English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (38 milliseconds)
English Persian
cooling drag پسای ناشی از خنک کردن موتور
Other Matches
profile drag پسای مقطع پسای نیمرخ
low cycle fatigue خستگی ناشی از لرزشهایی بافرکانس کم ناشی از تغییرسرعت دوران دستگاه
tortious liability ضمان ناشی از شبه جرم مسئوولیت ناشی از خطای مدنی
psi پسای
total drag پسای کل
parastic drag پسای مزاحم
induced drag پسای لازم
wave drag پسای موج
wing drag پسای بال
psi aquarii پسای دلو
momentum drag پسای ممنتم
interference drag پسای داخلی
form drag پسای شکل
profile drag پسای مزاحم
vortex drag پسای جریانهای حلقوی
surface friction drag پسای اصطکاک سطح
induced drag پسای القاء شده
motoring گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
engine موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
external combustion engine موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
windage کاهش دور وسیله گردنده دراثر پسای هوا
charactristic curve نموداری برای نمایش خواص نیروهای برا و پسای حاصل از یک ایرفویل
look ahead جمع کننده سریع که وجود رقم نقلی ناشی از جمع را پیش بینی میکند. و تاخیر ناشی از آن را حذف میکند
deriving ناشی شدن از منتج کردن
derive ناشی شدن از منتج کردن
derives ناشی شدن از منتج کردن
rounding errors خطاهای ناشی از سرراست کردن
variable geometry engine موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting نصب موتور قرارگاه موتور
primming بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
truncation خطا ناشی از کوتاه کردن عدد
approximation خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
approximations خطای ناشی از گرد کردن یک عدد حقیقی
dismantling پیاده کردن موتور
primed گرم کردن موتور
prime گرم کردن موتور
turn over <idiom> موتور را روشن کردن
tune up موتور را تنظیم کردن
primes گرم کردن موتور
motoring of generator موتور کردن مولد
dismantles پیاده کردن موتور
dismantled پیاده کردن موتور
disassembly پیاده کردن موتور
dismantle پیاده کردن موتور
proceeded ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
proceed ناشی شدن ارتقا پیدا کردن در جمع عایدات
firing order ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
reengine دارای موتور تازه کردن
slip ring induction motor موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
glides پرواز کردن بدون نیروی موتور
glide پرواز کردن بدون نیروی موتور
glided پرواز کردن بدون نیروی موتور
runs به کار انداختن روشن کردن موتور
run به کار انداختن روشن کردن موتور
timing تنظیم زمان عمل کردن موتور
flat twin engine موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
to start روشن کردن [به کار انداختن] [موتور یا خودرو]
crashed خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashes خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
reventment روکش کردن سطح زمین به منظور جلوگیری از فرسایش ناشی از باد و باران
crashingly خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crash خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
crashing خطای ناشی از لمس کردن نوک خواندن / نوشتن سطح روی دیسک
to rev [British E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
to goose [American E] the engine موتور [ماشین] را روشن کردن [که صدا مانند زوزه بدهد]
compounding a felony سازش کردن در دعوی ناشی از جنایت با پرداخت مبلغی به عنوان غرامت به مجنی علیه یا قائم مقام او
single phase induction motor موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
fail سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
failed سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
