Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (14 milliseconds)
English
Persian
catoptric
وابسته به ایینه ونور منعکس شده
Other Matches
hand glass
ایینه
cardioscope
ایینه دل
mirrors
ایینه
mirrored
ایینه
mirror
ایینه
looking glass
ایینه
eisotrophobia
ایینه هراسی
enoptromancy
فال ایینه
pier glass
ایینه قدی
catoptrics
علم ایینه ها
heliograph
ایینه افتابی
peeper
ایینه عینک
spectrophobia
ایینه هراسی
sconce mirror
ایینه دیواری
reflector lens
ایینه کوژ
mirror tracing
ترسیم از ایینه
mirror drawing
نقاشی از ایینه
helio
ایینه مخابره پیام
magic mirror
ایینه دور نما
helio
ایینه ویژه مخابرات
reflector lens
ایینه پیچ نما
glass
ایینه شیشه دوربین
pier table
میز زیر ایینه قدی
ramp sight
ایینه مورس شکاف درجه پایه دار متحرک
baffles
منعکس
baffle
منعکس
baffling
منعکس
reflected
منعکس
baffled
منعکس
reactive
منعکس شونده
images
منعکس کردن
resound
منعکس کردن
reflectors
منعکس کننده
reflector
منعکس کننده
resounds
منعکس کردن
reflect
منعکس شدن
reflecting
منعکس شدن
resounded
منعکس کردن
reflects
منعکس شدن
ring with
منعکس کردن
image
منعکس کردن
baffled
صفحه منعکس کننده
baffles
صفحه منعکس کننده
baffling
صفحه منعکس کننده
reflective
بازتابنده منعکس سازنده
abat voix
منعکس کننده صدا
reflectional
بازتابنده منعکس سازنده
reflectively
بطور منعکس شونده
barrel reflector
منعکس کننده لوله
re echo
دوباره منعکس شدن
indirect lighting
نور منعکس شده
baffle
صفحه منعکس کننده
reecho
دوبار منعکس شدن
reflected binary code
رمز دودویی منعکس شده
relucent
منعکس کننده نور متشعشع
phallic
وابسته به پرستش الت مردی وابسته به الت رجولیت وابسته به قضیب
periscope
منعکس کننده نور دریچه دید
periscopes
منعکس کننده نور دریچه دید
deep scattering layer
لایههای منعکس کننده عمق دریا
mirrored
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
balloon reflector
بالن منعکس کننده امواج الکترونیکی منعکس کننده امواج الکترونیکی بالن
thermocline
لایه منعکس کننده صوت در اب دریا
barrel reflector
منعکس کننده وضع داخل لوله
mirror
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
mirrors
دراینه منعکس ساختن بازتاب کردن
amalgam
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
amalgams
الیاژ جیوه باچند فلز دیگرکه برای پرکردن دندان و ایینه سازی بکار میرود ترکیب مخلوط
camera lucida
دستگاهی که تصویری رابزرگ کرده و منعکس می سازد
camera lucida
[ابزاری که نور خورشید را بوسیله منشور منعکس می کند.]
rebounded
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebound
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounding
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
rebounds
دوباره بجای اول برگشتن حرکت ارتجاعی داشتن منعکس شدن
abat-voix
[قبه یا سایبان که صدا را در پشت و بالای سکوی خطابه منعکس می کند.]
