English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (10 milliseconds)
English Persian
temporary works کارهای موقت
Search result with all words
task ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
tasks ذخیره موقت کارهای منتظر برای پردازش
Other Matches
backgrounds سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
background سیستمی در کامپیوتر که کارهای با حق تقدم پایین در فاصل زمانهای معین که کارهای بزرگ انجام نمیشوند قابل انجامند
suspension of arms اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
protempore موقت شاغل مقامی بطور موقت
holding area منطقه لنگرگاه موقت در روی دریا منطقه توقف موقت کشتیها
holding anchorage لنگر موقت در روی دریا یابندرگاه توقف موقت در روی دریا
diabolism کارهای شیطانی
earth work کارهای خاکی
emergency works کارهای اضطراری
interior affairs کارهای درونی
Travaux preparatoires کارهای مقدماتی
hatchet man <idiom> کارهای سیاسی
the galleys کارهای سخت
preliminary works کارهای مقدماتی
previous work کارهای قبلی
daily round کارهای روزانه
auxiliary work کارهای اضافی
cementation کارهای سیمانی
miscellaneous works کارهای مختلف
incidental works کارهای اتفاقی
wirework کارهای سیمی
lunces کارهای غریب
meshwork کارهای مشبک
light housekeeping کارهای سبک خانکی
logjam کارهای عقب افتاده
mundane affairs کارهای این جهان
Arrears of work . Back log of work . کارهای عقب افتاده
inhouse work کارهای داخلی تاسیسات
light housekeeping کارهای خانه داری
welfare work کارهای عام المنفعه
navvy کارگر کارهای خاکی
navvies کارگر کارهای خاکی
chore کارهای عادی و روزمره
chores کارهای عادی و روزمره
public works کارهای ساختمانی همگانی
customs agent واسطه کارهای گمرکی
diabolize کارهای شیطانی کردن
foppery جلفی کارهای جلف
erection crane جراثقال برای کارهای ساختمانی
outgeneral در کارهای جنگی پیش افتادن از
A series of city improvement works. یکرشته کارهای عمرانی شهری
to pry into a person affairs در کارهای کسی فضولی کردن
pile-ups انباشتگی کارهای عقب افتاده
earthworks خاک کاری کارهای خاکی
scheduling برنامه ریزی کارهای اجرائی
land girl n دختری که کارهای صحرایی میکرد
downswing تنزل کارهای تجارتی وغیره
automatons ماشینی که کارهای انسان را میکند
automaton ماشینی که کارهای انسان را میکند
donkeywork کارهای عادی وروزمره خرکاری
I cant figure that girl out . از کارهای او چیزی نمی فهمم
chickens come home to roost <idiom> چوب کارهای گذشته را خوردن
pile-up انباشتگی کارهای عقب افتاده
fieldwork کارهای صحرایی :زمین پیمایی ومانندان
up to one's ears in work <idiom> کارهای زیاد برای انجام داشتن
basket weave pattern طرح شطرنجی که در کارهای بنایی بکارمیرود
apery میمون صفتی کارهای بوزینه وار
to pick on برای کارهای دشواربرگزیدن بستوه اوردن
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
to finish off کارهای دست باخر را انجام دادن
ship's serviceman مسئول کارهای دفتری وخدماتی ناو
he has no enterprise دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
peonage استفاده از غلام برای کارهای بندگی
utility تاسیسات ووسایل رفاهی کارهای عمومی یا خدماتی
tine دندانه ماشینهائی که کارهای خاکی انجام میدهند
wright کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
supercargo مباشر کارهای بازرگانی وفروش کالا در کشتی
cycle time مدت لازم جهت انجام کارهای دوره
self- سیستمی که خود را با کارهای مختلف تط بیق میدهد
data clerk فردی که در یک مجموعه کامپیوتری کارهای دفترانجام میدهد
Ergonomics [مطالعه در ارتباطات بین کارهای انسانی، کار پژوهی]
e. of pleas دادگاهی که اصولا برای رسیدگی به کارهای مالی بود
dissave ذخیره خود را برای کارهای جاری خرج کردن
I am just a pen – pusher . قلم صد تا یک غاز می زنم (کارهای دفتری یا نگارشی کم درآمد )
yard man کسیکه برای اداره کارهای طویله اجیر میشود
audited توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
coordinate سازماندهی کارهای پیچیده تا به طور کارا مناسب شوند
diagram نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
diagrams نموادری که ترتیب کارهای پردازش شده را نشان میدهد
auditing توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
audit توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
audits توجه کردن به کارهای انجام شده توسط کامپیوتر
congregationalism استقلال هرکلیسا برای اداره کارهای قضایی وانتظامی خود
overseer of the poor ماموری که رسیدگی به بی نوایان و برخی کارهای دیگریک ناحیه میکند
queues تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
