English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (20 milliseconds)
English Persian
go to the bar وکالت کردن در دعاوی
Other Matches
attorneyship وکالت دعاوی
to go to the bar وکالت کردن
act as counsel وکالت کردن
disbarment محروم کردن از حق وکالت دادگستری ممنوع الوکاله کردن
empowered وکالت دادن وکیل کردن
empowers وکالت دادن وکیل کردن
disbar از شغل وکالت محروم کردن
delegating وکالت دادن محول کردن به
delegates وکالت دادن محول کردن به
empowering وکالت دادن وکیل کردن
delegate وکالت دادن محول کردن به
empower وکالت دادن وکیل کردن
delegated وکالت دادن محول کردن به
legitimacy claims دعاوی بر حق
righful claims دعاوی حقه
legitimate claims دعاوی حقه
trade disputes دعاوی تجارتی
preferent claims دعاوی مقدم
barrister وکیل دعاوی
barristers وکیل دعاوی
attorney at law وکیل دعاوی
attorney وکیل دعاوی
rightful claims دعاوی حقه
attorneys وکیل دعاوی
counsel وکیل دعاوی
counseled وکیل دعاوی
counselled وکیل دعاوی
counselling وکیل دعاوی
counsels وکیل دعاوی
f.claims دعاوی خیالی
attorney at low وکیل دعاوی
capital suits دعاوی مهمه
limitation of actions مرور زمان دعاوی
small claims court دادگاه دعاوی کوچک
QC مخفف وکیل دعاوی
QCs مخفف وکیل دعاوی
docketing دفتر ثبت دعاوی حقوقی
docketed دفتر ثبت دعاوی حقوقی
u. claims دعاوی غیر مشروع یا ناحق
docket دفتر ثبت دعاوی حقوقی
dockets دفتر ثبت دعاوی حقوقی
iran u.s. claims tribunal دیوان دعاوی ایران و امریکا
legitimacy claims دعاوی حقه دعویهای درست یا قانونی
court of record دادگاهی که پرونده و سوابق دعاوی مطروحه را حفظ میکند
plene administravit دفاع امین یا مدیر ترکه درمقابل دعاوی مطروحه علیه متوفی
proctorship وکالت
subrogation وکالت
attorneys وکالت
procuracy وکالت
procuratory وکالت
legal profession وکالت
deputation وکالت
procuration وکالت
attorneyship وکالت
procurance وکالت
deputations وکالت
agentship وکالت
proxyship وکالت
bar وکالت
per procurationem به وکالت
power of attorney وکالت
attorney وکالت
delegations وکالت
agency وکالت
delegation وکالت
agencies وکالت
advocacy وکالت
bars وکالت
oppointing as one's attorney وکالت دادن
referred brief وکالت انتخابی
membership of the parliament وکالت مجلس
procuratory سند وکالت
legal profession حرفه وکالت
delegate power of attorney وکالت در توکیل
mandating وکالت نامه
mandates وکالت نامه
mandated وکالت نامه
mandate وکالت نامه
attorneyship مقام وکالت
warrant of attorney وکالت نامه
letters of procurator وکالت نامه
bar examination امتحان وکالت
qualified power of attorney وکالت مقید
power of procuration وکالت نامه
power of authority وکالت نامه
lawyer's office دفتر وکالت
power of attorney وکالت نامه
letter of attorney وکالت نامه
full power of attorney وکالت نامه
certificate of authority وکالت نامه
power of attorney وکالت نامه
warrant of attorney وکالت نامه
general power of attorney وکالت مطلق
bars وکالت دادگاه
proxy وکالت وکالتنامه
appoint as one's council وکالت دادن
bar وکالت دادگاه
disbarment محرومیت از شغل وکالت
give soneone powers به کسی وکالت دادن
oppoint him as one's proxy به کسی وکالت دادن
representational وابسته به نمایندگی یا وکالت
proxy نمایندگی وکالت وکالتنامه
give powers به کسی وکالت دادن
to be called at the bar به سمت وکالت پذیرفته شدن
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
i intend my son for the bar خیال دارم پسرم را بگذارم وکالت کند
international court of justice دیوان دادگستری بین المللی رکن قضایی سازمان ملل متحد که وفیفه اش رسیدگی به دعاوی مطروحه دول عضو علیه یکدیگر است
inns of court کانون چهار انجمن قانونی درلندن که حق دارندمردم رااجازه وکالت بدهند
res ipsa loquitur این عبارت در دعاوی مربوط به جرم ناشی از بی احتیاطی و درحالاتی بکار می رود که برای اثبات بی احتیاطی هیچ دلیلی لازم نباشد
terming مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
termed مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
term مدت استمرار تصرف مال غیرمنقول مدت تمتع از منافع مدت محدودی که یک دادگاه جهت طرح و فصل دعاوی تشکیل داده است
barristers وکیل مشاور وکیل دعاوی
barrister وکیل مشاور وکیل دعاوی
practitioners وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
practitioner وکیل کیف به دست وکیلی که کاراصلیش وکالت باشد وکیل حرفهای
retaining fee وجهی که بطور مستمرپرداخت به وکیل پرداخت شودتا از خدمات حقوقی اومستمرا" استفاده شود یا اورا از قبول وکالت طرف مقابل بازدارند
empowers اختیار دادن وکالت دادن
empowered اختیار دادن وکالت دادن
empowering اختیار دادن وکالت دادن
empower اختیار دادن وکالت دادن
to let somebody treat you like a doormat <idiom> با کسی خیلی بد رفتار کردن [اصطلاح] [ مثال تحقیر کردن بی محلی کردن قلدری کردن]
unmew رها کردن ازاد کردن ول کردن مرخص کردن بخشودن صرف نظر کرن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
