Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (17 milliseconds)
English
Persian
taskwork
کاری که بعنوان وفیفه انجام میشود
Other Matches
supererogation
انجام کاری بیش از حد وفیفه
the d. of duty
انجام وفیفه
failed
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fails
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
fail
انجام ندادن کاری که باید انجام شود درست کار نکردن
qui facit per alium facit perse
کسی که کاری را بوسیله دیگری انجام بدهد خودش ان را انجام داده است
like a duck takes the water
[Idiom]
کاری را تند یاد بگیرند انجام بدهند و از انجام دادن آن لذت ببرند
neglect of duty
غفلت در انجام وفیفه
while on duty
حین انجام وفیفه
to perform one's duty
انجام وفیفه کردن
functionate
انجام وفیفه کردن
supererogation
افراط در انجام وفیفه
feasance
انجام وفیفه کردن
ready for duty
اماده انجام وفیفه
line of duty
نحوه انجام وفیفه
harness
حین انجام وفیفه
harnessed
حین انجام وفیفه
harnessing
حین انجام وفیفه
failure
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
failures
انجام ندادن کاری که باید انجام شود
mistake while in discharge of duty
خطا در حین انجام وفیفه
to stand to one's duty
وفیفه خودرا انجام دادن
to play one's role
وفیفه خودرا انجام دادن
acquitting
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
to overrun one's duty
از انجام وفیفه شانه خالی کردن
pull through
در وضع خطرناکی انجام وفیفه کردن
acquits
از عهده برامدن انجام وفیفه کردن
slackers
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
slacker
کسی که از انجام وفیفه شانه تهی کند
tail group
مجموعه دم که بعنوان یک واحد یا جزئی از هواپیمامسوب میشود
prototype
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
prototypes
اولین کالاهایی که بعنوان نمونه ساخته میشود
to do ones endeavour
کوشش خودرابعمل اوردن وفیفه خودرا انجام دادن
suffix notation
عملیات ریاضی که به صورت منط ق نوشته میشود و نشانه پس از عددی که عمل روی آن انجام میشود می آید
queen of
دختری که در بازیهای روزیکم می بعنوان ملکه برگزیده میشود
lupulin
خاکه تلخه که بعنوان داروی مسکن استعمال میشود
eryngo
ریشه شقاقل که بعنوان مقوی باء مصرف میشود
robots
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
robot
وسیلهای که برای انجام یک سری امور تولیدی که مشابه کارهای انجام شده توسط افراد است برنامه ریزی میشود
scratch one's back
<idiom>
کاری را برای کسی انجام دادن به امید اینکه اوهم برای تو انجام دهد
cereal
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
cereals
حبوبات غذایی که از غلات تهیه شده وباشیر بعنوان صبحانه مصرف میشود
amphetamines
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
amphetamine
مادهای بفرمول N31H9C که بصورت بخور یا محلول بعنوان مسکن استعمال میشود
mulch
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
mulches
که بعنوان پوشش اولیه درمهار کردن شنهای روان ازان استفاده میشود
board of conciliation
هیاتی که برای پیشگیری وایجاد توافق بین کارگر وکارفرما انجام وفیفه میکند
benzocaine
ماده متبلورسفیدی بفرمول 2NO11H9C که بعنوان داروی بیحس کننده موضعی مصرف میشود
upward compatible
اصلاحی به این معنی که یک سیستم کامپیوتری یا غستگاه جانبی قادر است هر کاری راکه مدل قبلی انجام می داده انجام داده و علاوه بر ان عملکردهای بیشتری هم داشته باشد سازگاری رو به پیشرفت
limit state
حالت خاص یک ساختمان که دیگر وفیفه خودرا انجام نمیدهد و یا شرایطی که برای ان طرح شده است جایز نمیباشد
actions
انجام کاری
action
انجام کاری
capable
توانایی انجام کاری
mode of execution
روش انجام کاری
to stop
[doing something]
ایستادن
[از انجام کاری]
achieved
موفقیت در انجام کاری
sleeping
پیش از انجام کاری
achieves
موفقیت در انجام کاری
sleep
پیش از انجام کاری
about to do something
<idiom>
درحال انجام کاری
achieving
موفقیت در انجام کاری
mind to do a thing
اماده انجام کاری
sleeps
پیش از انجام کاری
achieve
موفقیت در انجام کاری
authority
توانایی انجام کاری
potential
<adj.>
[توانایی برای انجام کاری]
do something to one's hearts's content
کاری را حسابی انجام دادن
backlogs
کاری که باید انجام شود
have
باعث انجام کاری شدن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
take the plunge
<idiom>
بادروغ کاری را انجام دادن
take turns
<idiom>
انجام کاری با همکاری یکدیگر
backlog
کاری که باید انجام شود
to be looking to do something
قصد انجام کاری را داشتن
terrorizes
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
having
باعث انجام کاری شدن
terrorizing
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something on the sly (in secret).
