Total search result: 208 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
justifies |
چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست |
justify |
چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست |
justifying |
چاپ با حاشیه مستقیم در سمت راست |
|
|
Search result with all words |
|
justifies |
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود |
justify |
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود |
justifying |
تغییر فضای بین کلمات یا حروف در متن به طوری که حاشیه راست و چپ مستقیم شود |
justification |
انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند |
justifications |
انتقال بیتهای داده یا حروف به راست یا چپ یا حاشیه مستقیم پیدا کنند |
Other Matches |
|
ragged |
متن چاپ شده با حاشیه سمت چپ هم سطح , حاشیه سمت راست غیر مسط ح |
ragged |
متن چاپ شده با حاشیه سمت راست هم سطح و حاشیه سمت چپ غیر مسط ح |
justifies |
چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم |
justifying |
چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم |
justify |
چاپ گرفتن با حاشیه سمت چپ مستقیم |
straight right |
راست مستقیم در بوکس |
directed |
مستقیم راست راهنمایی کردن |
direct |
مستقیم راست راهنمایی کردن |
directs |
مستقیم راست راهنمایی کردن |
ragged |
قسمتی که در وسط صفحه قرار ندارد , متن با حاشیه سمت راست نامسط ح |
righted |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
righting |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
right |
ایجاد حاشیه سمت راست به طوری که متن به صورت صاف قرار گیرد |
borrowed |
ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم |
borrow |
ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم |
borrows |
ضربه زدن روی چمن نرم به سمت چپ یا راست یا مستقیم |
right |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
righting |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
righted |
مرتب کردن متن و حروف خالی به طوری که حاشیه سمت راسب مستقیم قرار گیرد |
justifies |
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود |
justifying |
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود |
justify |
تقسیم کلمات بزرگ به درستی به طوری که در انهای خط نصف شوند تاحاشیه سمت راست مستقیم شود |
rosette border |
حاشیه گل و بوته [اینگونه حاشیه ها هم بوصرت کاملا متقارن با استفاده از گل های باز شده بزرگ و کوچک و هم بصورت پیچشی قسمت حاشیه را تزئین می کند.] |
hottest |
فضای متن در سمت چپ حاشیه راست در متن کلمه پرداز |
hot |
فضای متن در سمت چپ حاشیه راست در متن کلمه پرداز |
hotter |
فضای متن در سمت چپ حاشیه راست در متن کلمه پرداز |
zones |
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود |
zone |
محل متن در سمت چپ حاشیه راست متن کلمه پرداز , اگر کلمهای به درستی در انتهای خط جا نشود , یک فضای خالی به صورت خودکار ایجاد میشود |
soft |
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد |
softer |
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد |
softest |
محل متن در راست یا چپ حاشیه متن کلمه پرداز به طوری که اگر کلمه جا نشد حروف خالی اضافه به طور خودکار درج خواهند شد |
Zipper selvage |
حاشیه زیپ شکل [در مناطق کرد نشین شرق ترکیه عده ای از بافندگان حاشیه های فرش خود را بصورت دندانه زیپ می بافند بطوری که کل حاشیه شکل یک زیپ بسته را نشان می دهد.] |
minor border |
حاشیه فرعی [حاشیه کناری] [این طرح بصورت نواری باریک در کنار حاشیه اصلی قرار دارد و تعداد آن بستگی به محل بافت و نوع طرح متفاوت است. معمولا بین دو تا هشت عدد متغیر است.] |
