English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
snookered وضع گوی که بازیگر نمیتواند مستقیما به گوی موردنظر ضربه بزند
Other Matches
harder مستقیما درمسیر موردنظر
hard مستقیما درمسیر موردنظر
hardest مستقیما درمسیر موردنظر
skull ضربه به سر بازیگر
skulls ضربه به سر بازیگر
bases empty ضربه بدون حضور بازیگر درپایگاهها
nutcracker تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
nutcrackers تمرین ضربه سخت خوردن ازیک یا دو بازیگر
send in وارد کردن بازیگر به زمین فرستادن بازیگر به میدان
stack قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacks قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
stacked قرار دادن یک بازیگر یا بیشترپشت بازیگر دیگر برای پنهان کردن طرح مانور از حریف
policy objectives اهداف موردنظر
target price قیمت موردنظر
quarrying شکار موردنظر
quarry شکار موردنظر
quarries شکار موردنظر
game fish ماهی موردنظر
Let him speak his pices. let him have his say. Let him state his case. بگذار حرفش را بزند
May the wrath of God overtake you . خدا کمرت بزند
game bird پرنده موردنظر درشکار
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
The bus stopped for fuel [ to get gas] . اتوبوس نگه داشت تا بنزین بزند.
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
fly in the ointment <idiom> یک چیز کوچک که شادی را بههم بزند
the greenish hue of blue حالتی از رنگ ابی که به سبزی بزند
hitting ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hit ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
hits ضربه به توپ یا حریف ضربه بدنی به حریف برای خروج او از بازی ضربه
without lifting a finger بدون اینکه به چیزی دستی بزند [اصطلاح روزمره]
give someone enough rope and they will hang themself <idiom> به کسی طناب بدی تا راحت خودش دار بزند
illiterate که نمیتواند بخواند
instantaneous readout سیستمی بدون تاخیر بین گیرنده کمیت موردنظر ونشاندهنده ان
lander فضاپیمایی که میتواند به ارامی روی سطح سیاره موردنظر بنشیند
iron rations جیره بسیارکم که سربازفقط هنگام ضرورت سخت میتواندبان دست بزند
fixes آن نمیتواند تغییر کند
fix آن نمیتواند تغییر کند
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
an ill quarrels with his tool نمیتواند برقصد میگویدزمینش کج است
queen can do no wrong ملکه نمیتواند خطا کند
regression rate سرعت خطی سوختن دانههای سوخت جامد در امتداد عمودبر سطح در نقطه موردنظر
he is unable to speak ازسخن گفتن عاجزاست نمیتواند سخن بگوید
nemo agit in seipsum هیچ کس نمیتواند علیه خوداقامه دعوی کند
nemo potest esse simul actor et judex هیچ کس نمیتواند در ان واحد قاضی و مدعی باشد
punts ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punted ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
punt ضربه با پا باانداختن توپ بزمین و ضربه زدن پیش ازتماس ان با زمین
acatalectic قاضی یاشخصی که نمیتواند به صحت امری اطمینان حاصل کند
nemo dat quod non habet هیچ کس نمیتواند انچه راکه مالکش نیست را به دیگری دهد
rejection خطای اسکنرکه نمیتواند یک حرف را بخواند وحرف خالی را میکند
impluse response پاسخ ضربه رفتار ضربه تابع انتقال ایمپولز
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
buckets جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
interrupts سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupting سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
interrupt سیگنال وقفه با تقدم بالا که نمیتواند پس از سایر دستورات انجام شود
output که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
outputs که نمیتواند با سرعت طبیعی پردازش کند به علت وجود رسانه جانبی کندتر
res inter alios debet non actaalterinocere تعهدات دو جانبه باعث اضرار شخص ثالث نمیتواند بشود
reserve factor نسبت استحکام واقعی یک سازه به کمترین استحکام لازم برای شرایط موردنظر
unfriendly act هر نوع عملی که از یک دولت سر بزند و دولت دیگر در آن ضرری نسبت به منافع خود مشاهده کند
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
self- سیستمم کد گذاری حروف خطا یا نامناسب را تشخیص دهد ولی نمیتواند ترمیم کند
Mamihlapinatapai نگاهی که ۲ نفر با یکدیگر به اشتراک میگذارند که در آن هردو میخواهند و مایلند که طرف مقابل حرفی بزند ولی هیچ کدامشان نمیخواهند آغاز کنند.
