Total search result: 201 (40 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
to raise the wind |
پول برای مقصودی فراهم کردن |
|
|
Other Matches |
|
raise the wind |
پول برای مقصودی راه انداختن |
gagging |
مانع فراهم کردن برای |
gags |
مانع فراهم کردن برای |
gagged |
مانع فراهم کردن برای |
gag |
مانع فراهم کردن برای |
give (someone) a hard time <idiom> |
لحظات سختی برای کسی فراهم کردن |
to reseat a theatre |
صندلیهای تازه برای تماشاخانهای فراهم کردن |
arm |
1-فراهم کردن وسیله یا ماشین یا تابع برای عمل یا ورودی ها 2-مشخص کردن خط وط وقفه فعال |
capacities |
فضای فراهم برای ذخیره سازی |
capacity |
فضای فراهم برای ذخیره سازی |
menu |
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر |
menus |
لیست برنامه ها و انتخابهای فراهم برای کاربر |
usable |
آنچه برای معرف قابل استفاده و فراهم است |
global |
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز |
globally |
حافظه فراهم برای همه برنامههای کاربردی ویندوز |
powered |
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند |
powers |
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند |
powering |
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند |
power |
جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند |
She has no axe to grind . She doesnt mean anything . |
مقصودی ندارد |
i dont meant it |
مقصودی ندارم |
purposelessly |
ازروی بی مقصودی |
text |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
texts |
نرم افزاری که برای کاربر امکانات ویرایش متن را فراهم میکند |
newsgroup |
خصوصیتی در اینترنت که امکانات ای که برای همه مسیر است را فراهم میکند |
allocation |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
allocations |
فرآیندی که در آن سیستم عامل برای برنامه کاربردی حافظه لازم را فراهم میکند |
provider |
شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند. |
providers |
شرکت یا کاربری که منبع اطلاعاتی برای استفاده در سیستم ویدیویی فراهم میکند. |
user |
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست |
users |
بخشی از حافظه که برای کاربر فراهم است و حاوی سیستم عامل نیست |
hand-held |
کامپیوتر بسیار کوچک که در دست جا میشود مناسب برای ورود اطلاعات ابتدایی وقتی که ترمینالی فراهم نیست |
Perl |
برای تولید متنهای CGI که میتواند فراهم را پردازش کند و روی وب سرور عملیاتی انجام دهد تا وب سایت را بهبود بخشید |
desqview |
نرم افزاری که برای سیستم DOS-MS امکان چند منظوره بودن را فراهم میکند و به بیش از یک برنامه اجازه اجرا همزمان میدهد |
to bring a bout |
فراهم کردن |
accrete |
فراهم کردن |
procures |
فراهم کردن |
effecturate |
فراهم کردن |
work up |
کم کم فراهم کردن |
procuring |
فراهم کردن |
procured |
فراهم کردن |
to find in |
فراهم کردن |
procure |
فراهم کردن |
to bring about |
فراهم کردن |
jockeys |
با حیله فراهم کردن |
to get [hold of] something |
فراهم کردن چیزی |
to bring something |
فراهم کردن چیزی |
provide |
وسیله فراهم کردن |
jockey |
با حیله فراهم کردن |
to obtain something |
فراهم کردن چیزی |
obtains |
فراهم کردن گرفتن |
provides |
وسیله فراهم کردن |
raise money |
فراهم کردن پول |
obtained |
فراهم کردن گرفتن |
obtain |
فراهم کردن گرفتن |
To raise money. |
پول فراهم کردن |
enhances |
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا |
enhanced |
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا |
enhance |
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا |
enhancing |
تسهیل کردن فراهم کردن وسایل اجرا |
to gather together |
جمع کردن فراهم اوردن |
get |
بدست اوردن فراهم کردن |
gets |
بدست اوردن فراهم کردن |
entail |
شامل بودن فراهم کردن |
entailed |
شامل بودن فراهم کردن |
occasioned |
موجب شدن فراهم کردن |
entailing |
شامل بودن فراهم کردن |
occasioning |
موجب شدن فراهم کردن |
occasion |
موجب شدن فراهم کردن |
entails |
شامل بودن فراهم کردن |
getting |
بدست اوردن فراهم کردن |
occasions |
موجب شدن فراهم کردن |
obstructively |
با قصد فراهم کردن مانع |
enabling |
قادر ساختن وسیله فراهم کردن |
to bring a bout by intrigue |
بدسیسه یا پشت هم اندازی فراهم کردن |
enables |
قادر ساختن وسیله فراهم کردن |
