Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
prifix
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
prifixal
پیشوند عنوان قبل از اسم شخص
Other Matches
title
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
titles
صفحه عنوان کتاب عنوان نوشتن
eponym
عنوان دهنده عنوان مشخص
prefixes
پیشوند
prefix
پیشوند
prefix
پیشوند
prefixes
پیشوند ها
Indo-
پیشوند هندوستان
EC
پیشوند برابر با ex-
de-
پیشوند سوا از
physio
پیشوند طبیعی
dis-
پیشوند دور
physios
پیشوند طبیعی
socio-
پیشوند هامه
anglo
پیشوند به معنی
trans-
پیشوند فرا -
label prefix
پیشوند برچسب
agro
: پیشوند بمعنی
prepositive
پیشوند دار
prosign
علامت پیشوند
Anglo-
پیشوند به معنی
label prefix
پیشوند مطلب
neo-
پیشوند بمعنی جدید
neo
پیشوند بمعنی جدید
com
پیشوند بمعانی با و باهم
eco-
پیشوند محیط پرگیر
mono
پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
Mon
پیشوند بمعنی " یک "و " تک " و " واحد"
bi-
پیشوند معادل با bio-
bio-
پیشوند وابسته به زیست یا زیستشناسی
UN
پیشوند بمعنی "لا" و " نه " وغیر و "عدم " و "نا"
greco
پیشوند بمعنی یونان و یونانی
col
پیشوند بمعانی باو باهم
un-
پیشوند بمعنی "لا" و " نه " وغیر و "عدم " و "نا"
conning
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
con
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
conned
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
cons
مخالف پیشوند بمعانی با و باهم
pseudo
پیشوند بمعنی " کاذب " و "ساختگی " و " دروغ "
zoo
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
pseuds
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
pseud
پیشوند بمعنی "کاذب " و " ساختگی " و "دروغ "
zoos
:پیشوند بمعنی حیوان- جانورو متحرک
abs
پیشوندیست لاتینی که همان پیشوند ab میباشد و بمعنی
grapho
پیشوند بمعنی نوشته و ثبت شده و نوشتن
intra
پیشوند بمعنی در داخل ودرتوی و در درون و درمیان
turbos
پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
turbo
پیشوند برای وسایلی که توسط توربین گاز میچرخند
forth
این کلمه بصورت پیشوند نیزبامعانی فوق بکارمیرود
abdomino
این کلمه بصورت پیشوند بکاررفته و بمعنی شکم میباشد
broaches
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broach
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broached
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
broaching
ارتفاع دندانههای ان در طول میله به تدریج زیاد میشودکه از ان به عنوان ابزار یاتیغه صیقل کاری سوراخهای روی یک فلز و یا به عنوان یک ابزار صاف بدون دندانه برنده به منظور صیقل دادن داخل سوراخهای محورهای ساعتهای مچی استفاده میشود
ab
پیشوند لاتین بمعنی >دوراز< و>از< و >جدایی < و >غیر<مانند ABuse و ABaxial
multimult
پیشوند بمعنی " بسیار وزیاد "و " دارای تعداد زیاد " و "متعدد " و " بیشتر " و" چند "
kil
مقبره این کلمه بصورت پیشوند وپسوند نیزبکاررفته وبمعنی >حجره و سلول ونهر<است
stbtitle
عنوان فرعی عنوان فرعی مقاله
anthrop
پیشوند بمعانی > انسان < و > جنس انسان <
anthropo
پیشوند بمعانی >انسان < و > جنس انسان <
epithet
عنوان
printed
عنوان و..
titles
عنوان ها
print
عنوان و..
capitulary
عنوان
title
عنوان
heading
عنوان
ground
عنوان
by way of remainder
به عنوان رد
caption
عنوان
prints
عنوان و..
epithets
عنوان
name
عنوان
captions
عنوان
names
عنوان ها
appellative
عنوان
head line
عنوان
rubric
عنوان
rubrics
عنوان
life peers
عنوان
themes
عنوان ها
title
عنوان
topic
عنوان
subject
[topic]
عنوان
topics
عنوان ها
subjects
عنوان ها
life peer
عنوان
headwords
عنوان
headings
عنوان
headlines
عنوان
headline
عنوان
headword
عنوان
titles
عنوان
brand
عنوان تجارتی
surnames
لقب عنوان
doctorate
عنوان دکتری
honorific
عنوان تجلیلی
berth
کسب عنوان
berthing
کسب عنوان
doctorates
عنوان دکتری
caption
عنوان دادن
surname
لقب عنوان
brands
عنوان تجارتی
berths
کسب عنوان
naturals
حرکت در عنوان
honorifics
عنوان تجلیلی
berthed
کسب عنوان
appropriation title
عنوان اعتبار
captions
عنوان دادن
natural
حرکت در عنوان
branding
عنوان تجارتی
appropriation title
عنوان سپرده
head
عنوان مبحث
head
سالار عنوان
nowise
به هیچ عنوان
start of heading
شروع عنوان
superscrible
عنوان روی
the hoy f.
