Total search result: 212 (3 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
pull up |
کاستن سرعت اسب |
|
|
Search result with all words |
|
decelerate |
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت |
decelerated |
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت |
decelerates |
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت |
decelerating |
از سرعت چیزی کاستن کاستن سرعت |
pinch |
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن |
pinches |
محکم گرفتن بیش از حد گوی بولینگ کاستن سرعت اسب قایق را بیش از حد بطرف بادبان بردن |
back off |
کاستن سرعت در سر پیچ |
shut off |
کاستن سرعت پیش از رسیدن به پیچ |
spoiler |
صفحه دراز و باریک روی سطح بالایی هواپیما که برای کاستن سرعت یا اوج گرفتن هواپیما بلند میشود |
slowdown |
کاستن سرعت یا میزان چیزی |
slowdowns |
کاستن سرعت یا میزان چیزی |
Other Matches |
|
speed ring |
طوقه تطبیق سرعت توپ پدافند هوایی طبله سرعت نما |
combined speed indicator |
عقربه نشان دهنده سرعت علمی و عملی سرعت نمای مرکب |
inflow ratio |
نسبت سرعت واقعی رتورکرافت به سرعت محیطی نوک تیغه ها |
burning rate |
سرعت سوزش مهمات یا خرج سرعت مصرف سوخت |
indicated airspeed |
سرعت تعیین شده بوسیله سرعت نمای هواپیما |
drag |
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین |
dragged |
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین |
drags |
وضع سرعت حرکت طعمه مصنوعی بیش از سرعت جریان اب بوی روباه روی زمین |
machine number |
عدد نسبت سرعت هواپیما به سرعت صوت |
tachometer |
اندازه گیر سرعت چرخش سرعت سنج |
rate of flame propagation |
سرعت پخش شدن شعله سرعت احتراق |
true air speed |
سرعت حقیقی هواپیما یا سرعت تنظیم شده ان |
variable ratio |
گیربکسهایی که در ان به منظور ثابت نگاه داشتن سرعت برونگذاشت نسبت تبدیل صرف نظر از سرعت درون گذاشت تغییر میکند |
muzzle velocity |
سرعت دهانهای سرعت اولیه گلوله |
rate of pouring |
سرعت سیلان سرعت جاری شدن |
inputted |
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود |
input |
فضای ذخیره سازی موقت داده دریافتی با سرعت کند وسیله ورودی /خروجی . پس با سرعت بیشتر به حافظه اصلی ارسال میشود |
support |
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد |
chocked nozzle |
خروجی موتور جت که سرعت جریان گازهای خروجی دران به سرعت صوت رسیده است |
accelerating |
سرعت دادن سرعت گرفتن |
accelerated |
سرعت دادن سرعت گرفتن |
subsonic |
با سرعت کمتر از سرعت صوت |
accelerate |
سرعت دادن سرعت گرفتن |
accelerates |
سرعت دادن سرعت گرفتن |
lessened |
کاستن |
abated |
کاستن |
abate |
کاستن |
lessens |
کاستن |
lessening |
کاستن |
subtracted |
کاستن |
disquantity |
کاستن |
subtract |
کاستن |
lessen |
کاستن |
draw off |
کاستن |
subtracting |
کاستن |
subtracts |
کاستن |
abates |
کاستن |
lowering |
کاستن از |
lowered |
کاستن از |
lower |
کاستن از |
to tone down |
کاستن |
to fine down |
کاستن |
to cut down |
کاستن از |
extenuatextent |
کاستن |
decreases |
کاستن |
decreased |
کاستن |
decrease |
کاستن |
lowers |
کاستن از |
rebate |
کاستن |
abating |
کاستن |
pare |
کاستن |
pared |
کاستن |
discounts |
