English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
capriole پرش عمودی اسب با پاهای کشیده به عقب
Other Matches
She has long and shapely legs . ساق پاهای کشیده وخوش ترکیبی دارد
drawls کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawl کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawled کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
drawling کشیده حرف زدن اهسته و کشیده ادا کردن
astride با پاهای گشاداز هم
heels پاهای عقب
astraddle با پاهای از هم گشاده
heel پاهای عقب
footsore دارای پاهای زخمی
plumiped دارای پاهای پردار
foot sore دارای پاهای زخمی
feather footed دارای پاهای پردار
stag position وضع پاهای باز
rough footed دارای پاهای پردار
duckfooted دارای پاهای شهن
fin footed دارای پاهای پرده دار
rough legged دارای پاهای پردار مودرچهارقلم
spindle legged دارای پاهای درازوباریک لندوک
gait طرز حرکت پاهای اسب
stag jump پرش با پاهای باز در هوا
standard دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
standards دو میله عمودی پرش با نیزه یا پرش ارتفاع میله عمودی تکیه گاه وزنه
hermit crabs خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
hermit crab خرچنگی که پاهای عقب ان ناقص است
spindle shanked دارای پاهای دراز وباریک لندوک
red legs نام چندجورپرنده که پاهای قرمز دارند
gaited اسب دارای حرکت پاهای معین
leg of mutton دارای پاهای مثلثی شکل شبیه گوسفند
jack knife خم شدن بجلو با پاهای مستقیم و گرفتن مچ پا بادستها
side staddle hep پرش به بالا با پاهای باز ودستها به طرفین
vertical redundancy check بررسی عمودی اشتباهات بررسی افزونگی عمودی
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
long کشیده
longed کشیده
drew کشیده شد
threaded نخ کشیده
longest کشیده
long- کشیده
posttensioning پس کشیده
drawn کشیده
longs کشیده
longer کشیده
tensed کشیده
tenser کشیده
ectomorph کشیده تن
tenses کشیده
tensest کشیده
tensing کشیده
drawlingly کشیده
leptosome کشیده تن
deep drawn از ته دل کشیده
leptokurtic کشیده
tense کشیده
oblonated کشیده
indrawn تو کشیده
oblongated کشیده
ectomorphic type سنخ کشیده تن
vellum paper کاغذمهره کشیده
flat fire تیر کشیده
deep fetched از ته دل کشیده شده
deer neck گردن کشیده
drawable کشیده شدنی
touse کشیده شدن
tensive کشیده شدنی
flat trajectory خط سیر کشیده
threaded بند کشیده
ectomorphy کشیده تنی
couchant دراز کشیده
prolate کشیده شده
intractile کشیده نشدنی
extensive بسیط کشیده
elongating کشیده کردن
elongates کشیده کردن
elongate کشیده کردن
saps شیره کشیده از
sapped شیره کشیده از
sap شیره کشیده از
pinxit کشیده است
tractile کشیده شدنی
low angle fire تیر کشیده
low angle مسیر کشیده
long robe صورت کشیده
leptomorph کشیده ریخت
indrawn بداخل کشیده
chock-a-block بالا کشیده
chock-a-block کاملا کشیده
flares زبانه کشیده
flare زبانه کشیده
deprived محرومیت کشیده
drags کشیده شدن
at full length دراز کشیده
linear باریک کشیده
dragged کشیده شدن
drag کشیده شدن
in tow <idiom> کشیده شده
draws کشیده شدن عهده
pulled muscle عضله کشیده شده
oblong دوک مانند کشیده
oblongs دوک مانند کشیده
hell-bent به بیراهه کشیده شده
if you please بیزحمت زحمت کشیده
satined paper گاغذ مهره کشیده
drawn on کشیده شدن عهده
draw کشیده شدن عهده
taut محکم کشیدن کشیده
extendible کشیده شدنی امتدادپذیر
underdraw کشیده نشدن زه تا اخر
deep fetched از ته سینه کشیده شده
chants اهنگ ساده و کشیده
hell bent به بیراهه کشیده شده
chanting اهنگ ساده و کشیده
lanternjaws صورت لاغر و کشیده
pencilled با مداد کشیده شده
chanted اهنگ ساده و کشیده
chant اهنگ ساده و کشیده
opens وضع زه هنگام کشیده شدن
open وضع زه هنگام کشیده شدن
conducted اداره کردن کشیده شدن
conducts اداره کردن کشیده شدن
conduct اداره کردن کشیده شدن
prone float روی شکم با دستهای کشیده
He has suffered a great deal at the hands of his wife . از دست زنش خیلی کشیده
hard drawn copper wire سیم مسی کشیده شده
wired سیم کشیده مفتول دار
conducting اداره کردن کشیده شدن
opened وضع زه هنگام کشیده شدن
flat trajectory سهم تیرکشیده مسیر کشیده گلوله
infill نقاط کشیده شده روی نقشه
come home کشیده شدن لنگر به طرف ناو
wirespun زیاد کشیده ونازک لطیف فریف
dragged چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
to be at full stretch تا اندازه امکان پذیر کشیده شده بودن
drags چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
he is at the end of his tether چنته اش خالی شده یا قوایش ته کشیده است
drag چیز سنگینی که روی زمین کشیده میشود
in perspective کشیده شده ازروی علم منافرو مرایا
hauling همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinrikisha درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
hauls همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
stillage چارچوب یاچارپایهای که چیزیرا روی ان می گذارندتاابش کشیده شود
hauled همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
jinriki درشکه ژاپنی که توسط حمال کشیده میشود ریکشا
haul همه ماهیهایی که دریک وهله بدام کشیده میشوند
phantom section خط نقطهای که جهت رسم تصاویر نامرئی کشیده میشود
extends وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extending وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
extend وادار کردن اسب به چهارنعل رفتن باپاهای کشیده و بلند
perspective grid خطوط شبکه مختصاتی که روی عکس هوایی کشیده می شوند
i thanked him for his trouble برای زحمتی که کشیده بود ازاو سپاس گزاری کردم
lineal عمودی
on end عمودی
upright عمودی
othogonal عمودی
erected عمودی
straighter عمودی
plumb line خط عمودی
vertical عمودی
perpendicular عمودی
erects عمودی
erecting عمودی
righting حق عمودی
erect عمودی
perpendecular عمودی
right حق عمودی
righted حق عمودی
plumb lines خط عمودی
straight عمودی
straightest عمودی
shoot the duck حرکت جلو و عقب نشینی روی یک پا و پای دیگر کشیده بجلو
dragrope طنابی که بوسیله ان چیزی رامیکشند یا اینکه روی زمین کشیده میشود
vertical antenna انتن عمودی
vertical عمودی [ریاضی]
door-post [تیر عمودی در]
crown-post تیرک عمودی
brise-soleil کرکره عمودی
vertical axis محور عمودی
vertical adjustment تنظیم عمودی
portraint orientation تمایل عمودی
near vertical تقریبا عمودی
vertical equity برابرسازی عمودی
vertical equity عدالت عمودی
vertical expansion گسترش عمودی
tap root ریشه عمودی
vertical combines ترکیب عمودی
vertical force نیروی عمودی
vertical growth رشد عمودی
hammer-post تیر عمودی
joint drain زهکش عمودی
vertical interval فاصله عمودی
vertical justification تطابق عمودی
vertical justification تنظیم عمودی
off plmb غیر عمودی
out of plumb غیر عمودی
vertical mobility تحرک عمودی
vertical recording ضبق عمودی
y axis محور عمودی
vertical scrolling چرخش عمودی
orthogonal rotation چرخش عمودی
orthogonality حالت عمودی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com