کاری را پنهان انجام دادن
To do something with ease(easily).
کاری را به آسانی انجام دادن
raise Cain
<idiom>
کمک ،کاری انجام دادن
to intend to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to propose to do something
قصد انجام کاری را داشتن
wit's end
<idiom>
ندانستن که چه کاری را انجام بدهند
chip
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
to intend to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to be looking to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to propose to do something
در نظر انجام کاری را داشتن
to propose to do something
در صدد انجام کاری بودن
planning
سازماندهی نحوه انجام کاری
undertakes
توافق برای انجام کاری
undertaken
توافق برای انجام کاری
to intend to do something
در صدد انجام کاری بودن
to be looking to do something
در صدد انجام کاری بودن
chips
قط عاتی که با هم کاری را انجام می دهند
authorization
اجازه یا توانایی انجام کاری
authorisations
اجازه یا توانایی انجام کاری
plod
بازحمت کاری را انجام دادن
plodded
بازحمت کاری را انجام دادن
plodding
بازحمت کاری را انجام دادن
plods
بازحمت کاری را انجام دادن
make one's bed and lie in it
<idiom>
مسئول انجام کاری بودن
to be about to do something
قصد انجام کاری را داشتن
to be about to do something
در صدد انجام کاری بودن
spadework
کاری که با بیل انجام میدهند
undertake
توافق برای انجام کاری
terrorized
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
(have the) cheek to do something
<idiom>
با گستاخی کاری را انجام دادن
the way of doing something
به روشی کاری را انجام دادن
do something rash
<idiom>
بی فکر کاری را انجام دادن
slurs
باعجله کاری را انجام دادن
load
کاری که باید انجام شود
loads
کاری که باید انجام شود
To do something on ones own .
سر خود کاری را انجام دادن
fall over oneself
<idiom>
کاملا مشتاق انجام کاری
chicken out
<idiom>
از ترس کاری را انجام ندادن
capability
قادر به انجام کاری بودن
slurring
باعجله کاری را انجام دادن
slurred
باعجله کاری را انجام دادن
slur
باعجله کاری را انجام دادن
to do a good job
کاری را خوب انجام دادن
to mean to do something
منظور انجام کاری را داشتن
dead set against something
<idiom>
کاملا مصمم در انجام کاری
cinch
کاری که با سهولت انجام شود
sit tight
<idiom>
صبور برای انجام کاری
feel up to (do something)
<idiom>
توانایی انجام کاری رانداشتن
to stop
[doing something]
توقف کردن
[از انجام کاری]
We don't do things by halves.
کاری را ناقص انجام ندادن
terrorised
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
To do something hurriedly .
کاری را با عجاله انجام دادن
We don't do things by half-measures.
کاری را ناقص انجام ندادن
To take ones time over something . to do something with deliberation
کاری را سر صبر انجام دادن
We don't do things halfway.
