Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8 milliseconds)
English
Persian
To operate something .
چیزی را بکار انداختن (موتور، دستگاه وغیره )
Other Matches
meteorograph
دستگاه ضبط پدیدههای جوی از قبیل گردباد وابر وغیره دستگاه هواشناسی
fuller's earth
خاکی که درصافی اب وغیره بکار میرود
exploits
:بکار انداختن
exploit
:بکار انداختن
to put in motion
بکار انداختن
actuate
بکار انداختن
actuate
بکار انداختن
call forth
بکار انداختن
exploiting
:بکار انداختن
stenotype
دستگاه ضبط مکالمات سخنرانی وغیره
to set to work
بکار وا داشتن یا انداختن
operational
قابل بکار انداختن
to start a motor
موتوری را بکار انداختن
To start the engine.
موتور راراه انداختن
run
به کار انداختن روشن کردن موتور
runs
به کار انداختن روشن کردن موتور
motor unit
قسمت موتوروسیله دستگاه موتور
variometer
دستگاه فشارسنج هواپیمای بی موتور
to start
روشن کردن
[به کار انداختن]
[موتور یا خودرو]
engine
موتور ماشین دستگاه مولد نیرو
supercharged
موتور دارای دستگاه رساننده هواوسوخت بیشتر
To bet on something .
روی چیزی شرط بستن (مانند مسابقات وغیره )
strobe
سیگنالی که برای اغاز انتقال داده میان یک دستگاه جانبی وکامپیوتر بکار می رود
to blame somebody for something
کسی را تقصیرکار دانستن بخاطر چیزی
[اشتباه در چیزی را سر کسی انداختن]
[جرم یا گناه]
stepper
چیزی که برای پله بکار می رود
wick
چیزی که بجای فتیله بکار رود
wicks
چیزی که بجای فتیله بکار رود
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
mesfet
دستگاه فعال اصلی که مدارهای مجتمع ارسنیک گالیم به منظورتقویت جریان و معکوس نمودن ان بکار می رودEffect SemiconductorField etal
laniard
طناب کوتاهی که برای نگاه داشتن چیزی بکار میرود
wetting
مایعی که برای تر ساختن یاخمیر کردن چیزی بکار رود
dipsticks
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
dipstick
میله یا چوبی که برای اندازه گیری عمق چیزی بکار می رود
to put something into cold storage
<idiom>
چیزی را به عقب انداختن
to cast a g. at something
نگ اه مختصری به چیزی انداختن
to put something on the shelf
<idiom>
چیزی را به عقب انداختن
magnetic tape
موتور و دستگاه چرخان که به سیگنالهای الکتریکی امکان ضبط روی نوار مغناطیسی یا چرخش روی آن می دهند
magnetic tapes
موتور و دستگاه چرخان که به سیگنالهای الکتریکی امکان ضبط روی نوار مغناطیسی یا چرخش روی آن می دهند
To cast a glance at something.
به چیزی چشم انداختن ( افکندن )
to p on one thing to another
چیزی را به چیز دیگر انداختن
set up
<idiom>
راه انداختن ،برپا کردن چیزی
to reject something with a shrug
[of the shoulders]
با شانه بالا انداختن چیزی را رد کردن
to trash something
[American E]
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
to bin something
دور انداختن
[چیزی]
[مانند مسیر مقام یا شغل]
motoring
گرداندن موتور اصلی توسط استارتر بمنظوری جزاستارت موتور
to press the button
دکمه را فشار دادن در راه انداختن چیزی یا کاری پیش قدم شدن
crunches
صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره
crunched
صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره
crunch
صدای خرد کردن یا خرد شدن چیزی زیر دندان یا زیر چرخ وغیره
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
drops
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropping
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
dropped
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
external combustion engine
موتور احتراق خارجی موتور برونسوز
engine
موتور بنزینی موتور احتراق داخلی
variable geometry engine
موتور مکنده هوای مافوق صوت که بمنظور افزایش راندمان نه تنها شکل ومساحت دهانه ورودی ونازل خروجی بلکه مسیرجریان داخل موتور نیز تغییرکند
engine mounting
نصب موتور قرارگاه موتور
firing order