عنوان پاپ
titlist
دارای عنوان
untitled
بدون عنوان
Under the title ( heading) of …
تحت عنوان ...
headings
عنوان سرصفحه
headings
عنوان گذاری
exempli gratia
[e.g.]
به عنوان مثال
for example
به عنوان مثال
exercise term
عنوان مانور
guize
روبند عنوان
heading
عنوان سرصفحه
in a topic form
بصورت عنوان
Distinguished . Titled.
صاحب عنوان
topic
عنوان سرفصل
possessory title
عنوان مالکیت
on loan
به عنوان قرض
heading
عنوان گذاری
topics
عنوان سرفصل
message heading
عنوان پیام
intitule
عنوان دادن به
head line
عنوان سرصفحه روزنامه
streamer
عنوان چشمگیر مقاله
donna
عنوان مودبانه بانوان
titles
دارنده عنوان قهرمانی
short title
عنوان کوتاه شده
misdirection
گمراهی عنوان غلط
challenge round
مبارزه با صاحب عنوان
possession by title of ownership
تصرف به عنوان مالکیت
rubricate
دارای عنوان قرمزکردن
rubricize
دارای عنوان قرمزکردن
running head
خط عنوان هرصفحه در متن
subhead
عنوان جزء یا فرعی
subhead
عنوان فرعی مقاله
superscription
عنوان روی پاکت
title block
قسمت عنوان نامه
title page
صفحه عنوان کتاب
streamers
عنوان چشمگیر مقاله
defending shampion
مدافع عنوان قهرمانی
clinches
کسب عنوان قهرمانی
languages
برنامهای که به عنوان مترجم
clinch
کسب عنوان قهرمانی
clinched
کسب عنوان قهرمانی
title
واگذارکردن عنوان دادن به
lord
عنوان لردی دادن به
language
برنامهای که به عنوان مترجم
title
دارنده عنوان قهرمانی
clinching
کسب عنوان قهرمانی
titles
واگذارکردن عنوان دادن به
lords
عنوان لردی دادن به
What is the title of the book ?
عنوان این کتاب چیست ؟
to serve as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
short title
عنوان یارمز مخفف یا کوتاه
letterheads
عنوان چاپی بالای کاغذ
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان رتبه ای]
to readdress a letter
عنوان نامهای را عوض کردن
Take it as a souvenir!
این را به عنوان سوغاتی بردار!
superscription
عنوان نوشته روی چیزی
letterhead
عنوان چاپی بالای کاغذ
running title
عنوان کوچک هر یک ازصفحات کتاب
heading
سمت سینه ناو عنوان
heading
عنوان یا نام متن در فایل
headings
سمت سینه ناو عنوان
headings
عنوان یا نام متن در فایل
residentship
اقامت سیاسی به عنوان نمایندگی
to function as something
به کار رفتن به عنوان چیزی
nontitle
مسابقه بدون عنوان قهرمانی
dominie
عنوان کشیشان کلیسای هلند
titleholder
صاحب سند مالکیت دارای عنوان
they call him mister
یک اقایی است که عنوان یا لقب ندارد
smear word
عنوان یا لقب اهانت امیز تهمت
rematch
مبارزه برای کسب عنوان قهرمانی
mercury delay line
تولید می شد و به عنوان ورودی برمی گشت
dauphin
عنوان پسر ارشد پادشاه فرانسه
defacto recognition
به عنوان یک کشورموجود و مستقل عمل کند
hold down
نصرف به عنوان مالکیت تصرف مالکانه
to have a title
[ to be titled]
لقب دار
[صاحب عنوان]
بودن
interface
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
to act
[as somebody]
عمل کردن
[به عنوان نماینده کسی]
keep in trust
به عنوان امانت نگهداری کردن چیزی
pabulum
[هر چیزی که بشود به عنوان غذا خورد]
interfaces
و به عنوان پردازنده واسط عمل میکند
He works as engineer.
او
[مرد]
به عنوان مهندس کار می کند.
Will you go out with me?
با من می روی بیرون؟
[به عنوان دوست پسر و دختر]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com