کاری را ناقص انجام ندادن
We don't do half-ass job
[American E]
[derogatory]
کاری را ناقص انجام ندادن
to aim to do something
قصد انجام کاری را داشتن
terrorises
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorising
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
terrorize
با تهدیدوارعاب کاری انجام دادن
null
دستور برنامه کد کاری انجام نمیدهد
alternative
دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
get around to
<idiom>
بالاخره زمان انجام کاری را یافتن
help
روش آسانتر برای انجام کاری
operation
دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
techniques
روش با مهارت برای انجام کاری
technique
روش با مهارت برای انجام کاری
helps
روش آسانتر برای انجام کاری
helped
روش آسانتر برای انجام کاری
invokes
تقاضا از کسی برای انجام کاری
bar
توقف کسی برای انجام کاری
brushwork
هر کاری که با قلممو یا خاره انجام شود
decisions
تصمیم گیری برای انجام کاری
forcing
مجبور کردن کسی به انجام کاری
forces
مجبور کردن کسی به انجام کاری
force
مجبور کردن کسی به انجام کاری
To do something expediently.
از روی سیاست کاری را انجام دادن
authorising
اجازه دادن برای انجام کاری
authorises
اجازه دادن برای انجام کاری
To meet a deadline .
تا مهلت مقرر کاری را انجام دادن
invoking
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoked
تقاضا از کسی برای انجام کاری
invoke
تقاضا از کسی برای انجام کاری
to goad somebody into something
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
authorize
اجازه دادن برای انجام کاری
to goad somebody doing something
کسی را به انجام کاری تحریک کردن
authorizing
اجازه دادن برای انجام کاری
beat someone to the punch (draw)
<idiom>
قبل از هرکسی کاری را انجام دادن
decision
تصمیم گیری برای انجام کاری
to be in a position to do something
موقعیتش باشد که کاری را انجام بدهند
authorizes
اجازه دادن برای انجام کاری
To put ones heart and soul into a job .
باتمام وجود کاری را انجام دادن
give free rein to
<idiom>
اجازه حرکت یا انجام کاری را دادن
shove down one's throat
<idiom>
اجبارکسی به کاری که نمیخواهد انجام دهد
to invite somebody to do something
از کسی تقاضا انجام کاری را کردن
to do a thing with f.
کاری رابه اسانی انجام دادن
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
to do a thing ina corner
کاری که درخلوت یادرزیرجلی انجام دادن
bars
توقف کسی برای انجام کاری
set the world on fire
<idiom>
کاری فوق العاده انجام دادن
see to it
<idiom>
مسئولیت انجام کاری را برعهده گرفتن
get away with something
<idiom>
کاری که شخص نبایدونتواند انجام دهد
facility
قادر به انجام کاری به سادگی بودن
to undertake to do something
رسما متعهد به انجام کاری شدن
see to (something)
<idiom>
شرکت کردن یا کاری را انجام دادن
go (someone) one better
<idiom>
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
to invite somebody to do something
کسی را برای انجام کاری فراخواندن
turn out
<idiom>
رفتن برای دیدن یا انجام کاری
head start
<idiom>
کاری را قبل از بقیه انجام دادن
alternatives
دیگر کاری نمیتوانیم انجام دهیم
at the elventh hour
دقیقه نود کاری انجام دادن
to purpose something
هدف چیزی
[انجام کاری]
را داشتن
retention money
مقدار پولی که کارفرما جهت حسن انجام کار پیمانکار نگه میدارد واین مقدار درصدی ازکل قرارداد است که حسن انجام کار نامیده میشود
queried
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
query
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
queries
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
querying
1-پنجرهای که در صورت بروز خطا فاهر میشود, برای پردازش از کاربر که چه علی باید انجام شود. 2-پنجرهای با مکان هایی که کاربر کند تا در پایگاه جستجو انجام شود
bituminous paint
رنگی ضخیم و سنگین که جزء اصلی ان قیر بوده و بعنوان رنگ ضد اسید برای کم کردن خوردگی حاصل از بخارات والکترولیت موجود در باطری استفاده میشود
to be about to do something
<idiom>
نزدیک به انجام کاری بودن
[اصطلاح روزمره]
blankest
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد
blank
دستور برنامه که هیچ کاری انجام نمیدهد
authorizing
اجازه دادن به کسی برای انجام کاری
To do something(act)from force of habit
کاری راطبق عادت( همیشگه ) انجام دادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com