ترتیب احتراق موتور وایرچینی موتور ترتیب تیراندازی سلاح
slip ring induction motor
موتور القائی اسلیپ رینگ موتور اندوکسیونی اسلیپ رینگ موتور رتور اسلیپ رینگ
flat twin engine
موتور بوکسر دو سیلندر موتور سیلندر متقابل با دوسیلندر
double squirrel cage motor
موتور قفس سنجابی دوبل موتور با شیار دوبل
bring down
به زمین انداختن حریف انداختن شکار
single phase induction motor
موتور القائی یک فازه موتور اندوکسیونی یک فازه
synchro
دستگاه تنظیم تیر خودکارپدافند هوایی دستگاه کنترل اتش سنکرونیزه
rawin
دستگاه رادارهواسنجی دستگاه هواسنجی دیدبانی بصری مسیر بادهای طبقات بالای جو
attitude director indicator
دستگاه نشان دهنده عملیات دستگاه هدایت زاویه تقرب هواپیما به باند
transponder
فرستنده خودکار صوتی دستگاه کمک ناوبری خودکارموشک دستگاه کشف و رمزخودکار مکالمات
directional gyro indicator
دستگاه ژیروسکوپ سمتی دستگاه سمت نمای ژیروسکوپی
printed
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
print
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
prints
دستگاه زیراکس دستگاه کپی مواد چاپی
ac dc set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
all mains set
دستگاه جریان دائم و متناوب دستگاه اونیورسال
semaphore
دستگاه مخابره به وسیله پرچم دستگاه علامت ده
quad density
تکنیکی به اندازه چهار برابرچگالی استاندارد یک دستگاه حافظه خاص بر روی هرواحد فضای ان دستگاه اطلاعات ثبت میکند
horrified
بهراس انداختن به بیم انداختن
jeopard
بخطر انداختن بمخاطره انداختن
horrifying
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrifies
بهراس انداختن به بیم انداختن
horrify
بهراس انداختن به بیم انداختن
compressors
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
facsimile recorder
دستگاه عکاسی رادیویی دستگاه فاسیمیل
equilibrator
دستگاه متعادل کننده دستگاه موازنه
pulmotor
دستگاه تنفس مصنوعی دستگاه اکسیژن
compressor
دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
steer roping
کمند انداختن به گاو ونگهداشتن ناگهانی اسب برای انداختن گاو بزمین
peripheral device
دستگاه جانبی دستگاه پیرامونی
magnetometer
مغناطیس سنج دریایی دستگاه ولت سنج دستگاه تعیین ولتاژ جریان
cold swaging machine
دستگاه قالب و سنبه اهنگری سرد دستگاه فشاری حدیده سرد
performance factor
ضربت عمل کرد دستگاه یابازده دستگاه عامل عمل کرددستگاه
gun slide
دستگاه سرسره کشو توپ دستگاه کشوی عاید و دافع توپ
arresting gear
دستگاه کم کننده سرعت هواپیما در روی باند دستگاه مهار هواپیما
rheostatic
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
rheostat
دستگاه تنظیم جریانهای متغیر برق دستگاه یا جعبه تنظیم مقاومت
to concern something
مربوط بودن
[شدن]
به چیزی
[ربط داشتن به چیزی]
[بابت چیزی بودن]
et cetera
وغیره
etcaetera
وغیره
And so on and so forth. Etcetera et cetera .
وغیره وغیره
data transceiver
دستگاه مبادله اطلاعات دستگاه گیرنده و فرستنده اطلاعات کامپیوتری
plate milling stand
مقام دستگاه فرز غلطکی مقام دستگاه نورد صفحه
transducer
دستگاه گیرنده نیرو از یک دستگاه ودهنده نیرو بدستگاه دیگری
let down
پایین انداختن انداختن
cipher device
وسیله کشف کردن و کد کردن پیامها دستگاه صفر زنی جعبه یا دستگاه رمز کردن
to watch something
مراقب
[چیزی]
بودن
[توجه کردن به چیزی]
[چیزی را ملاحظه کردن]
piled
پرزقالی وغیره
pile
پرزقالی وغیره
snaps
قفلکیف وغیره
snapping
قفلکیف وغیره
snapped
قفلکیف وغیره
snap
قفلکیف وغیره
dales
خلیج وغیره
dale
خلیج وغیره
sheeting
ملافه وغیره
laziest
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazier
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
lazy
در رهگیری هوایی یعنی دستگاه یاد شده فعلا مشغول کار است یا از دستگاه یاد شده نمیتوانم استفاده کنم
sash
حمایل نظامی وغیره
Dont move . Hold it. Keep stI'll.