fails سیستمی که وضعیتی از پیش تعریف شده دارد که در صورت خرابی برنامه اصلی یا وسیله آن را دنبال میکند برای جلوگیری ازفاجعهای که ناشی از خاموش کردن کابل میباشد
dilettanti ناشی
gauche ناشی کج
Due to ناشی از
skilless ناشی
result ناشی
muffed ناشی
muff ناشی
dilettantes ناشی
skill less ناشی
on account of somebody [something] ناشی از
even tual ناشی
dilettante ناشی
ills ناشی
descended ناشی
therefrom ناشی از ان
emergent ناشی
muffs ناشی
resulting ناشی
muffing ناشی
resultant ناشی
resulted ناشی
mala filde ناشی
maladroit ناشی
ill ناشی
ill- ناشی
amateurish ناشی
due ناشی از
novice ادم ناشی
awkward age سن خامکار [ناشی]
premune ناشی از جلوگیری
stingy ناشی از خست
privative ناشی از محرومیت
due to an accident ناشی از یک حادثه
tisy ناشی از مستی
dittographic ناشی ازتکراراشتباهی
rises ناشی شدن از
rises ناشی شدن
novices ادم ناشی
emanating ناشی شدن
emanates ناشی شدن
emanated ناشی شدن
emanate ناشی شدن
toxic ناشی از زهراگینی
variorum ناشی ازچندمنبع
rhapsodical ناشی از احساسات
rise ناشی شدن از
jackleg ناشی نادرست
unperfect ناشی نابلد
irritative ناشی از تحریک
rise ناشی شدن
unskil ناشی بی مهارت
awkward بی لطافت ناشی
awkwardness ناشی گری
issued ناشی شدن
gremie بی تجربه و ناشی
sequent منتج ناشی
adipic ناشی ازچربی
gaucherie ناشی گری
issues ناشی شدن
unfortunate ناشی ازبدبختی
internal ناشی ازدرون
abnerval ناشی از عصب
hypostatic ناشی از ته نشینی
as green as grass <idiom> کم تجربه و ناشی
guttural ناشی از گلو
issue ناشی شدن
negligent ناشی از بی مبالاتی
left handed واقع در سمت چپ ناشی
renunciative ناشی از انکار نفس
occupation disease امراض ناشی از کار
shear crack ترک ناشی از برش
impiteous ناشی از سخت دلی
short sighted ناشی از کوته نظری
come رخ دادن ناشی شدن
wind wave موج ناشی از باد
indiscriminate ناشی از عدم تبعیض
shear failure گسیختگی ناشی از برش
wind wave خیز اب ناشی از باد
shear stress تنش ناشی از برش
despiteous ناشی ازکینه یالج
arise رخ دادن ناشی شدن
occupation authorities اقتدارات ناشی از اشغال
use inheritance وراثت ناشی از کاربرد
well meaning ناشی از قصد خوب
well-meaning ناشی از قصد خوب
well-intentioned ناشی از نیت خوب
vinculo matrimonii ناشی از علقه زوجیت
resulting ناشی شدن نتیجه
absorption losses تلفات ناشی از جذب
toxic psychosis روان پریشی ناشی از سم
war risks خطرات ناشی از جنگ
profits a prendre حقوق ناشی از مزارعه
ebb current جریان ناشی از افت اب
ingenious با هوش ناشی از زیرکی
arising رخ دادن ناشی شدن
arises رخ دادن ناشی شدن
transmissions خطای ناشی از اختلال در خط
ravening حریص ناشی از حرص
renunciatory ناشی از انکار نفس
pot valour دلپری ناشی از مستی
flow ناشی شدن فلو
inexpertly ازروی ناشی گری
inexpertness ناشی گری بی تخصصی
perjurious ناشی از پیمان شکنی
scorbutic ناشی از کمبود ویتامین C
intuitional ناشی از درک مستقیم
internal باطنی ناشی ازدرون
royalistic ناشی از شاه پرستی
tutelar authority اختیار ناشی از قیومت
kinetic energy نیروی ناشی ازحرکت
flows ناشی شدن فلو
comes رخ دادن ناشی شدن
rube ادم دهاتی ناشی
flowed ناشی شدن فلو
result ناشی شدن نتیجه
proceeded ناشی شدن از عایدات
thoughtless لاقید ناشی از بی فکری
diastrophic ناشی ازتغییرات ارضی
associative inhibition بازداری ناشی از تداعی
transmission خطای ناشی از اختلال در خط
proceed ناشی شدن از عایدات
damage feasant خسارت ناشی از حیوانات
interoceptive ناشی از امعاء واحشاء
sentiment ضعف ناشی ازاحساسات
resulted ناشی شدن نتیجه
associative facilitation سهولت ناشی از تداعی
wage push inflation تورم ناشی از فشار مزد
technological unemployment بیکاری ناشی ازپیشرفتهای فنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com