English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English Persian
without interruption پیوسته پی در پی بطورمسلسل بدون بادخور
Other Matches
barrages رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
barrage رگبارگلوله بطورمسلسل بیرون دادن
windage بادخور
ventilated بادخور کردن
ventilate بادخور کردن
ventilates بادخور کردن
ventilating بادخور کردن
air بادخور کردن
aired بادخور کردن
interludes بادخور فاصله
interlude بادخور فاصله
airs بادخور کردن
windward بادخور بادگیر
away پیوسته بطور پیوسته
informally بدون تشریفات بدون رعایت مراسم اداری یا قانونی
without any reservation بدون هیچ قید وشرط بدون استثنا مطلقا
unformed بدون شکل منظم هندسی بدون سازمان
flattest ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
flat ضربه بدون ایجاد پیچ در گوی بیلیارد حالت کشیده و بدون انحنای بادبان دریای ارام سطح اب مناسب ماهیگیری
of no interest بدون اهمیت [بدون جلب توجه]
independently آزاد یا بدون کنترل یا بدون اتصال
Taoism روش فکری منسوب به lao-tseفیلسوف چینی که مبتنی است بر اداره مملکت بدون وجوددولت و بدون اعمال فرمها واشکال خاص حکومت
parataxis مرتب شدن بدون ربط منطقی توالی دو عبارت یا جمله بدون ربط یا عوامل دستوری دیگر
lynch law مجازات بدون دادرسی که مردم از پیش خود معین کنند, مجازات مجرمین بدون رسیدگی قضایی وقانونی
achylous بدون کیلوس بدون قیلوس
offhand بدون مقدمه بدون تهیه
unstressed بدون اضطراب بدون کشش
unbranched بدون انشعاب بدون شعبه
coalescent پیوسته
incessant پیوسته
continous پیوسته
allied پیوسته
legato پیوسته
conjoint پیوسته
non-stop پیوسته
never ceasing پیوسته
d. in پیوسته
for ever and aday پیوسته
round-the-clock پیوسته
for evermore پیوسته
concomitant پیوسته
uninterrupted پیوسته
in connexion with پیوسته به
perpetually پیوسته
married پیوسته
continuous پیوسته
contiguous پیوسته
continued پیوسته
ceaselessly پیوسته
cursive پیوسته
coadunate پیوسته
cohesive به هم پیوسته
burst پیوسته
proximate پیوسته
continual پیوسته
syndetic پیوسته
annexed پیوسته
bursts پیوسته
incessantly پیوسته
eternal پیوسته
ceaseless پیوسته
unremittingly پیوسته
on end پیوسته
affined پیوسته
attached پیوسته
alway پیوسته
everywhen پیوسته
on and on پیوسته
gamopetalous پیوسته گلبرگ
gamophyllous پیوسته برگ
compact بهم پیوسته
insobriety شرب پیوسته
nid nod پیوسته جنباندن
to whittle at پیوسته بریدن
linked list لیست پیوسته
nid nod پیوسته جنبیدن
flow chip براده پیوسته
ex post بوقوع پیوسته
end to end سرهم پیوسته
gamosepalous پیوسته کاسبرگ
to be in a state of f. پیوسته درتغییربودن
incessant drinking پیوسته گساری
compacts بهم پیوسته
vicinal در همسایگی پیوسته
inseparate بهم پیوسته
compacting بهم پیوسته
diligency کوشش پیوسته
accretion رشد پیوسته
sustained yield بازده پیوسته
indiscrete بهم پیوسته
sympetalous پیوسته گلبرگ
symphsis عضو پیوسته
permanent water level تراز پیوسته اب
without intermission پیوسته لاینقطع
without rest پیوسته لاینقطع
forever جاویدان پیوسته
thereunto بضمیمیه ان پیوسته به ان
compacted بهم پیوسته
diligence کوشش پیوسته
full time پیوسته کار
aggregates بهم پیوسته
conjunct بهم پیوسته
peals صدای پیوسته
continuate پیوسته بهم
adjoin پیوسته بودن
collective بهم پیوسته
continuous data دادههای پیوسته
continuous distributions توزیع پیوسته
contiguous همجوار پیوسته
continuous duty کار پیوسته
continuous error خطای پیوسته
burster فرم پیوسته
burst mode حالت پیوسته