olympian
اسمانی وابسته بخدایان کوه المپ وابسته بمسابقات المپیک
bureaucratic
وابسته به اداره بازی وکاغذ پرانی وابسته به دیوان سالاری
syzygial
وابسته به جفت یانقاط متقابل وابسته به استقرار سه ستاره در خط مستقیم
telepathic
وابسته به دورهم اندیشی وابسته به توارد یا انتقال فکر
dialectological
وابسته بعلم منطق جدلی وابسته به گویش شناسی
subglacial
وابسته به زیر توده یخ وابسته بدوره فرعی یخبندان
choral
وابسته بدسته سرودخوانان وابسته به اواز دسته جمعی
background
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
backgrounds
نور منعکس شده از یک ورقه کاغذی توسط کاغذ خوان نوری خوانده خواهد شد
sothic
وابسته به ستاره کلب وابسته به شعرای یمانی
vehicular
وابسته به وسائط نقلیه وابسته به رسانه یابرندگر
puritanical
وابسته بفرقه پیوریتان ها وابسته به پاک دینان
phylar
وابسته به راسته ودسته وابسته به قبیله ونژاد
lexicographic
وابسته به فرهنگ نویسی وابسته به واژه نگاری
rectal
وابسته براست روده وابسته به معاء غلاظ
monarchic
وابسته به حکومت سلطنتی وابسته به سلطنت
kinetic
وابسته بحرکت وابسته به نیروی محرکه
erotic
وابسته به عشق شهوانی وابسته به eros
supervisory
وابسته به نظارت وسرپرستی وابسته به برنگری
cliquy
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
cliquey
وابسته به دسته یا گروه وابسته به جرگه
delineascope
پرژکتور منعکس کننده عکس در روی یک پرده پرژکتوراگراندیسمان عکس
chaff
وسایل تولید پارازیت دردستگاه رادار نوارهای منعکس کننده امواج رادار
mach stem
جبهه موج حاصل از تلاقی موج برخوردی و منعکس
zygose
وابسته به لقاح وابسته به گشنیدگی
frontal
وابسته به پیشانی وابسته بجلو
lithic
وابسته به ریگ وابسته به لیتوم
sister services
یکانهای وابسته قسمتهای وابسته
self reflexive
منعکس کننده تصویر خود خود پژواکی
transponder
تقویت کننده مستمر روی یک ماهواره که سیگنالها را ازیک ایستگاه زمینی دریافت کرده و انها را به ایستگاه گیرنده منعکس میکند
side reflector
منعکس کننده کناری رفلکتور کناری
reflectors
جسم منعکس کننده جسم صیقلی
reflector
جسم منعکس کننده جسم صیقلی
hologram
تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
holograms
تصویر سه بعدی که توسط الگوهای میانی ایجاد میشود وقتی که بخشی از منبع نور مثل لیزر از یک شی منعکس شود و با اشعه اصل ترکیب شود
reflecting
تامل کردن منعکس کردن
reflects
تامل کردن منعکس کردن
reflect
تامل کردن منعکس کردن
morphic
وابسته به شکل وابسته به شکل شناسی خواب الود
hermitical
وابسته به گوشه نشینی وابسته بزاهدهای گوشه نشین
Neanderthal
وابسته به انسان غارنشین وابسته به انسان وحشی واولیه
associating
وابسته وابسته کردن
associated
وابسته وابسته کردن
associate
وابسته وابسته کردن
associates
وابسته وابسته کردن
poplitaeal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
popliteal
وابسته به پس زانو وابسته به حفره پس زانو رکبی
epistemologycal
وابسته به معرفت شناسی وابسته به شناخت شناسی
physico chemical
وابسته به فیزیک و شیمی وابسته به شیمی فیزیکی
life cycle hypothesis
فرضیه درامد در طول عمر فرضیهای است که بر اساس ان مصرف وابسته به درامدهای پیش بینی شده درطول عمر میباشد . این فرضیه در مقابل فرضیه اولیه کینز قرار دارد که به موجب ان مصرف وابسته به درامد فصلی است .
affiliating
وابسته
cantabrigian
وابسته به
wedded
وابسته
hanger on
وابسته
interdependent
وابسته
congenerous
وابسته
israelitish
وابسته به
riverrine
وابسته به
subordinated
وابسته
cephalic
وابسته به سر
related
وابسته
affiliate
وابسته
affiliated
وابسته
comprador
وابسته
affiliates
وابسته
plantar
وابسته به کف پا
tuitionary
وابسته به
pertinent
وابسته
commissarial
وابسته به
pyrexial
وابسته به تب
adjective
وابسته
appurtenant
وابسته
adjectives
وابسته
aquatic
وابسته به اب
attached
وابسته
attendant
وابسته
pyretic
وابسته به تب
pyrexic
وابسته به تب
attendants
وابسته
thereof=of that
وابسته به ان
of kin
وابسته
akin
وابسته
carpal
وابسته به مچ
dependent
وابسته
federate
وابسته
germane
وابسته
febile
وابسته به تب
federates
وابسته
federating
وابسته
messianic
وابسته به
contingents
وابسته
elfin
وابسته به جن
levitical
وابسته به
sexual organs
وابسته به
subordinating
وابسته
syncop
وابسته به غش
relative
وابسته
subordinate
وابسته
federated
وابسته
subordinates
وابسته
relevant
وابسته
pertianing
وابسته
contingent
وابسته
correspondents
وابسته
correspondent
وابسته
belonging
وابسته ها
dependant
وابسته
dependants
وابسته
pertaining
وابسته
attache
وابسته
diphtheric
وابسته به
attributable
وابسته به
thereof
وابسته به ان
monitorial
وابسته به
elysian
وابسته به
aortal
وابسته بشاهرگ
antichristian
وابسته به دجال
auricular
وابسته بشنوایی
pygmean
وابسته به پیگمی ها
seminal
وابسته به منی
aortic
وابسته بشاهرگ
porcine
وابسته بخوک
psychiatric
وابسته به روانپزشکی
auditive
وابسته به شنوایی
astronautical
وابسته به فضانوردان
army attache
وابسته زمینی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com