English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (35 milliseconds)
English Persian
letter of marque پروانه دستگیر کردن کشتی بازرگانی دشمن و غارت کردن اتباع ایشان
Other Matches
evade فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evading فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evades فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
evaded فرار کردن ازدشمن اجتناب از دستگیر شدن به وسیله دشمن
plundrage غارت کردن کالا ازعرشه کشتی
espionage جاسوسی کردن کسب خبر از دشمن کردن مراقبت دشمن
capitulation تسلیم شدن به دشمن قرارداد کاپیتولاسیون قراردادی که به موجب ان امتیازات خاصی به یک دولت خارجی و اتباع ان داده میشود
capture اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
captures اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
capturing اسیر کردن گرفتار کردن تصرف کردن دستگیر کردن
breach سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breached سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
breaches سوراخ رخنه کردن سوراخ کردن نفوذ در خطوط دشمن درگیری با دشمن
to triumph over the enemy برشکست دشمن شادی کردن بر دشمن پیروز شدن
seized اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seizes اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
seize اشغال هدف از فرصت استفاده کردن دستگیر کردن
hits اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hit اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
hitting اصابت تیر تصادف ضربه زدن به دشمن خوردن گلوله به هدف برخورد کردن با دشمن اثرتیر
rejecting عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
reject عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejects عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
rejected عقب زدن دشمن دور کردن دشمن
ship propeller پروانه کشتی
screwpropeller پروانه کشتی
propeller پروانه کشتی
merchantman کشتی بازرگانی
out flank دور زدن جناح دشمن احاطه کردن جناح دشمن احاطه جناحی کردن
apprehending دستگیر کردن
nabbing دستگیر کردن
apprehend دستگیر کردن
apprehended دستگیر کردن
nab دستگیر کردن
nabbed دستگیر کردن
run-ins دستگیر کردن
apprehends دستگیر کردن
to take prisoner دستگیر کردن
arrested دستگیر کردن
nailed دستگیر کردن
nails دستگیر کردن
distrain دستگیر کردن
run-in دستگیر کردن
arrests دستگیر کردن
nabs دستگیر کردن
captives دستگیر کردن
pinch دستگیر کردن
run in دستگیر کردن
nail دستگیر کردن
pinches دستگیر کردن
take captive دستگیر کردن
arrest دستگیر کردن
captive دستگیر کردن
detaining بازداشت کردن دستگیر کردن
detain بازداشت کردن دستگیر کردن
detains بازداشت کردن دستگیر کردن
detained بازداشت کردن دستگیر کردن
stern wheeler کشتی دارای پروانه درعقب
master mariner ناخدای کشتی بازرگانی
pick up <idiom> دستگیر کردن شخص
capturing دستگیر کردن دستگیری
to take somebody in custody کسی را دستگیر کردن
capture دستگیر کردن دستگیری
captures دستگیر کردن دستگیری
spoliation ضبط یا غارت کشتی بیطرف به وسیله دول متخاصم
harrows جریحه دار کردن غارت کردن
harrow جریحه دار کردن غارت کردن
sea pass پروانه عبور که به کشتی بی طرف میدهند
indiaman کشتی ای که در بازرگانی باهندبکار میرود
run (someone) in <idiom> به زندان بردن ،دستگیر کردن
the enemy کشتی دشمن
polacca کشتی دکلی بازرگانی دردریاهای مدیترانه
polacre کشتی دکلی بازرگانی دردریای مدیترانه
dromond کشتی جنگی یا بازرگانی قرون وسطی
longboat بزرگترین قایق داخل کشتی بازرگانی
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
neutralizes بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralize بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralised بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralising بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralises بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
neutralizing بی اثر کردن خنثی کردن از بین بردن نفرات و وسایل دشمن
