English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (86 milliseconds)
English Persian
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
Search result with all words
it is high time to go وقت رفتن رسیده است
Other Matches
pussyfoot دزدکی راه رفتن اهسته ودزدکی کاری کردن طفره رفتن
goose step رژه رفتن بدون زانو خم کردن قدم اهسته رفتن
you have no option but to go چارهای جز رفتن ندارید کاری جز رفتن نمیتوانیدبکنید
consummate رسیده
consummated رسیده
consummating رسیده
consummates رسیده
headed رسیده
mellowed رسیده
ripest رسیده
riper رسیده
ripe رسیده
mellow رسیده
mellows رسیده
mellowing رسیده
approved به تایید رسیده
approvingly به تایید رسیده
overdue موعد رسیده
fullest بالغ رسیده
full بالغ رسیده
Inc به ثبت رسیده
in wards کالای رسیده
authorized <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
climactic باوج رسیده
full fledged بالغ رسیده
authorised [British] <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
passed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
floor length رسیده بکف
culminant باوج رسیده
approved <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
in :رسیده امده
full-fledged بالغ رسیده
agreed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
It's time وقتش رسیده که
allowed <adj.> <past-p.> به تایید رسیده
in- :رسیده امده
imported کالای رسیده
import کالای رسیده
importing کالای رسیده
overripe بسیار رسیده
jack in office رسیده است
maturation رسیده شدن
new arrived تازه رسیده
over ripe زیاد رسیده
ripely بطور رسیده
new come تازه رسیده
knee high بزانو رسیده
nouveau-riche تازه بدوران رسیده
nouveaux-riches تازه بدوران رسیده
nouveau riche تازه بدوران رسیده
parvenus تازه بدوران رسیده
parvenu تازه بدوران رسیده
grown رسیده جوانه زده
antemortem مرگ زود رسیده
ripens رسیده کردن یاشدن
bequest ارثی که بنابوصیت رسیده
saturant بحد اشباع رسیده
raised to the purple بپایه مترانی رسیده
elvis has left the building <idiom> [نمایش به اتمام رسیده]
indenting سفارش رسیده از خارج
bequests ارثی که بنابوصیت رسیده
ripen رسیده کردن یاشدن
pensionable وقت بازنشستگی رسیده
ripened رسیده کردن یاشدن
ripening رسیده کردن یاشدن
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
aggrieved محنت رسیده مغموم
evaluations ارزیابی اخبار رسیده
I am fed up to the back teeth . I cant stomack it any more. جانم به لبم رسیده
Did it ever occur to you that … تا کنون بفکرت رسیده که ...
letterbox جعبهی نامههای رسیده
letterboxes جعبهی نامههای رسیده
jumped-up تازه به دوران رسیده
evaluation ارزیابی اخبار رسیده
intersection point نقطه بهم رسیده
confirmation تایید ازاطلاعات رسیده
indents سفارش رسیده از خارج
indent سفارش رسیده از خارج
inwards واردات کالای رسیده
paprica میوه رسیده فلفل قرمز
paprika میوه رسیده فلفل قرمز
patentee ذینفع اختراع به ثبت رسیده
if i had brains <idiom> اگر عقلم رسیده بود
feed water اب رسیده به دیگ بخار ناو
i am nat my last shifts کارد به استخوانم رسیده است
it was at its height به منتهای درجه رسیده بود
he has been put to his trumps کاردبه استخوانش رسیده است
perfects کاملا رسیده تکمیل کردن
he is up a gum tree کاردبه استخوانش رسیده است
syngraph تنظیم کنندگان رسیده باشد
perfecting کاملا رسیده تکمیل کردن
the story is at an end استان به پایان رسیده است
perfected کاملا رسیده تکمیل کردن
perfect کاملا رسیده تکمیل کردن
mouch راه رفتن دولادولاراه رفتن
irreducibility حالت چیزیکه به کمینه رسیده و از ان دیگرکمترنمیشود
Has a letter arrived for me? آیا برای من نامه ای رسیده است؟
backtell ابلاغ دستورات رسیده از رده بالا
embryonic membrane ساختمانی که ازتخم رسیده مشتق میشود
haricots دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
heirlooms دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
heirloom دارایی منقولی که بارث رسیده باشد
I have just received your letter. کاغذت تازه به دستم رسیده است
upstarts تازه بدوران رسیده ادم متکبر
things have come to a pretty pass کار بجای باریک رسیده است
the bill of has come to mature وعده پرداخت برات رسیده است
the bill has come to maturity وعده پرداخت برات رسیده است
upstart تازه بدوران رسیده ادم متکبر
haricot دانههای رسیده یانارس لوبیای سبز
ground waves امواج سطحی رسیده به رادار یادستگاههای مخابراتی
semifinalist کسیکه بمرحله مسابقات نیمه نهایی رسیده
demand frequency نواخت تکرار درخواستها تعداد درخواستهای رسیده
priming استر کاری چیدن برگ رسیده تنباکو
centralized items اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
I wI'll show you! Who do you think you are ?I know how to handle (treat) people like you ! خیال کردی! خیالت رسیده ! ( درمقام تهدید )
Now it is about time to head home! الان وقتش رسیده به خانه برویم [بروم] !
