English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 208 (21 milliseconds)
English Persian
salvage پیاده کردن کامل قطعات
salvaged پیاده کردن کامل قطعات
salvages پیاده کردن کامل قطعات
salvaging پیاده کردن کامل قطعات
Search result with all words
overhaul پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauled پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauling پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
overhauls پیاده کردن کامل قطعات برای تعمیر
Other Matches
interim overhaul پیاده کردن قطعات به طورموقتی پیاده کردن قطعات جزئی
dismounting پیاده کردن قطعات و وسایل
dismount پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantling پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantle پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismounts پیاده کردن قطعات و وسایل
dismantled پیاده کردن قطعات مونتاژ
dismantles پیاده کردن قطعات مونتاژ
disassembly order دستور باز کردن و پیاده کردن قطعات یک وسیله
reassembling بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassemble بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembled بستن قطعات سوار کردن قطعات
reassembles بستن قطعات سوار کردن قطعات
bin storage انبار کردن قطعات بسته بندی نشده در قفسه انبار قطعات روباز
disembarkation به ساحل پیاده کردن پیاده شدن از هواپیمایا ناو
detrain از قطار پیاده شدن یا پیاده کردن
running spare قطعات یدکی مورد نیاز واضافی قطعات اضافی همراه وسیله
on board spares قطعات تعمیراتی موجود درروی یک ناو قطعات موجوددر انبار
parts explosion رسم تمام قطعات تشکیل دهنده یک مجموعه که رابطه قطعات با یکدیگر را نشان میدهد
new work عملیات نوسازی قطعات عملیاتت تجدید قطعات یا تجدیدبنا
overhauled پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauls پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhauling پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
overhaul پیاده کردن پیاده کردن و دوباره سوارکردن
cannibalized استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalises استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizes استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalize استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalising استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalizing استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
cannibalised استفاده از اجزاء یا قطعات یک هواپیما یا ماشینهای دیگربمنظور تهیه قطعات یدکی برای ماشینهای دیگر
replaces عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replacing عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replaced عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
replace عوض کردن جانشین شدن یا کردن تعویض قطعات یا یکانها
rigged نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rig نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rigs نصب قطعات باربندی کردن بسته بندی کردن
rebuild نوسازی کردن قطعات
rebuilds نوسازی کردن قطعات
renovation تجدید قطعات کردن
assembled سوار کردن قطعات
assemble سوار کردن قطعات
assembles سوار کردن قطعات
match mark جفتن و جور کردن قطعات
quadrat به قطعات مستطیل تقسیم کردن
connection of loom pieces متصل کردن قطعات دار [قالی]
parcel به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
parcels به قطعات تقسیم کردن توزیع کردن
bin storage space فضای انبار قطعات بسته بندی نشده فضای انبار قطعات روباز
reconditioned نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
foldboat قایق قابل جدا کردن قطعات وبستن ان
reconditions نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
recondition نوسازی کردن دستگاه تعویض قطعات فرسوده
grenadier سرباز هنگ پیاده پیاده نظام
assembly بستن و سوار کردن قطعات اسلحه اجتماع یکانها
fishplate قطعات ریل را با وصله وصل کردن پشت بند
discharge اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharges اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
full mobilization تحرک کامل بحرکت دراوردن کامل
carburizing گرم کردن قطعات فولادی ماشین شده در اتمسفر قوی از گازهای هیدروکربن
rig in باز کردن قطعات و باربندیها باز کردن وسایل و باربندی ناو
secondary landing منطقه پیاده شدن فرعی برای پشتیبانی از عملیات پیاده شدن اصلی
transit area منطقه ترانزیت یا پیاده وسوار کردن بار یا سوار کردن پرسنل
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
overhauls سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauls برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauling برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhauled سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhaul برای تعمیر پیاده کردن ومجددا" سوار کردن
overhaul سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
overhauling سراسر بازدید کردن پیاده سوار کردن و بازدیدموتور
demodulation پیاده کردن
set down پیاده کردن
unset پیاده کردن
disassemble پیاده کردن
take down پیاده کردن
disembark پیاده کردن
disembarks پیاده کردن