کاستن |
pull down |
کاستن |
discounting |
کاستن |
pares |
کاستن |
discounted |
کاستن |
discount |
کاستن |
rebates |
کاستن |
subrtraction |
کاستن |
reduces |
کاستن |
detracts |
کاستن |
detracted |
کاستن |
detract |
کاستن |
reduce |
کاستن |
lighten |
کاستن |
lightened |
کاستن |
reducing |
کاستن |
lightening |
کاستن |
lightens |
کاستن |
detracting |
کاستن |
mach hold |
بستن سرعت ماخ به هواپیما بستن سرعت لازم به هواپیمابه طور خودکار |
dragger |
شرکت کننده در مسابقه اتومبیلرانی سرعت شرکت کننده درمسابقه سرعت موتورسیکلت رانی شرکت کننده در مسابقه قایقرانی سرعت |
zero wait state |
که آن قدر سریع است که با سرعت قط عات دیگر در کامپیوتر کار میکند و نیاز نیست به صورت مصنوعی سرعت آن کم شود یا وضعیت انتظار درج شود |
cheapen |
ازقیمت کاستن |
decrement |
کاستن پلهای |
cheapening |
ازقیمت کاستن |
abirritate |
ازحساسیت کاستن |
cheapens |
ازقیمت کاستن |
cheapened |
ازقیمت کاستن |
softened |
خوابانیدن کاستن |
decompress |
ازفشارهوا کاستن |
disvalue |
ازارزش کاستن |
softens |
خوابانیدن کاستن |
soften |
خوابانیدن کاستن |
diminishable |
قابل کاستن |
to currail expensee |
از هزینه کاستن |
allayed |
از شدت چیزی کاستن |
unweight |
کاستن فشار اسکی |
damping |
کاستن ازنوسانات دستگاه |
extenuate |
تخفیف دادن کاستن از |
decline |
تنزل کردن کاستن |
shorten |
مختصر کردن کاستن |
qualifies |
ازبدی چیزی کاستن |
qualify |
ازبدی چیزی کاستن |
allaying |
از شدت چیزی کاستن |
allays |
از شدت چیزی کاستن |
allay |
از شدت چیزی کاستن |
live load reduction |
کاستن از بار زنده |
shortened |
مختصر کردن کاستن |
disaffect |
از علاقه و محبت کاستن |
shortens |
مختصر کردن کاستن |
declining |
تنزل کردن کاستن |
declines |
تنزل کردن کاستن |
declined |
تنزل کردن کاستن |
transonic |
سرعت سیال بین مافوق صوت و زیر سرعت صوت |
cut off velocity |
سرعت موشک در لحظه جداشدن موتور سرعت صعودنهایی موشک |
air plot wind velocity |
سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده |
defuses |
خنثی کردن از وخامت کاستن |
devalues |
از ارزش وشخصیت کسی کاستن |
compensator |
وسیلهای برای کاستن لگداسلحه |
dispraise |
از بهای چیزی کاستن کم گرفتن |
to take something off and pric |
اندکی از بهای چیزی کاستن |
defusing |
خنثی کردن از وخامت کاستن |
defused |
خنثی کردن از وخامت کاستن |
devaluing |
از ارزش وشخصیت کسی کاستن |
defuse |
خنثی کردن از وخامت کاستن |
devalued |
از ارزش وشخصیت کسی کاستن |
decrement |
میزان کاهش کاستن پلهای |
devalue |
از ارزش وشخصیت کسی کاستن |
devaluate |
از ارزش وشخصیت کسی کاستن |
fast |
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند |
fasts |
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند |
fasted |
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند |
fastest |
وسیله جانبی که با کامپیوتر ارتباط دار د باسرعت زیاد و فقط با سرعت مداریهای الکترونیکی محدود میشود مثلاگ یک وسیله کند مثل کارت خوان که حرت مکانیکی سرعت را مشخص میکند |
derogate |
کاستن عمل موهن انجام دادن |
airspeeds |
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش |
airspeed |
سرعت هواپیما در لحظه پرش با چتر سرعت پرش |