dexiotropous |
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست |
dexiotropic |
واقع در طرف راست بکار برندهء دست راست راست دست |
dasd |
Device Storage DirectAccess اسباب حافظه بادستیابی مستقیم دستگاه انباره دستیابی مستقیم |
direct admission |
مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران |
attention to port |
احترام به سمت چپ یا راست کشتی افراد نظر به راست یاچپ ناو |
The main road bears to the right. |
این جاده اصلی به کمی راست [مورب در سمت راست] ادامه دارد. |
basics |
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است |
basic |
روش به هنگام سازی و بازیابی مستقیم بلاک داده مشخص که در یک وسیله با دستیالی مستقیم ذخیره شده است |
Kufic border |
حاشیه کوفی [این نوع حاشیه بافی دیگر کمتر رایج بوده و اقتباسی است از خط کوفی] |
frieze |
حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه |
friezes |
حاشیه تزیینی حاشیه کتیبه |
bi directional |
چاپگری که میتواند حروف را از چپ به راست و از راست به چپ با توجه به حرکت نوک به جلو و عقب روی صفحه چاپ کند. |
turtle border |
حاشیه سماوری [در بعضی از فرش های ساروق، هراتی و مناطق دیگر در حاشیه از طرححی سماور کل استفاده می کنند که عده ای آنرا شبیه لاک پشت نیز دانسته اند.] |
direct |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
directs |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
direct exchange |
تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات |
directed |
مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم |
To lead an idle life. |
راست راست راه رفتن ( ول بیکار ) |
plain dealing |
معامله راست حسینی راست باز |
orthotropous |
دارای تخمک راست راست اسه |
one two |
ضربههای چپ و راست ضربه چپ با هوک راست |
cost fraction |
نتیجه مستقیم هزینههای مستقیم تولید یا خدمت به تعداد واحدهای تولید شده یاکمیت خدمات |
off |
خارج از محدوده مدافع خط مربوط به سمت راست زمین کریکت سمت راست اسب مسیر خیس و کندکننده سرعت |
columnleft |
فرمان ستون به چپ چپ یا به راست راست |
half face |
نیم به راست راست یانیم به چپ چپ |
direct command |
فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم |
cloud band border |
[حاشیه ترکیبی از شکل نعل اسب و ابر آسمان بصورت امواج و شکل اس لاتین که کل فضای حاشیه را پر می کند . این طرح در قالی بافته شده در قرن شانزدهم میلادی در ایران نیز مشاهده شده است.] |
direct fire sights |
زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم |
elicitation |
کسب اطلاعات غیر مستقیم بازجویی غیر مستقیم |
reciprocal border |
حاشیه قرینه [گاه لبه انتهایی فرش بصورت اشکال قرینه و تکراری جفتی تزئین می شود و نوع شکل انتخابی گردا گرد فرش را می پوشاند. تنوع رنگی این نوع حاشیه در مراکز بافت مختلف، متفاوت می باشد.] |
direct dyes |
رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.] |
underhook |
گرفتن سر حریف با دست راست دست چپ زیر بازوی راست حریف قلاب و با حرکت قدرتی حریف را از بغل به روی تشک پرت کردن |
Herati border |
طرح حاشیه هراتی [این حاشیه یا با استفاده از گل های شاه عباسی و یا بصورت پیچشی از گل ها، شکوفه ها و پیچک های اسلیمی که برگ های شاه عباسی از آن آویزان شده اند جلوه گر شده.] |
gadroon |
اشکال تزئینی محدب حاشیه بشقاب و فروف قدیمی اشکال تزئینی محدب حاشیه یقه |
right justify |
هم تراز کردن از راست تنظیم کردن از راست |
side step |
فرمان یک قدم به چپ یا به راست برداشتن یک قدم به چپ یا به راست |
direct access storage device |
اسباب حافظه با دستیابی مستقیم دستگاه با ذخیره دستیابی تصادفی دستگاه انباره دستیابی مستقیم |
