Total search result: 201 (20 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
polar motion |
وسیله نشان دادن حرکات قطعات یا مایعات سیال بااستفاده از انرژی مغناطیسی حرکت قطبی |
|
|
Other Matches |
|
hydro kinetic |
وابسته به حرکت مایعات ونیروی محرکه مایعات |
mouses |
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن |
mouse |
وسیله نشانه گر که با حرکت دادن آنرا روی سطح مسط ح کار میکند. و با حرکت دادن آن |
inductance |
اندازه گیری حجم انرژی وسیله که در میدان مغناطیسی میتواند ذخیره کند |
parts explosion |
رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد |
viscosity valve |
شیر کنترل در سیستم مایعات که توسط ویسکوزیته سیال فعال میشود |
running spare |
قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله |
liquid crystal bar graph panel indicator |
شاخص گراف- میله بااستفاده از قطعات کریستال مایع |
magnaflux |
نام انحصاری تست غیرمخربی برای مواد مغناطیسی بااستفاده از میدانهای مغناطیسی و مواد فلورسان |
flag |
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله |
flags |
یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله |
DFD |
نمودار نشان دادن حرکت داده در سیستم |
pass |
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن |
passes |
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن |
passed |
عمل حرکت دادن تمام طول نوار مغناطیسی روی نوکهای خواندن /نوشتن |
microfloppy disk drive |
وسیله ذخیره اطلاعات بااستفاده از میکرودیسکهای لغزان |
starboard tack |
حرکت قایق بااستفاده از باددر سمت راست |
volumenometer |
التی که به وسیله ان بااستفاده از قانون .....حجم چیزی را می سنجند |
magnetic doublet |
دو قطبی مغناطیسی |
mechanical mouse |
وسیله چاپ که با حرکت دادن آن روی سطح صاف ایجاد میشود |
magnetic dipole moment |
گشتاور دو قطبی مغناطیسی |
magnetic quadrupole |
چهار قطبی مغناطیسی |
permalloy |
خانوادهای ار الیاژهای اهن و نیکل که از نظر مغناطیسی نرم میباشند و تحت نیروهای مغناطیسی کم نفوذپذیری وگذردهی زیادی از خود نشان میدهند |
gyro |
برای نشان دادن یا اندازه گیری حرکت زاویهای پایه خودحول یک یا دو محور عمود برمحور دوران بهره میگیرد |
incremental computer |
وسیله خروجی گرافیکی که در مراحل کوچک حرکت میکند بار داده ورودی که اختلاف بین محل فعلی و محل لازم را نشان میدهد که خط ها و منحنی ها به صورت مجموعهای خط وط مستقیم انجام شود |
aeration |
هوا دادن به مایعات |
magnetic energy |
انرژی مغناطیسی |
circulations |
حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه |
circulation |
حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه |
vortex flow |
جریان سیال با حرکت ترتیبی دورانی و انتقالی |
component change order |
دستور تغییر قطعات یک وسیله |
magnetic field energy |
انرژی میدان مغناطیسی |
magnetic energy storage |
منبع انرژی مغناطیسی |
drag |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
dragged |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
drags |
حرکت دادن mouse هنگام پایین نگهداشتن دکمه برای حرکت دادن یک تصویر یا نشانه روی صفحه |
crawlers |
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده |
crawler |
وسیله نقلیهای که روی زنجیر حرکت میکند وسیله نقلیه خزنده |
marker |
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد |
markers |
دو علامت در ابتدا و انتهای بخشی از داده یا متن برای نشان دادن بلاک خاص که قابل حرکت یا حذف یا کپی به عنوان سیگنال واحد باشد |
skull |
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب |
skulls |
حرکت دادن پارو یا دست در اب حرکت دادن قایق بجلو یا عقب |
fields |
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی |
fielded |
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی |
field |
محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی |
tape |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
tapes |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
taped |
وسیله تبدیل حرکت دورانی به حرکت خطی |
peripheral |
وسیله جانبی مثل کارت خوان که حرکات مکانیکی سرعت را مشخص میکند |
set forward |
جهش یا حرکت بجلو بوسیله قطعات داخلی گلوله در هنگام اصابت |
wall energy |
انرژی در واحد سطح مرزمشترک بین حوزههای مغناطیسی مختلف الجهت |
cores |
وسیله تبدیل اشعه به انرژی الکتریکی |
core |
وسیله تبدیل اشعه به انرژی الکتریکی |
powers |
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله |
powering |
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله |
power |
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله |
powered |
اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله |
ground resolution |
قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین |
radiant exposure |
وسیله عکسبرداری مادون قرمز یا انرژی حرارتی |
fluidal |
مانندجسم سیال یامایع وابسته به جسم سیال |
relative |
که حرکت نشانه گرروی صفحه نمایش مربوط مربوط به حرکت وسیله ورودی است |
vortex separation |
جداکردن ذرات مختلف از یک سیال توسط نیروهای گریز ازمرکزی مختلف در حرکت حلقوی یا گردابی |
mechanical mouse |
mouse حرکت داده میشود و توپ درون آن می چرخد و به احساس کننده ها که حرکات افق و عمودی را کنترل می کنند برخورد میکند |
supervisory |
1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد |
fluxgate |
وسیله حساس به مین مغناطیسی |
fluxgate |
وسیله اکتشاف مین مغناطیسی |
stepped up separation |
حرکت پلهای هواپیماها ارایش پلهای در حرکات هوایی |
device |
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله |
devices |
کنترل وسیله با حروف مختلف یاترکیب خاص آنها برای دستور دادن به وسیله |
disassembly order |
دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله |
on board spares |
قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار |
new work |
عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا |
virtual level |
تراز انرژی سیستم هستهای داخل اتم که انرژی برانگیزش ان کمتر از کمترین انرژی جداشده از ذره هستهای بیشتر است |
compressor pressure ratio |
نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان |
trackball |
وسیلهای برای حرکت نشانه گر روی صفحه که با حرکت دادن توپ موجود در محفظه کنترل می شوند |
write |
وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد |
writes |
وسیله ارسالی که میتواندداده راسوی رسانه مغناطیسی بنویسد |
writes |
وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد |
write |
وسیله ارسالی که میتواند داده را روی رسانه مغناطیسی بنویسد |
reassemble |
بستن قطعات سوار کردن قطعات |
reassembled |
بستن قطعات سوار کردن قطعات |
reassembling |
بستن قطعات سوار کردن قطعات |
reassembles |
بستن قطعات سوار کردن قطعات |
device |
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند |
devices |
فضایی در حافظه که توسط یک وسیله مشخص گرفته شده است . CPU میتواند با قرار دادن دستورات در این محل وسیله را کنترل کند |
external indicator |
نشان دهنده وضع خارجی وسیله |
polar regions |
مناطق قطبی زمین سرزمینهای قطبی |
energizes |
انرژی دادن |
energising |
انرژی دادن |
energize |
انرژی دادن |
energised |
انرژی دادن |
energizing |
انرژی دادن |
energises |
انرژی دادن |
heads up display |
وسیله نشان دهنده وضعیت مسیر پیشروی |
azimuth equidistant projection |
وسیله نشان دهنده تعادل سمتی هواپیما |
azimuth micrometer |
وسیله نشان دهنده اجزای سمت هواپیما |
example is better than precept |
نمونه اخلاق از خود نشان دادن بهترازدستوراخلاقی دادن است |
scull |
حرکت قایق در اب به وسیله پارو |
sculled |
حرکت قایق در اب به وسیله پارو |
sculls |
حرکت قایق در اب به وسیله پارو |
televises |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
televised |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
televising |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
televise |
درتلویزیون نشان دادن برنامه تلویزیونی ترتیب دادن |
ren |
شمارهای که باریک وسیله را در شبکه تلفنی نشان دهد |
manual |
کتابچهای که نحوه استفاده از سیستم یا وسیله را نشان میدهد |
cannibalises |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
cannibalizes |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
cannibalising |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
cannibalised |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
cannibalized |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
cannibalize |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
cannibalizing |
استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر |
let off steam <idiom> |
ازدست دادن انرژی اضافه |
motor- |
موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده |
mounts |
شروع حرکت روی وسیله ژیمناستیک |
motors |
موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده |
mount |
شروع حرکت روی وسیله ژیمناستیک |
motored |
موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده |
motor |
موتوری خودرویی وسیله به حرکت دراورنده |
demonstration |
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد |
demo |
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد |
demonstrations |
قطعهای در مغازه که به مشتری نحوه کار آن وسیله را نشان میدهد |
starting post |
تیری که در مسابقه دوجای اغاز و حرکت را نشان میدهد |
gyrostabilizer |
