Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English
Persian
pythogenic
پیدا شده از چرک یا گندیدگی زاده چرک
Other Matches
cousinry
عموزاده هاودایی زاده هاوعمه زاده هاوخاله زاده ها
nepotism
انتصاب برادر زاده یا خواهر زاده واقوام نزدیک به مشاغل مهم اداری
blue blood
نجیب زاده اشراف زاده
putridity
گندیدگی
putridness
گندیدگی
sepsis
گندیدگی
putrefaction
پوسیدگی گندیدگی
putrescencty
گندیدگی فساد
septic
وابسته به گندیدگی
putrescence
گندیدگی فساد
cousinly
دایی زاده وار خاله زاده وار
nepew
پسر خواهر برادر زاده یا خواهر زاده
descendent
زاده
descendant
زاده
fry
زاده
fitz
زاده
progeniture
زاده
nee
زاده
descended
زاده
fries
زاده
frying
زاده
legitimating
حلال زاده
born in the purple
غنی زاده
levite
زاده لاوی
cousin german
عمو زاده
chevalier
نجیب زاده
legitimates
حلال زاده
born in the purple
دارا زاده
legitimated
حلال زاده
knight
نجیب زاده
legitimate
حلال زاده
knighted
نجیب زاده
knighting
نجیب زاده
magnate
نجیب زاده
knights
نجیب زاده
magnates
نجیب زاده
hamite
زاده حام
high born
نجیب زاده
first ling
نخست زاده
first begotten
نخست زاده
evite
زاده حوا
thane
نجیب زاده
earth born
زاده خاک
coz
خاله زاده
firstborn
نخست زاده
coz
عمه زاده
firstling
نخست زاده
cousin german
عمه زاده
aristocrat
اشراف زاده
freeborn
ازاد زاده
grandee
اصیل زاده
hagseed
زاده عجوزه
sea born
زاده دریا
illegitimate
زنا زاده
patrician
اعیان زاده
patricians
اعیان زاده
patricians
نجیب زاده
patrician
نجیب زاده
blue blooded
نجیب زاده
cousin
دایی زاده
cousin
عمو زاده
cousin
خاله زاده
cousin
عمه زاده
childe
نجیب زاده
aristocrats
نجیب زاده
aristocrats
اشراف زاده
cousins
عمه زاده
first born
نخست زاده
first-born
نخست زاده
blue-blooded
نجیب زاده
aristocrat
نجیب زاده
born in lawful wedding
حلال زاده
noblewomen
نجیب زاده
noblewoman
نجیب زاده
noblemen
نجیب زاده
nobleman
نجیب زاده
coz
دایی زاده
cousins
خاله زاده
cousins
عمو زاده
bashaw
نجیب زاده
cousins
دایی زاده
gentleman of fortune
نجیب زاده حادثه جو
mulatto
زاده اروپایی وزنگی
dons
لرد یا نجیب زاده
junker
اصیل زاده المانی
donning
لرد یا نجیب زاده
donned
لرد یا نجیب زاده
don
لرد یا نجیب زاده
underbred
نااصل زاده بی تربیت
cousinly
عمه زاده وار
well born
اصیل نجیب زاده
feringhee
پرتغالی زاده هند
speak of the devil and he appears
<idiom>
حلال زاده بودن
junker
جوان نجیب زاده المانی
true born
حلال زاده اصیل اصل
hagborn
شیطان زاده فرزند ساحره
wellborn
نجیب زاده دارای خصوصیات نجابت
milord
مرد اشرافی ونجیب زاده انگلیسی
household troops
هیئت محافظ پادشاه یا نجیب زاده
africander
اروپایی نژادی که درافریقای جنوبی زاده شد
mestizo
کسیکه زاده اسپتنیولی و هندی و امریکایی باشد
mestiza
کسیکه زاده اسپانیولی و هندی وامریکایی باشد
knickerbocker
زاده هلندی هایی که به york new کوچ کردند
grand tours
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
grand tour
سفر وسیاحتی که جوانان اشراف زاده انگلیسی بعنوان قسمتی ازتعلیم وتربیت خود میکردند
phenomenally
پیدا
phenomenal
پیدا
apparent
پیدا
axiomatical
پیدا
visibility
پیدا
visible
پیدا
prosilient
پیدا
a rare bird
کم پیدا
indiscernible able
نا پیدا
in a good light
پیدا
gained
پیدا کردن
turn up
<idiom>
پیدا شدن
gain
پیدا کردن
trover
چیز پیدا ده
find
پیدا کردن
track
پیدا کردن
tracked
پیدا کردن
gains
پیدا کردن
average
پیدا کردن
averaged
پیدا کردن
averages
پیدا کردن
averaging
پیدا کردن
detected
پیدا کردن
detecting
پیدا کردن
detects
پیدا کردن
tracks
پیدا کردن
finds
پیدا کردن
to figure up
پیدا کردن
exposure
پیدا شدن
exposures
پیدا شدن
spottable
پیدا کردنی
pin point
پیدا کردن
detect
پیدا کردن
finder
پیدا کننده
acquire
پیدا کردن
scholastic agent
شاگرد پیدا کن
open roof
بام پیدا
raise its head
پیدا شدن
to pick up
پیدا کردن
to look up
پیدا کردن
to pluck up one's heart
دل پیدا کردن
to search out
پیدا کردن
smell out
با بو پیدا کردن
pvogenous
از چرک پیدا شده
demonetize
تنزل پیدا کردن
prove opplicable
مصداق پیدا کردن
primigenial
نخست پیدا شده
preempt
حق تقدم پیدا کردن
i am through with my work
ازکارفراغت پیدا کردم
hade
تمایل پیدا کردن
get at able
یافتنی پیدا کردنی
to work out something
حل چیزی را پیدا کردن
new discovered
تازه پیدا شده
luff
لنگر پیدا کردن
he looks malice
ازسیمای او پیدا است
i had a quiet read
فرصت پیدا کردم
come to an agreement
موافقت پیدا کردن
to win fame
شهرت پیدا کردن
It showed on his face.
از صورتش پیدا بود
To find a way out. To find a remedy.
چاره پیدا کردن
to spring a leaguer
رخنه پیدا کردن
in the doghouse
<idiom>
مشکل پیدا کردن با
to become a necessity
لزوم پیدا کردن
to think out
با فکر پیدا کردن
show up
<idiom>
سر و کله اش پیدا می شود
to take umbra at
رنجش پیدا کردن از
take to
تمایل پیدا کردن
escrow
اجرایی پیدا میکند
take to
تمایل پیدا کردن به
equation of payments
قاعده پیدا کردن
to take a ply
تمایل پیدا کردن
dampens
رطوبت پیدا کردن
liaising
ارتباط پیدا کردن
qualify
شایستگی پیدا کردن
touting
خریدار پیدا کردن
touts
خریدار پیدا کردن
trove
چیز پیدا شده
liaises
ارتباط پیدا کردن
liaised
ارتباط پیدا کردن
qualifies
شایستگی پیدا کردن
converge
تقارت پیدا کردن
converged
تقارت پیدا کردن
tout
خریدار پیدا کردن
dampening
رطوبت پیدا کردن
decline
شیب پیدا کردن
declined
شیب پیدا کردن
converging
تقارت پیدا کردن
dampened
رطوبت پیدا کردن
converges
تقارت پیدا کردن
declining
شیب پیدا کردن
dampen
رطوبت پیدا کردن
stammer
لکنت پیدا کردن
shields
حفاظ پیدا کردن
declines
شیب پیدا کردن
liaise
ارتباط پیدا کردن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com