disembarked پیاده کردن
dismantle پیاده کردن
dismounting پیاده کردن
dismounts پیاده کردن
dismantling پیاده کردن
dismantles پیاده کردن
dismount پیاده کردن
disembarking پیاده کردن
dismantlement پیاده کردن
dismantled پیاده کردن
c clamp گیره فلزی به شکل سی برای وارد کردن فشار و نگاه داشتن قطعات کنار یکدیگر
pads پیاده سفر کردن
dismounting پیاده کردن یا شدن
setting out پیاده کردن مسیر
staking پیاده کردن مسیر
setting out پیاده کردن نقشه
disassembly پیاده کردن موتور
dosmount command فرمان پیاده کردن
dismounts پیاده کردن یا شدن
pedestrianised پیاده روی کردن
pedestrianises پیاده روی کردن
pedestrianising پیاده روی کردن
dismantle پیاده کردن موتور
To implement a project. طرحی را پیاده کردن
dismantled پیاده کردن موتور
dismantles پیاده کردن موتور
pad پیاده سفر کردن
pedestrianizing پیاده روی کردن
pedestrianizes پیاده روی کردن
pedestrianize پیاده روی کردن
pedestrianized پیاده روی کردن
dismantling پیاده کردن موتور
dismount پیاده کردن یا شدن
full annealing بازپخت کامل تاباندن کامل
full scale باندازه کامل بمقیاس کامل
completed case جعبه کامل خشاب کامل
walks گردش کردن پیاده رفتن
walk گردش کردن پیاده رفتن
removable قابل سوار و پیاده کردن
disassembly order روش پیاده کردن وسیله
walked گردش کردن پیاده رفتن
round کامل کردن
matures کامل کردن
complements کامل کردن
mature کامل کردن
complement کامل کردن
finish کامل کردن
totalize کامل کردن
roundest کامل کردن
finishes کامل کردن
complementing کامل کردن
complemented کامل کردن
terminal محل پیاده وسوار کردن بارها
terminals محل پیاده وسوار کردن بارها
disassemble پیاده کردن موتور اتومبیل جداکردن
debarkation تخلیه پیاده کردن یکانها یاتجهیزات
removal از بین بردن برداشتن پیاده کردن
overhauls اوراق کردن کامل
to pay home تلافی کامل کردن
use up <idiom> استفاده کامل کردن
overhauling اوراق کردن کامل
rest up استراحت کامل کردن
overhaul اوراق کردن کامل
overhauled اوراق کردن کامل
to rest up استراحت کامل کردن
landing group گروه پیاده شونده به ساحل گروه پیاده شدن
check up رسیدگی کامل کردن ازمایش کردن
administrative landing پیاده کردن بار و مسافر به صورت اداری
ramps محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
tramp باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
air landing پیاده شدن از راه هوا هوانشست کردن
peg out کوبیدن میخ چوبی در زمین پیاده کردن
tramps باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
tramped باصدا راه رفتن پیاده روی کردن
ramp محل توقف و پیاده سوار کردن هواپیما
bleached سفید کردن شستن کامل
overmaster مهارت کامل پیدا کردن در
bleaches سفید کردن شستن کامل
bleach سفید کردن شستن کامل
to post up مطلع کردن کامل دادن به
completing کامل کردن انجام دادن
completed کامل کردن انجام دادن
completes کامل کردن انجام دادن
complete کامل کردن انجام دادن
take to pieces پیاده کردن اجزاء ماشین یاکارخانه و مانند اینها
pay off با دادن مزد کامل اخراج کردن
to play one's card well از فرصت خود استفاده کامل کردن
hitched کامل کردن پاس به دریافت کننده
hitch کامل کردن پاس به دریافت کننده
souse بطور کامل پوشاندن حمله کردن
to be all eyes موافبت کامل کردن سرتاپاچشم شدن
hitches کامل کردن پاس به دریافت کننده
optimization کار کردن چیزی با کارایی کامل
to browse ویرایش کامل کردن [علوم کامپیوتر]
hitching کامل کردن پاس به دریافت کننده
cannibalizing پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalising پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalised پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalises پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalizes پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalize پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
cannibalized پیاده کردن قسمتهای دستگاهی برای گذاردن دردستگاه دیگری
To perfect oneself in a foreign language . معلومات خودرا در یک زبان خارجی کامل کردن
doctrines اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
doctrine اصولی که نحوه اجرا و پیاده کردن یک ایده ئولوژی را تعیین میکند
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
cancelling متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
modeled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
to make the most of به بهترین طرزی بکار بردن استفاده کامل کردن از
model آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
modelled آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
cancels متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
cancel متوقف کردن یک فرآیند یا دستور پیش از اجرای کامل
models آنچه مثال کامل برای کپی کردن است
integrating کامل کردن درست کردن
integrates کامل کردن درست کردن
integrate کامل کردن درست کردن
imago حشره کامل و بالغ اخرین مرحله دگردیسی حشره که بصورت کامل و بالغ در میاید
high leg attack and shoulder control زیر یک خم با گرفتن شانه حریف سرنگون کردن و افت کامل
double leg pick up زیر و عوض کردن دست و افت کامل حریف کشتی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com