countervial خنثی کردن- برابری کردن با- جبران کردن- تلاقی کردن
challengo ادعا کردن دعوت کردن اعلام نشانی اسم عبور خواستن درخواست معرف کردن
verified مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifies مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verify مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
verifying مقایسه کردن با اصل پیام بررسی کردن ازمایش کردن از نظر صحت و دقت
foster تشویق کردن- حمایت کردن-پیشرفت دادن- تقویت کردن- به جلو بردن
shoot جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
shoots جمع کردن پا وپرت کردن انها همراه باراست کردن سریع بدن
cross examination تحقیق چندجانبه بازپرسی کردن روبرو کردن شواهد استنطاق کردن
surveyed براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
survey براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
surveys براورد کردن نقشه برداری کردن از مساحی کردن پیمودن بازدید
orients جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orient جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
orienting جهت یابی کردن بجهت معینی راهنمایی کردن میزان کردن
to temper [metal or glass] آب دادن [سخت کردن] [آبدیده کردن] [بازپخت کردن] [فلز یا شیشه]
served نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
serves نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
calk بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
concentrate غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
assigned مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
concentrating غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
concentrates غلیظ کردن متمرکز شدن اشباع کردن سیر کردن
serve نخ پیچی توزیع کردن تقسیم کردن خدمت نظام کردن
to inform on [against] somebody کسی را لو دادن [فاش کردن] [چغلی کردن] [خبرچینی کردن]
assigning مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
tae پرش کردن با پا دفاع کردن و با پا ضربه زدن و خرد کردن
assigns مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
to appeal [to] درخواستن [رجوع کردن به] [التماس کردن] [استیناف کردن در دادگاه]
assign مامور کردن محول کردن واگذار کردن سهمیه دادن
buck up پیشرفت کردن روحیه کسی را درک کردن تهییج کردن
soft pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedals رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalled رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedalling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedaling رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
soft-pedal رکاب تخفیف صدا وسیله خفه کردن صدا بارکاب پایی صدا را خفه کردن در سخن امساک کردن مبهم کردن
to use effort کوشش کردن بذل مساعی کردن سعی کردن
exploit استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
to wipe out پاک کردن محو کردن نابودکردن نیست کردن
wooed افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
checked بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
support حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
sterilizes گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
check بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
sterilizing گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
preaches وعظ کردن سخنرانی مذهبی کردن نصیحت کردن
woos افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilized گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
sterilising گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
woo افهار عشق کردن با عشقبازی کردن با خواستگاری کردن
sterilised گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstood مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
corrects تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploiting استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
withstands مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilize گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
correcting تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
correct تنظیم کردن غلط گیری کردن اصلاح کردن
exploits استخراج کردن بهره برداری کردن از استثمار کردن
married under a contract unlimited perio زن گرفتن شوهر کردن مزاوجت کردن عروسی کردن با
withstanding مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
sterilises گندزدایی و ضد عفونی کردن خنثی کردن بی اثر کردن
withstand مقاومت کردن با ایستادگی کردن در برابر تحمل کردن
checks بازدید کردن رسیدگی کردن سر زدن بازداشت کردن
times تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
infringed تخلف کردن تجاوز کردن تجاور یا تخطی کردن
crossest تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
crosses تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com