English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (12 milliseconds)
English Persian
godspeed پایان انجام
Search result with all words
discharge of contract انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
to work it <idiom> چیزی را انجام دادن و به پایان رساندن
Other Matches
eol پایان خط پرچمی که بیان کننده پایان یک خط داده میباشد
terminated پایان دادن پایان یافتن
terminates پایان دادن پایان یافتن
terminate پایان دادن پایان یافتن
failed انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
like a duck takes the water [Idiom] کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
qui facit per alium facit perse کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
automating نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automates نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automate نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
automated نصب ماشین هایی که کار نهایی را که قبلاگ افراد انجام می دادند انجام دهند
failure انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures انجام ندادن کاری که باید انجام شود
robots وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
gurantee عبارت از ان است که دولت یا دولتهایی طی معاهدهای متعهد شوند که انچه را قادر باشند جهت انجام امر معینی انجام دهند
robot وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back <idiom> کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
upward compatible اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
issue [outcome] پایان
decapoda ده پایان
eternality بی پایان
bourne پایان
finishes پایان
forever بی پایان
sempiternity بی پایان
perpetuity بی پایان
eternity بی پایان
aeon بی پایان
immortality بی پایان
infinite time بی پایان
foreverness بی پایان
to sit out تا پایان
abysses بی پایان
finality پایان
eternity بی پایان
eternities بی پایان
abyss بی پایان
unbound بی پایان
ended پایان
windup پایان
end پایان
abysm بی پایان
point پایان
close پایان
closer پایان
closes پایان
out <adv.> پایان
closest پایان
termination پایان
ends پایان
conclusion پایان
end all پایان
ending پایان
unending بی پایان
interminate بی پایان
periods پایان
cessation پایان
hexapod شش پایان
fruition پایان
incessant پی در پی بی پایان
finis پایان
endless بی پایان
unfinished بی پایان
inconclusive بی پایان
finallist پایان رس
never-ending بی پایان
initiator terminator پایان ده
never ending بی پایان
illimitable بی پایان
limit پایان
finish line خط پایان
finish پایان
endings پایان
illmitable بی پایان
end line خط پایان
conclusions پایان
period پایان
retention money مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queries 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queried 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying 1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
abend پایان غیرعادی
eoj پایان کارob
to see through به پایان رساندن
to see out به پایان رساندن
harvest home پایان درو
tapes نوار خط پایان
buzzer زنگ پایان
wind up پایان یافتن
wind up پایان دادن
buzzers زنگ پایان
irredeemable پایان ناپذیر
ends پایان یک دور
finitude پایان پذیری
interminable پایان ناپذیر
gastropod شکم پایان
get done with به پایان رساندن
fineless بی پایان کردن
get through به پایان رساندن
get over به پایان رساندن
to go through with به پایان رساندن
to get oven به پایان رساندن
taped نوار خط پایان
tape نوار خط پایان
year-end پایان سال
to come to a end به پایان رسیدن
last a دم اخر پایان
subjunction افزایش در پایان
eob پایان یک بلوک
sign off پایان دادن به
rhizopod ریشه پایان
myriapoda هزار پایان
endnote پایان مدرک
normal termination پایان عادی
ominscience دانش بی پایان
omniscience دانش بی پایان
on side پایان بازی
endless loop حلقه بی پایان
end mark علامت بی پایان
placing judge داور خط پایان
conclusions پایان یک چیز
teleologist پایان شناس
dissertation پایان نامه
to bring to an end به پایان رساندن
eternal بی پایان دائمی
inexhaustibility پایان نا پذیری
eof پایان فایل
terminating پایان بخش
terminating پایان دار
terminuse ad quem نقطه پایان
termination date تاریخ پایان
terminable پایان یافتنی
teleology پایان شناسی
interminableness پایان ناپذیری
come off پایان مسابقه
end of block پایان یک بلوک
jikan پایان وقت
dissertations پایان نامه
conclusion پایان یک چیز
to turn out به پایان رسیدن
over- پایان یافتن
over پایان یافتن
endless بدون پایان
finishes پایان مسابقه
It's over. به پایان رسید.
Over and out! پایان اعلان !
finish پایان مسابقه
thesis پایان نامه
theses پایان نامه
unceasing پایان ناپذیر
Over and out! پایان خبر !
Finifugal <adj.> تنفر از پایان
end پایان یک دور
atrocious با شرارت بی پایان
turn out <idiom> نتیجه ،پایان
time out <idiom> پایان وقت
run out (of something) <idiom> به پایان رساندن
ended پایان یک دور
follow through <idiom> به پایان رساندن
surcease پایان استراحت
do away with <idiom> به پایان رساندن
year-end سال پایان
sustainable energy انرژی بی پایان
past پایان یافته
sequel نتیجه پایان
sequels نتیجه پایان
termination پایان یابی
termination پایان دهی
finish yarn نوار پایان مسابقه
final whistle سوت پایان [ورزش]
finish tape نوار پایان مسابقه
and there an end. و پایان وجود دارد.
full point نقطه پایان جمله
exit interview مصاحبه پایان خدمت
periods نقطه پایان جمله
continuous بدون پایان یابدون قط عی
get through به پایان رساندن گذراندن
period نقطه پایان جمله
i am through with my work کارم به پایان رسید
grallatorial وابسته به دراز پایان
come to nothing <idiom> باشکست به پایان رسیدن
terminating symbol نماد پایان بخش
sit out تا پایان چیزی نشستن
to sing out با اوازبه پایان رساندن
make short work of something <idiom> [به سرعت به پایان رساندن]
wire خط اغاز یا پایان مسابقه
wires خط اغاز یا پایان مسابقه
to be over something به پایان رسیدن چیزی
chute دالان پایان دوصحرانوردی
chutes دالان پایان دوصحرانوردی
year-end وابسته به پایان سال
raw deal <idiom> آخر خط ،پایان هستی
on end <idiom> بنظر به پایان رسیده
zazen پایان استراحت نشسته
dash off <idiom> سریعا به پایان رساندن
lift a blockade محاصره را پایان دادن
crashingly پایان عملیات کامپیوتر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com