collateral measures اقدامت پیوسته
connected measures اقدامت پیوسته
aggregate بهم پیوسته
accrete بهم پیوسته
peal صدای پیوسته
pealed صدای پیوسته
pealing صدای پیوسته
adjoined پیوسته بودن
against پیوسته مجاور
continuous process فرایند پیوسته
haunt پیوسته امدن به
continuous phase فاز پیوسته
continuous processing پردازش پیوسته
connecting arrangement ترتیب پیوسته
continuous scrolling حرکت پیوسته
continuous spectrum طیف پیوسته
continuous tone اهنگ پیوسته
continuous tone ته رنگ پیوسته
haunts پیوسته امدن به
continuous form ورقه پیوسته
continuous forms ورقههای پیوسته
continuous function تابع پیوسته
adjoins پیوسته بودن
continuous variable متغیر پیوسته
continuous paper کاغذ پیوسته
whittle پیوسته کم کردن
continuous traffic line خط پیوسته امد و شد
steadily بطور پیوسته و یکنواخت
zigzags خطوط جناغی پیوسته
to chop and change پیوسته تغییررای دادن
to breed in and in پیوسته باخویشاوندان پیوندکردن
to keep on پیوسته نگاه داشتن
to hang together باهم پیوسته یامتحدبودن
zigzagging خطوط جناغی پیوسته
steadied پیوسته ویکنواخت کردن
zigzagged خطوط جناغی پیوسته
gamophyllous دارای برگ پیوسته
gamosepalous دارای کاسبرگ پیوسته
he kept on speaking پیوسته سخن میگفت
continuous packing column ستون پر شده پیوسته
continuous levelling تراز یابی پیوسته
continuous forms فرم های پیوسته
continuous flow analyser تجزیه گر جریان پیوسته
indiscretely بطور بهم پیوسته
continuous extraction apparatus دستگاه استخراج پیوسته
continuous background radiation تابش زمینهای پیوسته
continuing appropriation تامین اعتبار پیوسته
continuous rating کار پیوسته اسمی
continuous grading دانه بندی پیوسته
gamopetalous دارای گلبرگ پیوسته
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
zigzag خطوط جناغی پیوسته
so let us always be kind پیوسته مهربان باشیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
always پیوسته همه وقت
statement with debate بیانیه با بحث پیوسته
continuous function تابع پیوسته [ریاضی]
steadies پیوسته ویکنواخت کردن
tractor feed تغذیه کاغذ پیوسته
uniterrupted پیوسته غیرمقطوع دایم
steadiest پیوسته ویکنواخت کردن
steady پیوسته ویکنواخت کردن
steadying پیوسته ویکنواخت کردن
to run on بهم پیوسته بودن
to peg a way at some work پیوسته درسرچیزی کارکردن
companionate بهم پیوسته دراثر اتحادواشتراک
full time پیوسته کاری تمام وقت
terraces ردیف خانههای بهم پیوسته
correlative بهم پیوسته جفت نظیر
to be connected بهم پیوسته [متصل] بودن
to keep the track of something پیوسته ازچیزی اگاهی داشتن
to move a bout پیوسته جای خود را تغییردادن
true or sternal ribs دندههای حقیقی اضلاع پیوسته به قص
linked pie/column graph نمودار گرد و ستونی پیوسته
terrace ردیف خانههای بهم پیوسته
panoramically بشکل دورنمای مسلسل بطوروسیع و پیوسته
crofts زمین قابل کشت پیوسته بخانه
croft زمین قابل کشت پیوسته بخانه
feeding storm طوفانی که پیوسته برسختی ان افزوده میشد
to harp on one string پیوسته روی یک موضوع بحث کردن
infield کشتزار پیوسته بخانه زمین زیر کشت
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
dialled راهی برای نمایش و یا کنترل یک تنظیم که پیوسته میباشد
cyclic item اقلام پیوسته اقلامی که خیلی مورد احتیاج هستند
enroute personnel افراد پیوسته به یکان حین حرکت برای عملیات
continuous flow oxygen system سیستم اکسیژنی که در ان جریان اکسیژن به صورت پیوسته میباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com