to mediate a result |
وسیله گرفتن نتیجهای فراهم کردن |
enabled |
قادر ساختن وسیله فراهم کردن |
enable |
قادر ساختن وسیله فراهم کردن |
Internet |
شبکه گسترده بین المللی که انتقال داده و فایل را به همراه توابع پست الکترونیکی برای میلیونهای کاربر در جهان فراهم میکند. هر کسی میتواند از اینترنت استفاده کند. و نیز مراجعه شود به HTTP |
eudemonism |
اخلاقیاتی که منظوران فراهم کردن خوشی وسعادت است |
to turn the tables on any one |
وسائل بهبودوضع خودرانسبت به وضع حریف فراهم کردن |
to make up |
جبران کردن فراهم کردن |
provision |
شرط کردن فراهم کردن |
induced |
فراهم کردن تحمیل کردن |
induce |
فراهم کردن تحمیل کردن |
induces |
فراهم کردن تحمیل کردن |
inducing |
فراهم کردن تحمیل کردن |
eudaemonism |
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو |
eudaimonism |
اخلاقیاتی که منظور ان فراهم کردن خوشی و سعادت است اخلاقیات ارسطو |
indexing |
استفاده از کامپیوتر برای کامپایل کردن اندیس برای کتاب با انتخاب کردن کلمات و موضوعات مربوطه در متن |
recreating |
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن |
recreate |
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن |
recreated |
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن |
recreates |
تفریح دادن وسیله تفریح را فراهم کردن تمدد اعصاب کردن |
dictionaries |
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند |
dictionary |
1-بلاکی که کلمات و معنای آنها را لیست میکند. 2-ساختار مدیرت داده که امکان مراجعه و ذخیره سازی فایلها را فراهم میکند. 3-بخشی از برنامه آزمایش دیکته :لیست کلمات صحیح برای بررسی متن وجود دارند |
personal |
محدوده سیستمهای بی سیم ارتباطی که امکان رد و بدل کردن داده کامپیوتر با وسایل دیگر مثل چاپگر یا PDA را فراهم میکند |
to scramble for something |
هجوم کردن با عجله برای چیزی [با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی] |
extends |
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند |
extend |
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند |
extending |
فناوری حافظه که کارایی بهتری را فراهم میکند با قادر بودن برای یافتن و خواندن داده از محلی از حافظه در یک عمل نیز می توان آخرین قطعه داده را که پنهانی در حافظه ذخیره شده بود و آماده خواندن دوباره است ذخیره کند |
intubation |
فرو کردن لوله در حنجرهای برای برای نگاه داشتن .....دیفتری و مانندان |
liberal education |
اموزش و پرورشی که برای روشن کردن فکر باشد نه برای مقاصد پیشهای |
personal |
متصل یا وصل در سیستم برای مشخص کردن یا تامین اجازه برای کاربر |
autos |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
auto |
توانایی یک مدار برای احساس کردن و انتخاب خودکار نرخ صحیحی برای یک خط |
bread and point |
سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
potatoes and point |
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است |
turnaround time |
زمان لازم برای فعال کردن برنامه برای تولید که کاربر خواسته است |
diagnostics |
اطلاع و پیام سیستم پس از تشخیص خطا برای کمک به کاربر برای تصحیح کردن آن |
weight belt |
کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر |
conferencing |
اتصال چندین کامپیوتر وترمینال به هم برای اجازه دادن به گروهی از کاربران برای ارتباط برقرار کردن |
skimming |
محصولی را با قیمت بالاعرضه کردن برای اطمینان ازمقاومت ان و متعاقبا" تخفیف تدریجی دادن برای توسعه فروش |
ikon |
نشانه گرافیکی یا تصویری روی صفحه نمایش که در سیستم محاورهای به کار می رود برای تامین یک روش ساده برای مشخص کردن یک تابع |
time |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
timed |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
times |
1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش |
to send round the hat |
برای کسی اعانه جمع کردن کشکول گدایی برای کسی دست گرفتن |
to the fore |
فراهم |
whorls |
فراهم |
whorl |
فراهم |
cater |
فراهم نمودن |
foregather |
فراهم امدن |
caters |
فراهم نمودن |
assemble |
فراهم اوردن |
assembled |
فراهم اوردن |
congestion |
فراهم امدگی |
catering |
فراهم نمودن |
accrete |
فراهم شدن |
unaccommodated |
فراهم نشده |
catered |
فراهم نمودن |
available |
دردسترس فراهم |
ingathering |
فراهم اوری |
procurance |
