mission , oriented لازم برای انجام ماموریت ضروری برای انجام ماموریت
achievement انجام
implementation انجام
performance انجام
performances انجام
achievements انجام
transaction انجام
commissioning انجام
compietion انجام
accomplishment انجام
commissions انجام
enforcement انجام
at last سر انجام
implementing انجام
implementation انجام
consummation انجام
implemented انجام
implement انجام
sequels انجام
completion انجام
execution انجام
fulfilment انجام
sequel انجام
commission انجام
effectuation انجام
end all انجام
implements انجام
terminuse ad quem انجام
fulfillment انجام
honoured انجام تعهد
covers انجام دادن
honour انجام تعهد
fulfil انجام دادن
honours انجام تعهد
honouring انجام تعهد
fulfilling انجام دادن
finalization انجام رسانی
for doing it برای انجام ان
conclusion انجام نتیجه
conclusions انجام نتیجه
from first to last ازاغازتا انجام
fulfill انجام دادن
performed انجام دادن
fulfit انجام دادن
functor انجام دهنده
furnishing انجام دادن
furnishes انجام دادن
perform انجام دادن
from a to izzard از اغاز تا انجام
fulfilled انجام دادن
godspeed پایان انجام
from beginning to end ازابتداتا انجام
furnish انجام دادن
go through انجام دادن
performs انجام دادن
honors انجام تعهد
sonsy نیک انجام
to put through انجام دادن
processing of the order انجام سفارش
unaccomplished انجام نشده
out-and-out انجام شده
out and out انجام شده
effecting انجام دادن
effected انجام دادن
effect انجام دادن
effectual انجام شدنی
repetitions باز انجام
repetition باز انجام
performable انجام دادنی
put on انجام دادن
to make good انجام دادن
the d. of duty انجام وفیفه
thrust line خط حمله خط انجام تک
to be fulfilled انجام گرفتن
to bring to an issve انجام دادن
to bring to effect انجام دادن
to carry into execution انجام دادن
to carry through انجام دادن
manipulation انجام با مهارت
successful نیک انجام
to do a thing the right way انجام دادن
to follow out انجام دادن
to go through انجام دادن
stand to انجام دادن
accomplished انجام شده
repeat باز انجام
pays انجام دادن
paying انجام دادن
pay انجام دادن
chars انجام دادن
charring انجام دادن
char انجام دادن
accomplish انجام دادن
accomplishes انجام دادن
accomplishing انجام دادن
actions انجام کاری
honored انجام تعهد
repeats باز انجام
action انجام کاری
parform انجام دادن
do-it-yourself خود انجام
non-starter کار نا انجام
non-starters کار نا انجام
feasibility توانایی انجام
confrontational انجام اعتصاب
non performance عدم انجام
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
shock tactics انجام کاریباسرعتوباخشونت
time-honoured انجام کاریدردرازمدت
unaided انجام چیزیبدونکمکدیگران
unsporting انجام حرکاتغیرورزشیدربرابرحریفدریکبازی
honoring انجام تعهد
coverings انجام دادن
bring inbeing به انجام رساندن
make something happen انجام دادن
inexecutable <adj.> انجام ناپذیر
actualise [British] به انجام رساندن
actualize به انجام رساندن
carry ineffect به انجام رساندن
implement به انجام رساندن
put ineffect به انجام رساندن
put inpractice به انجام رساندن
unfeasible <adj.> انجام ناپذیر
carry into effect به انجام رساندن
impracticable <adj.> انجام نشدنی
inexecutable <adj.> انجام نشدنی
impracticable <adj.> انجام ناپذیر
carry into effect انجام دادن
carry out به انجام رساندن
execute به انجام رساندن
fulfill [American] به انجام رساندن
make a reality به انجام رساندن
put into practice به انجام رساندن
put into effect به انجام رساندن
bring into being به انجام رساندن
actualise [British] انجام دادن
actualize انجام دادن
carry ineffect انجام دادن
implement انجام دادن
put ineffect انجام دادن
put inpractice انجام دادن
unfeasible <adj.> انجام نشدنی
make something happen به انجام رساندن
doable <adj.> انجام پذیر
feasible <adj.> انجام پذیر
unfulfilled انجام نشده
makable [spv. makeable] <adj.> انجام پذیر
makeable <adj.> انجام پذیر
manageable <adj.> انجام پذیر
possible [doable, feasible] <adj.> انجام پذیر
practicable <adj.> انجام پذیر
executable <adj.> انجام شدنی
workable <adj.> انجام شدنی
contrivable <adj.> انجام پذیر
achievable <adj.> انجام پذیر
achievable <adj.> انجام شدنی
makable <adj.> انجام پذیر
contrivable <adj.> انجام شدنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com