gain ground خاک دشمن راتصرف کردن تجاوز و تعدی کردن
loots چپاولگری کردن غارت کردن
looted چپاولگری کردن غارت کردن
maraud غارت کردن چپاول کردن
loot چپاولگری کردن غارت کردن
spoliate چپاول کردن غارت کردن
spoils غارت کردن ضایع کردن
spoiling غارت کردن ضایع کردن
spoil غارت کردن ضایع کردن
spoiled غارت کردن ضایع کردن
galleons کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
galleon کشتی بادبانی بازرگانی یاجنگی اسپانیولی قرن پانزدهم
totake شخص بست نشسته یاپناهنده را دستگیر یا ازاد کردن
pillage غارت کردن
rob غارت کردن
plunder غارت کردن
robbing غارت کردن
robs غارت کردن
pillaged غارت کردن
ravage غارت کردن
pillaging غارت کردن
pillages غارت کردن
to make spoil of غارت کردن
harried غارت کردن
harries غارت کردن
harry غارت کردن
harrying غارت کردن
bereave غارت کردن
ravaging غارت کردن
loots غارت کردن
ravages غارت کردن
forages غارت کردن
ravaged غارت کردن
despoils غارت کردن
despoiling غارت کردن
despoiled غارت کردن
loot غارت کردن
ransacks غارت کردن
ransacked غارت کردن
ransack غارت کردن
robbed غارت کردن
plunders غارت کردن
forage غارت کردن
foraged غارت کردن
raven غارت کردن
sacque غارت کردن
despoil غارت کردن
looted غارت کردن
foraging غارت کردن
depredate غارت کردن
reave غارت کردن
plundering غارت کردن
ravens غارت کردن
ransacking غارت کردن
distracts گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
distract گیج کردن حواس دشمن را پرت کردن
convoy کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
convoys کشتی بازرگانی که دارای وسایل جنگی برای دفاع باشد
to lay waste ویران یا غارت کردن
ravages ویران یا غارت کردن
to play havoc among غارت کردن چاپیدن
ravaging ویران یا غارت کردن
rapine غصب غارت کردن
ravaged ویران یا غارت کردن
havoc غارت وویران کردن
ravage ویران یا غارت کردن
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
maraud بقصد غارت حمله کردن
gutting غارت کردن حریصانه خوردن
gut غارت کردن حریصانه خوردن
guts غارت کردن حریصانه خوردن
to make havoc of برباد دادن غارت کردن
plotting رسم مسیر ناوبری هواپیمایا کشتی محل هدف یا دشمن
licence پروانه دادن مرخص کردن
licences پروانه دادن مرخص کردن
licenses پروانه دادن مرخص کردن
license پروانه دادن مرخص کردن
lincense or cence مجاز کردن پروانه دادن
licensing پروانه دادن مرخص کردن
chartering پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charter پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
chartered پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
charters پروانه دادن امتیازنامه صادر کردن
commercialization تبدیل بصورت بازرگانی تجارتی کردن
board هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
boarded هیئت بازرگانی تخته بندی کردن
launches به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launch به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launched به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
launching به اب انداختن کشتی پرداخت کردن گلوله یا موشک شروع کردن کار
enemies دشمن کردن
antagonized دشمن کردن
antagonizes دشمن کردن
enemy دشمن کردن
antagonize دشمن کردن
antagonised دشمن کردن
antagonises دشمن کردن
antagonizing دشمن کردن
antagonising دشمن کردن
cavitation بریدگی حاصله ازحرکت پروانه کشتی بریدگی شیار
betray تسلیم دشمن کردن
harass ایذا کردن دشمن
harass ناراحت کردن دشمن
betraying تسلیم دشمن کردن
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
betrays تسلیم دشمن کردن
threats دشمن تهدید کردن
threat دشمن تهدید کردن
harasses ناراحت کردن دشمن
to pierce the enemy's line دشمن رخنه کردن
betrayment تسلیم به دشمن کردن
harasses ایذا کردن دشمن
betrayed تسلیم دشمن کردن
plunder غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plunders غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
plundering غارت کردن تاراج کردن یا به تاراج بردن
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com