parochialism محدودیت فکری و دلبستگی به انجام کارهای محلی و ناحیهای محدود
queueing تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
queued تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
procuratrix زنی که در خانقاه راهبات کارهای غیر روحانی رااداره میکند
queue تعداد کارهای مرتب که منتظرند تا در سیستم دستهای پردازش شوند
office استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
offices استفاده از ماشین و کامپیوتر برای انجام کارهای معمولی اداره
dramatics کارهای هنری وخارج ازبرنامه دبیرستان و دانشکده روش نمایش
parish clerk کشیش یا عامی که متصدی برخی کارهای کلیسای بخش می گرد د
streams تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
job تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
jobs تعداد کارهای مرتب شده برای پردازش در سیستم چندکاره یا دستهای
productive مدت زمانی که یک کامپیوتر میتواند کارهای بدون خطا را انجام دهد
prints فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
printed فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
print فضای حافظه که کارهای چاپ آماده ارسال به چاپگر را ذخیره میکند
personal assistant فردی که کارهای دفتری و مدیریتی برای فرد دیگری انجام میدهد
stream تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
interlude تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
verification بررسی صحت کارکردن یک سیستم و مناسب بودن آن برای کارهای موردنظر
interludes تابع ابتدایی کوچک در آغاز برنامه که کارهای تصدیق را انجام میدهد
thaumaturge کسیکه که کارهای خارق العاده ومعجزه نما میکند خرق عادت کن
payola وام غیر مستقیم ومخفی که برای کارهای تجارتی داده میشود
streamed تعداد کارهای مرتب شده و آماده برای پردازش در سیستم دستهای
apl زبان برنامه نویسی سطح بالا قابل استفاده در کارهای علمی و ریاضی
foregrounding اجرای کارهای با حق تقدم بالا برای برنامه ها در سیستم عامل چند منظوره
vacation sittings جلسات دادگاه که در فاصله دو اجلاس برای کارهای مهم و ضروری تشکیل میشود
pontoon bridge پل موقت
pro tempore موقت
pontoon پل موقت
provisional موقت
interim موقت
temporary موقت
adhoc موقت
intrim موقت
makeshift موقت
pontoons پل موقت
foreground فضایی در سیستم عامل چند منظوره که کارهای با حق تقدم بالا و برنامه ها اجرا می شوند
pl/ زبان برنامه نویسی سطح بالا در کارهای ارتباطی و علمی روی کامپیوترهای بزرگ
tabernacle پرستشگاه موقت
blackout بیهوشی موقت
timbering چوبست موقت
temporary structures ساختمانهای موقت
charge d'affaires of the embassy کاردار موقت
blackouts بیهوشی موقت
buffer حافظه موقت
the pro tem chief رئیس موقت
coffer dam سد انحرافی موقت
bridging leon وام موقت
temporalty بطور موقت
suspension اخراج موقت
term insurance بیمه موقت
temporarily بطور موقت
temporary duty ماموریت موقت
temporary duty شغل موقت
dazzle کوری موقت
dazzling کوری موقت
temporary storage حافظه موقت
dazzled کوری موقت
dazzles کوری موقت
suspensions اخراج موقت
bridging leon اعتبار موقت
temporary road راه موقت
temporary marriage ازدواج موقت
temporary hardness سختی موقت
temporal life زندگی موقت
temporary storage انباره موقت
temporary wife زوجه موقت
modulus vivendi قار موقت
interim plan برنامههای موقت
interim financing پرداخت موقت
interim certificates گواهی موقت
bretex سنگر موقت
bretesse سنگر موقت
bretise سنگر موقت
bretisee سنگر موقت
brettys سنگر موقت
bretess سنگر موقت
x site انبار موقت
ischemia کم خونی موقت
armistice صلح موقت
armistices صلح موقت
tentative ازمایشی موقت
lean-to پناهگاه موقت
provisional به طور موقت
kluged ترسیم موقت
provisional scrip تصدیق موقت
lean-tos پناهگاه موقت
false work حائل موقت
modus vivendi توافق موقت
detention pending trial حبس موقت
temporary gauge اشل موقت
drop tank تانک موقت
stopgaps چاره موقت
debarkation hospital بیمارستان موقت
stopgap چاره موقت
suspension of arms اتش بس موقت
cofferdam بند موقت
protem موقتا موقت
short time duty کار موقت
provisional scrip تصدیق موقت سهام
kludge سخت افزار موقت
locumtenens کفیل جانشین موقت
juryrig برپا کردن موقت
covering note بیمه نامه موقت
cover note بیمه نامه موقت
convening authority فرماندار موقت نظامی
provisional order دستور موقت اداری
acting sublieutenant ناوبان دوم موقت
provisional statement صورت وضعیت موقت
shadow memory حافظه ثانوی موقت
rendezvous area منطقه تجمع موقت
provisorily بطور شرطی یا موقت
air commodore سرتیپ موقت هوایی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com