guide left |
فرمان نفر راهنما به راست یابه چپ فرمان نفر هادی به راست یا چپ |
rainbow border |
حاشیه رنگین کمان [در فرش های چینی گاه در پایین فرش و گاه اطراف حاشیه فرش را با رنگ های مختلف تزئین می کنند که حالتی از رنگین کمان را نشان میدهد.] |
half left |
فرمان نیم به چپ چپ یا نیم به راست راست |
bordering |
حاشیه |
bordered |
حاشیه |
border |
حاشیه |
selvedge |
حاشیه |
border |
حاشیه زه |
rand |
حاشیه |
bordered |
حاشیه زه |
margin |
حاشیه |
selvage |
حاشیه |
skirter |
حاشیه رو |
border line |
خط حاشیه |
margins |
حاشیه |
bordering |
حاشیه زه |
postil |
حاشیه |
marge |
حاشیه |
brim |
حاشیه |
fringe |
حاشیه |
verges |
حاشیه |
braid |
حاشیه |
braided |
حاشیه |
marginal |
حاشیه |
kerb=curb |
حاشیه |
verge |
حاشیه |
brink |
حاشیه |
marginally |
در حاشیه |
rim |
حاشیه |
rims |
حاشیه |
skirts |
حاشیه |
skirted |
حاشیه |
frilling |
حاشیه |
fimbriation |
حاشیه |
brimmed |
حاشیه |
brimming |
حاشیه |
brims |
حاشیه |
outskirt |
حاشیه |
margine |
حاشیه |
marginate |
حاشیه |
marginal note |
حاشیه |
margent |
حاشیه |
braids |
حاشیه |
skirt |
حاشیه |
apostil |
حاشیه |
listel |
حاشیه |
fringes |
حاشیه |
gloss |
حاشیه |
draught |
حاشیه |
draft |
حاشیه |
list |
حاشیه |
frieze |
حاشیه ارایشی |
friezes |
حاشیه ارایشی |
scholiast |
حاشیه نویس |
marginalia |
یادداشتهای حاشیه |
margent |
حاشیه کتاب |
lister |
حاشیه دوز |
border |
حاشیه فرش |
bleeding edge |
حاشیه نقشه |
limbate |
حاشیه دار |
sewing |
حاشیه دوزی |
rimmed |
حاشیه دار |
fringed |
حاشیه دار |
frilled |
حاشیه دار |
frizzly |
حاشیه دار |
frizzy |
حاشیه دار |
unresolved corners |
حاشیه متقاطع |
annotations |
حاشیه نویسی |
annotation |
حاشیه نویسی |
fixing |
حاشیه ریشه |
kerbs |
حاشیه پیاده رو |
kerb |
حاشیه پیاده رو |
annotate |
حاشیه نوشتن |
hemmed |
حاشیه دارکردن |
emarginate |
برداشتن حاشیه از |
offset |
حاشیه صحافی |
offsetting |
حاشیه صحافی |
drawnwork |
حاشیه دوزی |
gloss |
حاشیه نوشتن بر |
divagation |
حاشیه روی |
hemming |
حاشیه دارکردن |
hems |
حاشیه دارکردن |
frill |
حاشیه دوختن بر |
annotated |
حاشیه نوشتن |
hem |
حاشیه دارکردن |
annotates |
حاشیه نوشتن |
annotating |
حاشیه نوشتن |
fimbriated |
حاشیه دار |
fimbriate |
حاشیه دار |
marge |
حاشیه دارکردن |
annotator |
حاشیه نویس |
frills |
حاشیه دوختن بر |
marginalises |
در حاشیه قراردادن |
edgings |
حاشیه یابی |
marginal |
وابسته به حاشیه |
braids |
نوار حاشیه |
border |
حاشیه گذاشتن |
braided |
نوار حاشیه |
marginally |
بطور حاشیه |
buffer distance |
حاشیه امنیت |
marginalize |
در حاشیه قراردادن |
marginalized |
در حاشیه قراردادن |
ancon |
حاشیه تزئین |
laciniate |
حاشیه دار |
bordered |
حاشیه گذاشتن |
edging |
حاشیه یابی |
marginalised |
در حاشیه قراردادن |
marginalising |
در حاشیه قراردادن |
rim |
لبه حاشیه |
profit margin |
حاشیه سود |
profit margins |
حاشیه سود |
anconis |
حاشیه تزئین |
rims |
لبه حاشیه |
fringy |
حاشیه دار |
bordering |
حاشیه گذاشتن |
impluse margine |
حاشیه ایمپولز |
braid |
نوار حاشیه |
laciniated |
حاشیه دار |
marginalizes |
در حاشیه قراردادن |
to leave a margin |
حاشیه گذاشتن |
circumstantiality |
حاشیه پردازی |
marginalizing |
در حاشیه قراردادن |
fringes |
حاشیه دار کردن |
chitlins |
حاشیه چین دار |
border |
حاشیه دار کردن |
chitterlings |
حاشیه چین دار |
bordered |
حاشیه دار کردن |
annotation symbol |
علامت حاشیه نویسی |
tatting |
توری حاشیه لباس |
crisfate |
دارای حاشیه موجی |