فراهم سازی |
to d. on |
فراهم اوردن |
to come about |
فراهم شدن |
to get together |
فراهم اوردن |
trooping |
فراهم امدن |
trooped |
فراهم امدن |
collector |
فراهم اورنده |
avaiiability |
فراهم بودن |
collectors |
فراهم اورنده |
exterminatory |
فراهم کننده |
assembles |
فراهم اوردن |
get together |
فراهم اوردن |
get-together |
فراهم اوردن |
get-togethers |
فراهم اوردن |
forgather |
فراهم امدن |
troop |
فراهم امدن |
to call together |
فراهم اوردن |
B register |
1-ثبات آدرس که به آدرس مرجع اضافه شده که محل مورد نظر را مشخص میکند 2-ثباتی که برای گسترده تر کردن اکومولاتور برای ضرب و تقسیم به کار می رود |
modem |
وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند |
leaders |
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود |
leader |
بخشی از نوار مغناطیسی که حاوی سیگنالی نیست و در ابتدای نوار برای شناسایی و کمک به ماشین برای بلند کردن نوار به کار می رود |
kiosks |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
kiosk |
فضایی در صفحه نمایش برای داده کاربر و کامپیوتر برای تامین اطلاعات کلی برای عموم |
delete |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
deleting |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
deletes |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
deleted |
کد مخصوص برای داده یا متن مخصوص برای حذف کردن |
accru |
اجتماع فراهم شدگی |
ready money |
پول فراهم شده |
procurer |
فراهم سازنده جاکش |
means are not a |
وسایل فراهم نیست |
vetoes |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoed |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
vetoing |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
veto |
حق و اختیاریک ارگان دولتی برای منع یابی اثر کردن تصمیم یک ارگان دیگر حقی است که اعضادائمی شورای امنیت سازمان ملل متحد برای نفی تصمیمات ان دارند |
capacitor |
تا دو هفته نیرو فراهم کند. |
i provided for his safety |
وسائل سلامت او را فراهم کردم |
pool |
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود |
pooled |
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود |
pools |
سرمایهای که از سود چندشرکت فراهم میشود |
off balance <idiom> |
فراهم نکردن ،قادربه ملاقات غیرمنتظره نبودن |
software |
که امکان اجرای کار مشخص را فراهم میکند |
winterize |
اماده برای زمستان شدن خود را برای مقابله باسرمای زمستان اماده کردن |
text |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
Everything worked out well. |
همه چیز جور در آمد ( وسایل کار فراهم شد ) |
capacity |
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم |
knight of the post |
کسیکه معاشش ازگواهی دروغ دادن فراهم میشد |
capacities |
حجم فضای ذخیره سازی فراهم در دیسک یا سیستم |
This would provide an obvious solution [to the problem] . |
این می تواند یک راه حل واضح [به مشکل] فراهم می کند. |
framework |
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند |
texts |
انتخابی دربرنامه که امکان ویرایش متن را فراهم میکند |
in a pinch <idiom> |
بسیار خوب است وقتی چیزی فراهم نیست |
frameworks |
صفحه گسترده ارتباطات و گرافیکهای تجاری را فراهم میکند |
badminton |
بازی انفرادی یا دو نفره در زمین به طول 04/31 متر و عرض 01/6متر برای دونفره و 81/5متر در 01/6 متر برای انفرادی و شامل سه گیم وهر گیم 51 امتیاز برای مردان و 11 امتیاز برای زنان |
flavorings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
commandeered |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
flavouring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
stripping |
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن |
commandeer |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeers |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
commandeering |
وارد بخدمت اجباری کردن برای ارتش برداشتن مصادره کردن |
flavourings |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
flavoring |
چیزی که برای خوش مزه کردن ومعطر کردن بکارمی رود |
gas fittings |
اسبابی که برای گرم کردن یاروشن کردن جایی باگازبکا |
pre engage |
ازپیش برای خود تهیه کردن تعهد قبلی کردن |
rose gall |
برامدگی در درخت نسترن که انرا حشره ویژهای فراهم می ورد |