declared speed |
سرعت اعلام شده به ناوگان سرعت استاندارد ناوگان |
kill spring |
فرود با کاستن فشار بلندشدن و خم کردن زانو |
webbing |
نوارهای داخل کلاهخود برای کاستن فشار ضربه |
stalling |
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن |
stall |
برای چند لحظه ازسرعت موج سواری کاستن |
i am afriad |
برای کاستن ازاثرخبری که به کسی می دهند به کار می برند |
drafting |
راندن پشت سر راننده جلوبرای کاستن فشار هوا |
supersonic |
هواپیمای مافوق سرعت صوت با سرعت مافوق سرعت صوت |
carburator restricter plate |
صفحه فلزی روی کاربوراتوربرای کاستن هوای ورودی دراتومبیل |
in off |
به کیسه انداختن گوی بیلیاردکه باعث کاستن امتیاز میشود |
pull the pace |
جلوافتادن و در نتیجه کاستن از فشار هوا برای نفرات عقب |
heavy and light system |
روش کاستن وزن با اغاز باوزنه سنگین و ادامه با وزنههای سبکتر |
command speed |
سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما |
ground speed |
سرعت دویدن هواپیما در روی باند سرعت دویدن روی باند سرعت گرفتن هواپیما روی زمین |
sustained rate |
سرعت حرکت مداوم سرعت تکرار مداوم |
aircraft block speed |
سرعت خالص هواپیما سرعت هواپیما از نظرتئوریکی |
shave down |
کوتاه کردن موی سر پیش ازمسابقه شنا جهت کاستن مقاومت در مقابل اب |
suck wheels |
رکاب زدن پشت سر دوچرخه سوار دیگر به منظور کاستن از فشار هوا |
dimple |
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا |
dimples |
هریک از 633 فرورفتگی کوچک رگی گوی گلف برای کاستن کشش در هوا |
wheel sucker |
دوچرخه سوار ماهر در ادامه مسیر پشت سر نفر دیگری برای کاستن از فشار هوا |
dragway |
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت |
dragstrip |
مسیر مسابقه موتورسیکلت رانی سرعت مسیر مسابقه قایقرانی سرعت |
fasts |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fasted |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fast |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
fastest |
آنچه به سرعت حرکت میکند. آنچه به سرعت کار میکند. |
calibrated air speed |
سرعت هوایی تنظیم شده سرعت تنظیم شده هواپیما |
isotach |
خطوط میزان منحنی سرعت جریان اب خطوط جریان هم سرعت |
high speed |
با سرعت زیاد راندن با سرعت زیاد |
accelerate |
بر سرعت |
speediness |
سرعت |
speeds |
سرعت |
promptitude |
سرعت |
haste |
سرعت |
liner velocity |
سرعت |
low velocity |
با سرعت کم |
accelerated |
بر سرعت |
seepage velocity |
سرعت زه اب |
souic do |
سرعت |
acceleration |
سرعت |
accelerating |
بر سرعت |
line speed |
سرعت خط |
low velocity |
کم سرعت |
accelerates |
بر سرعت |
fleety |
به سرعت |
attack speed |
سرعت تک |
tilted |
سرعت |
tilt |
سرعت |
velocity |
سرعت |
tilts |
سرعت |
celerity |
سرعت |
rate |
سرعت |
rates |
سرعت |
fastness |
سرعت |
fastnesses |
سرعت |
speedy |
سرعت |
swiftness |
سرعت |
directly |
به سرعت |
swiftly |
به سرعت |
velocities |
سرعت |
expeditiousness |
سرعت |
terminal velocity |
سرعت حد |
rapidity |
سرعت |
speed |
سرعت |
paces |
سرعت |
pace |
سرعت |
speeding |
سرعت |
paced |
سرعت |
critical speed |
سرعت بحرانی |
delivery speed |
سرعت تحویل |
critical velocity |
سرعت بحرانی |