firsthand <idiom> مستقیما
directly مستقیما
at first hand مستقیما
per se مستقیما
straightway مستقیما
forthrights مستقیما`
straight out رک مستقیما
straightest مستقیما
straight مستقیما
proximately مستقیما"
straighter مستقیما
blow-up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow up توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
blow-ups توقف غیر منتظره یک برنامه به خاطر یک اشتباه یا به دلیل مواخه شدن با شرایطی ازداده که نمیتواند ان را بکارگیرد
aright مستقیم مستقیما
bolt مستقیما ناگهان
subsequent to [مستقیما] پس از [به دنباله]
forthright مستقیما بیمحابا
intue مستقیما دریافتن
bolts مستقیما ناگهان
bolting مستقیما ناگهان
bolted مستقیما ناگهان
sheer مستقیما فریف
intuitive مستقیما درک کننده
direct coupled مستقیما جفت شده
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosses ضربه هوک پس از ضربه حریف
crosser ضربه هوک پس از ضربه حریف
crossest ضربه هوک پس از ضربه حریف
to come straight to the point <idiom> مستقیما [رک ] به نکته اصلی آمدن
schuss مستقیما ازسراشیب پایین رفتن
sclaff ضربه چوب به زمین و سپس به گوی بجای ضربه مستقیم به گوی
novatio non presumiter تبدیل تعهد یا تبدیل مدیون نمیتواند مفروض یا ضمنی باشد
straight off مستقیما درجلو موج روبه ساحل
over the falls مستقیما روی انحنای موج شکننده
glassine نوعی کاغذ نازک شفاف یانیمه شفاف که هوا یا روغن از ان نمیتواند عبور کند
peripheral UPC که نمیتواند دستورات را با سرعت طبیعی اجرا کند به علت رسانه جانبی کند
dumb terminal وسیله جانبی که فقط میتواند داده را از یک کامپیوتر دریافت کند ولی نمیتواند آن را پردازش کند
leg glance ضربهای که توپ را مستقیما"به پشت توپزن می فرستد
mesh که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
meshes که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
deictic بطور مستقیم نشان دهنده مستقیما استدلال کننده
objecting که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objected که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
object که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
meshing که هر وسیله مستقیما به وسایل دیگر در شبکه متصل است
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
long spot موضع گیری توپگیری مستقیما" پشت سر محافظ میله ها
personal service utility کسی که مستقیما" کار خود را دراختیار کارفرما می گذارد
sequential نوعی کامپیوتر که باید هر دستورکامل شود پیش از اینکه بعدی شروع شود وبنابراین نمیتواند پردازش همزمان را مدیریت کند
jack ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
jacks ورودی که به مودم اجازه میدهد مستقیما تلفن وصل شود
machine ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machines ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
machined ذخیره شده روی یک رسانه که مستقیما وارد کامپیوتر میشود
addressable هر نقط ه در سیستم گرافیکی که مستقیما قابل آدرس دهی است
antipodal مربوط به ساکنین ینگی دنیا واقع در طرف مقابل زمین مستقیما
intuitionism عقیده به اینکه برخی حقایق رامیتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
intuitionalism عقیده به اینکه برخی حقایق را میتوان مستقیما وبدون استدلال دریافت
shank ضربه زدن به توپ با قوزک یاکنار پا ضربه زدن به گوی باعقب چوب گلف یا بدنه ان قسمتی از لنگر که طناب به ان وصل شود قسمتی از قلاب ماهیگیری بین سوراخ وانحنا
defacto recognition شناسایی دوفاکتو شناسایی سیاسی کشوری که عملا" مستقل ودارای حق حاکمیت است ولی به عللی نمیتواند یا نمیخواهد به تعهدات بین المللی خود
addressing بزرگترین محلی که یک برنامه مشخص یا CPU میتواند مستقیما به آن دستیابی داشته باشد
magnetic tapes وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی
magnetic tape وسیلهای که داده ورودی از صفحه کلید را مستقیما می نویسد روی نوار مغناطیسی
one level address آدرس ذخیره سازی که مستقیما و بدون تغییر به محلی از وسیله دستیابی دارد
machined دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
display controlled نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
absolute address آدرس ذخیره سازی کامپیوتر که مستقیما و بدون تغییر به محل یا وسیله ای دستیابی دارد
one level address کد دودویی که مستقیما CPU را اجرا کند و فقط از مقادیر آدرس مطلق استفاده میکند.