بی حرکت ( در عکاسی وغیره )
stations
ایستگاه اتوبوس وغیره
sashes
حمایل نظامی وغیره
propellor
پروانه هواپیماوکشتی وغیره
pillboxes
قوطی حب دارو وغیره
dollop
دسته علف وغیره
trap
زانویی مستراح وغیره
pillbox
قوطی حب دارو وغیره
coronel
هاله خورشید وغیره
subsidence
تخفیف درد وغیره
seance
جلسه احضارارواح وغیره
curlicue
تزئینات خطاطی وغیره
frontlet
پیشانی اسب وغیره
coronal
هاله خورشید وغیره
To score a goal .
گل زدن ( درفوتبال وغیره )
stationed
ایستگاه اتوبوس وغیره
shelling
پوست فندق وغیره
tube
لوله خمیرریش وغیره
vase
گلدان نقره وغیره
vases
گلدان نقره وغیره
clop
لنگی اسب وغیره
station
ایستگاه اتوبوس وغیره
shell
پوست فندق وغیره
dossal
پشتی صندلی وغیره
dossel
پشتی صندلی وغیره
tamp
سوراخی را با شن وغیره پرکردن
coequal
درشان ومقام وغیره
furnace
تون حمام وغیره
dower
لانه خرگوش وغیره
furnaces
تون حمام وغیره
snout
لوله کتری وغیره
ratoon
نهال موز وغیره
propeller
پروانه هواپیماوکشتی وغیره
shells
پوست فندق وغیره
snouts
لوله کتری وغیره
tubes
لوله خمیرریش وغیره
service charge
سرویس مهمانخانه وغیره
dollops
دسته علف وغیره
dial test indicator
دستگاه نشاندهنده مدرج دستگاه ازمایش کننده مدرج
eversion
برگرداندن پلک چشم وغیره
barn
انبار کاه و جو وکنف وغیره
hide
پوست خام گاووگوسفند وغیره
nephew
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
copartner
سهیم وشریک در تجارت وغیره
skyrocketed
ازدیاد سریع قیمت وغیره
skyrocket
ازدیاد سریع قیمت وغیره
closure
دریچه درب بطری وغیره
float
بستنی مخلوط با شربت وغیره
nephews
پسربرادر زن و خواهر شوهر وغیره
hides
پوست خام گاووگوسفند وغیره
barns
انبار کاه و جو وکنف وغیره
skyrockets
ازدیاد سریع قیمت وغیره
hobs
با دندانه ماشین وغیره بریدن
tank farm
محوطه مخازن نفت وغیره
choreography
رقص مخصوصا درتئاتر وغیره
hob
با دندانه ماشین وغیره بریدن
tailpiece
ارایش ته فصل کتاب وغیره
cess
سرازیری کنار رودخانه وغیره
wreckage
لاشه هواپیما یا ماشین وغیره
The kI'lled and the wounded.
کشته وزخمی ( در جنگ وغیره )
skyrocketing
ازدیاد سریع قیمت وغیره
floated
بستنی مخلوط با شربت وغیره
To hit a wining streak.
شانس آوردن ( درقمار وغیره )
lysis
زوال وفساد سلول وغیره
sick bay
بهداری کشتی ودانشکده وغیره
sick bays
بهداری کشتی ودانشکده وغیره
closures
دریچه درب بطری وغیره
downswing
تنزل کارهای تجارتی وغیره
speedup
ازدیاد تولید یا سرعت وغیره
blear
تاری حاصل از اشک وغیره
horologe
ساعت مچی ودیواری وغیره
bisk
ماهی وغیره درست میکنند
sick berth
بهداری کشتی ودانشکده وغیره
spinule
خارهای ریز چرخ وغیره
loge
جای ویژه در تاتر وغیره
stancher
بند اور خون وغیره
To turn over the pages .
ورق زدن ( کتاب وغیره )
floats
بستنی مخلوط با شربت وغیره
Known and unknown .
معلوم ومجهول ( درریاضیا ؟ وغیره )
My hair stood on end .
مو بر بدنم راست شد ( از وحشت وغیره )
Please pay the bearer .
دروجه حامل بپردازید ( چک وغیره )
To be decorated .
نشان گرفتن ( مدال وغیره )
To behead ( decapitate ) someone .
کسی را گردن زدن (با شمشیر وغیره )
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com