التی که جنبش حرکت وضعی زمین را نشان میدهد |
bin storage |
انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز |
blind keyboard |
صفحه کلیدی که خروجی آن نشان داده نمیشود ولی مستقیماگ روی نوار یا دیسک مغناطیسی ضبط میشود |
isoclinic line |
خطی بر روی نقشه که بوسیله ان نقاطی که درانجاها تمایل سوزن مغناطیسی یکسان است نشان داده میشود |
rail borne vehicle |
وسیله نقلیهای که روی ریل حرکت میکند |
greaten |
درشت نشان دادن اهمیت دادن |
magnetic induction |
چگالی شار مغناطیسی اندوکسیون مغناطیسی چگالی میدان مغناطیسی چگالی خطوط قوای مغناطیسی |
shifting |
حرکت دادن تغییر سمت دادن لوله |
paddle |
وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد |
paddling |
وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد |
paddled |
وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد |
golf car |
وسیله باطری دار برای حرکت دو بازیگر در زمین گلف |
paddles |
وسیله دستی که نشانه گر یا گرافیک را در بازی کامپیوتر حرکت میدهد |
stating |
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد |
stated |
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد |
state |
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد |
earth |
اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است |
state- |
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد |
states |
مدار یا وسیله یا برنامهای که نشان میدهد هیچ عملی رخ نداده ولی ورودی می پذیرد |
earths |
اتصال سیم بین وسیله الکتریکی و زمین که نشان دهنده پتانسیل صفر است |
penned |
وسیله جانبی که قلم را روی کاغذ حرکت میدهد طبق یک ورودی |
pen |
وسیله جانبی که قلم را روی کاغذ حرکت میدهد طبق یک ورودی |
penning |
وسیله جانبی که قلم را روی کاغذ حرکت میدهد طبق یک ورودی |
deflector |
صفحه تیغه یا وسیله دیگری برای منحرف کردن یک جریان یا حرکت |
pens |
وسیله جانبی که قلم را روی کاغذ حرکت میدهد طبق یک ورودی |
magneto optical disc |
دیسک نوری که در وسیله ضبط مغناطیسی- نوری به کار می رود |
lifter |
وسیله مکانیکی که نور مغناطیسی را از نوک هنگام برگشت نور جدا میکند |
solid-state |
وسیله الکترونیکی که با اثرات سیگنالهای الکترونیکی یا مغناطیسی در ماده نیمه هادی کار میکند |
paddles |
وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد |
paddling |
وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد |
paddle |
وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد |
paddled |
وسیله جانبی کامپیوتر حاوی وسیلهای که می چرخد تا نشانه گر را در صفحه حرکت دهد |
yoke |
جفت یا گروهی ازهدهای خواندن- نوشتن که به یکدیگر متصل هستند و برروی دو یا چند شیار نوار یادیسک مغناطیسی حرکت می کنند |
pair production |
تغییر شکل انرژی سینتیک فوتون یا هر ذره پر انرژی به جرم |
illustrates |
شرح دادن نشان دادن |
illustrating |
شرح دادن نشان دادن |
illustrate |
شرح دادن نشان دادن |
movable |
نوک دیسک مغناطیسی که در روی دیسک حرکت میکند تا به شیار مورد نظر برسد |
flag |
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی |
flags |
1-روش نشان دادن انتهای فیلد یا یک چیز مخصوص در پایگاه داده ها. 2-روش گزارش دادن وضعیت ثبات پس از یک عمل ریاضی یا منط قی |
intrinsic energy |
انرژی موجود در یک ترکیب شیمیایی انرژی ذاتی |
polar plot |
روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی |
technical escort |
پرسنل فنی متخصصی که همراه یک وسیله برای نصب یا اموزش یا کار انداختن ان حرکت می کنند |
pointing device |
وسیله ورودی که محل نشانه گر را روی صفحه کنترل میکند طبق حرکت آن توسط کاربر |
continuity light |
وسیله سادهای برای ازمایش پیوستگی یک مدار که پیوسته بودن مغئر الکتریکی را باروشن شدن یک لامپ نشان میدهد |
sag wagon |
وسیله نقلیه که به دنبال دوچرخه سواران در جاده حرکت میکند تا کسانی را که از مسابقه خارج می شوندسوار کند |
cluster mill |
فرزی که متشکل از دو نوردمتحرک کوچک که هر کدام ازانها به وسیله یک جفت نوردبزرگ حائل و به حرکت درمی اید |
vision |
یا نشان دادن |
introduce |
نشان دادن |
point |
نشان دادن |
to put forth |
نشان دادن |
indicates |
نشان دادن |
indicated |
نشان دادن |
indicate |
نشان دادن |
imbody |
نشان دادن |
runs |
نشان دادن |
run |
نشان دادن |
introduces |
نشان دادن |
adumbrate |
نشان دادن |
actuate |
نشان دادن |
introduced |
نشان دادن |
demonstrating |
نشان دادن |
introducing |
نشان دادن |
demonstrates |
نشان دادن |
to show up |
نشان دادن |
demonstrated |
نشان دادن |
demonstrate |
نشان دادن |
visions |
یا نشان دادن |
evince |
نشان دادن |
evincing |
نشان دادن |
exert |
نشان دادن |
exerted |
نشان دادن |
register |
نشان دادن |
ante |
نشان دادن |
evinces |
نشان دادن |
exerting |
نشان دادن |