machine دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
The Web site allows consumers to make direct comparisons between competing products. این وب گاه اجازه می دهد مصرف کنندگان مستقیما محصولات رقیبها را با هم مقایسه بکنند..
machines دستوری که مستقیما CPU را کنترل میکند و بدون نیاز به ترجمه تشخیص داده میشود
send only device دستگاهی شبیه یک ترمینال که قادر است داده ها را به کامپیوتر ارسال کند ولی نمیتواند داده ها را از ان دریافت کند
actual address آدرس ذخیره سازی کامپیوتری که مستقیما و بدون هر گونه تغییری به یک محل یا وسیله دستیابی دارد
main MAR با دستیابی سریع که محلهای آن به سرعت و مستقیما توسط CPU قابل آدرس دهی هستند
internal memory بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
internal store بخشی از RAM Rom که واحد پردازش مرکزی مستقیما وصل است بدون نیاز به واسط
placekick ضربه به توپ کاشته شده ضربه کاشته
actual address کد دودویی که مستقیما در واحد پردازش مرکزی اعمال میشود و فقط از آدرس ها و مقادیر مطلق استفاده میکند.
absolute address کد دودویی که مستقیما در واحد پردازش مرکزی اجرا میشود و فقط به مقادیر و آدرسهای مطلق نیاز دارد.
child window پنجره کوچکتر نمیتواند از مرز پنجره بزرگتر خارج شود و وقتی پنجره اصلی بسته است آن هم بسته میشود
stager بازیگر
booter بازیگر
mummer بازیگر
actor بازیگر
fielder بازیگر
puppeteer بازیگر
puppeteers بازیگر
player بازیگر
actors بازیگر
performing بازیگر
pin قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinning قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
pinned قطعه الکترونیکی که مستقیما جایگین دیگری میشود چون ترکیب سوزن ها یکسان است و سیگنالهای یکسانی را حمل می کنند
poloist بازیگر واترپولو
homebred بازیگر محلی
homebrew بازیگر محلی
homeling بازیگر خودی
come back بازگشت بازیگر
veterans بازیگر با تجربه
club player بازیگر باشگاهی
veteran بازیگر با تجربه
number شماره بازیگر
sub تعویض بازیگر
hattrick بازیگر سه گله
send off اخراج بازیگر
outed اخراج بازیگر
out- اخراج بازیگر
protagonist بازیگر عمده
headhunter بازیگر خشن
protagonists بازیگر عمده
out اخراج بازیگر
halfback بازیگر میانی
ride the bench بازیگر ذخیره
hatchetman بازیگر خشن
numbers شماره بازیگر
substitute بازیگر ذخیره
freeing بازیگر ازاد
dubbed بازیگر ضعیف
backman بازیگر مدافع
backup جانشین بازیگر
laxman بازیگر لاکراس
ball player بازیگر با توپ
dubs بازیگر ضعیف
body checker بازیگر تنه زن
player's number شماره بازیگر
wingers بازیگر گوش
oddsmaker بازیگر شاخص
dub بازیگر ضعیف
substitute تعویض بازیگر
substituted بازیگر ذخیره
substituted تعویض بازیگر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com