young people دخترها و پسرهایی که بسن ازدواج رسیده اند
It's time to prepare the meal. وقتش رسیده است که غذا را آماده کنیم.
brie پنیر نرمی که بوسیله کفک رسیده شده باشد
dowager بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
carpetbagger تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
carpetbaggers تازه بدوران رسیده وفاسد مسافر خورجین دار
aposteriori از معلول بعلت رسیده از مخلوق بخالق پی برده استنتاجی
dowagers بیوه زنی که دارایی ازشوهرش به او ارث رسیده باشد
dowager بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
nonagium عشر ماترک متوفی که به کشیش کلیسای محل می رسیده است
dowagers بیوه زنی که از شوهرش باودارایی یا مقامی بارث رسیده باشد
exponents شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
exponent شمارهای که توانی که عدد پایه به آن توان رسیده است بیان میکند
ends نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
ended نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
end نشانهای در ماشین تایپ برای نمایش اینکه کاغذ به انتها رسیده است
trotted یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trotting یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trot یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
trots یورتمه رفتن صدای یورتمه رفتن اسب کودک
hot valve clearance فاصله کوچک بین ساقه سوپاپ و اسبک هنگامی که تمام قطعات موتور بدمای کاری رسیده اند
parades سان رفتن رژه رفتن محل سان
paraded سان رفتن رژه رفتن محل سان
parade سان رفتن رژه رفتن محل سان
parading سان رفتن رژه رفتن محل سان
interpretations تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
interpretation تفسیر اخبار واطلاعات رسیده تفسیر عکس ترجمه کردن
things have come to a pretty کاربجای باریک رسیده است کارو بار خراب است
chocked nozzle خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است
registered capital سرمایه به ثبت رسیده سرمایه ثبت شده
twiddle ور رفتن
twiddled ور رفتن
sinks ته رفتن
sink ته رفتن
make off در رفتن
pullback پس رفتن
swipe کش رفتن
swiped کش رفتن
swiping کش رفتن
twiddles ور رفتن
twiddling ور رفتن
go رفتن
meddles ور رفتن
meddled ور رفتن
meddle ور رفتن
retracts تو رفتن
admit رفتن
nim کش رفتن
retracted تو رفتن
admits رفتن
admitting رفتن
regresses پس رفتن
retract تو رفتن
to peter out پس رفتن
regress پس رفتن
regressed پس رفتن
regressing پس رفتن
mog رفتن
gang رفتن
crawl رفتن
snitch کش رفتن
snitched کش رفتن
glom on to کش رفتن
go off در رفتن
snitches کش رفتن
go over به ان سو رفتن
snitching کش رفتن
recede پس رفتن
receded پس رفتن
pilfering کش رفتن
pilfered کش رفتن
crawled رفتن
crawls رفتن
fall into a rage از جا در رفتن
to break loose در رفتن
break loose در رفتن
fribble ور رفتن
bleneh پس رفتن
betake رفتن
pilfer کش رفتن
recedes پس رفتن
retrograde پس رفتن
receding پس رفتن
filching کش رفتن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com