Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English
Persian
diplomatist
کسی که به امور دیپلماتیک اشتغال دارد
Other Matches
wright
کسی که به کارهای ماشینی و ساختن ان اشتغال دارد
maintenance of membership
هرکس حق اشتغال به کار دارد لیکن اگر عضو اتحادیهای باشدباید در صورت عضویت ان تازمان تعیین شده باقی بماندوالا شغلش را از دست خواهدداد
civil works
امور ساختمانی و تاسیسات امور شهرسازی و تاسیساتی
diplomatic
دیپلماتیک
monetarists
طرفداران مکتب پولی گروهی که معتقدند که سیاست پولی در رابطه باایجاد ثبات اقتصادی و تثبیت اشتغال و درامد نقش موثرتری نسبت به سیاست مالی دارد . همچنین این عده اعتقاد دارند که اقتصاد بخودی خود تثبیت خواهد شد
diplomatic corps
هیات دیپلماتیک
diplomatic relations
روابط دیپلماتیک
diplomatic channels
مجاری دیپلماتیک
diplomatic privileges
امتیازات دیپلماتیک
diplomatic immunity
مصونیت دیپلماتیک
rupture of diplomatic relations
قطع روابط دیپلماتیک
inviolability
مصون بودن فرستاده دیپلماتیک ازهر نوع تعدی و اهانت
medical regulator
تنظیم کننده امور بهداشتی مدیر امور بهداشتی
scalar
متغیری که یک مقدارمجزا منتسب به خود دارد. یک مقدارمجزا پایه دارد. بردار دویا چند مقدارجهت دار دارد
occupation
اشتغال
engagedness
اشتغال
offices
اشتغال
engagement
اشتغال
engagements
اشتغال
employment
اشتغال
busybodies
اشتغال
preoccupation
اشتغال
preoccupations
اشتغال
underemployed
کم اشتغال
busybody
اشتغال
occupations
اشتغال
office
اشتغال
employment rate
نزخ اشتغال
employment opportunities
فرصتهای اشتغال
employment opportunities
امکانات اشتغال
indebtedness
اشتغال ذمه
employment policy
سیاست اشتغال
employment volume
حجم اشتغال
idleness
عدم اشتغال
unemployment
عدم اشتغال
full employment
اشتغال کامل
hyperemployment
اشتغال زیاد
employment act
قانون اشتغال
overfull employment
اشباع اشتغال
employment gap
شکاف اشتغال
overfull employment
اشتغال وافر
employment rate
میزان نسبی اشتغال
hyperemployment
اشتغال بیش ازحد
unemployment equilibrium
تعادل در اشتغال ناقص
inflationary gap
سطح اشتغال مطلوب
full employment output
تولید در اشتغال کامل
full time employment
اشتغال تمام وقت
full time
زمان اشتغال بکار
full employment equilibrium
تعادل اشتغال کامل
commencement of employment
زمان شروع اشتغال
full employment rate of growth
نرخ رشد در اشتغال کامل
occupational therapy
درمان بوسیله اشتغال بکار کاردرمانی
letters testamentary
خطاب به وصی دائربه اشتغال بامروصایت
amateurism
اشتغال هنر بخاطرذوق نه برای امرار معاش
I am obsessed by fear of unemployment .
تنها فکرم نگرانی از بیکاری ( عدم اشتغال ) است
biologism
اشتغال بمطالعه حیات وتجزیه وتحلیل موجودات زنده
inflationary gap
وقتی اقتصاد کشور در حالتی باشدکه اشتغال کامل محسوس بوده
. The car is gathering momentum.
اتوموبیل دارد دور بر می دارد
employment gap
مقدار کمبوداشتغال در حالت تعادل تولیدملی نسبت به اشتغال درفرفیت واقعی تولید
say's law
عرضه تقاضای خودرا بوجود می اورد بنابراین تعادل همواره در سطح اشتغال کامل وجود خواهدداشت
amor
امور
non litigious matters
امور حسبی
authority
اولیاء امور
interior affairs
امور داخلی
the high functionery ries of the state
مصادر امور
combat duty
امور رزمی
authority ties of the state
مصادر امور
civil affairs
امور غیرنظامیان
interior
امور داخله
interiors
امور داخله
authorities
اولیای امور
miscellaneous
امور متفرقه
aviation authority
امور هواپیمایی
religious matters
امور دینی
state affairs
امور مملکتی
authority ties of the state
اولیا امور
personal affairs
امور شخصی
financial affairs
امور مالی
money matters
امور پولی
Walls have ears
<idiom>
دیوار موش دارد و موش گوش دارد
[اصطلاح]
labor theory of value
براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
non litigious matters act
قانون امور حسبی
State Department
وزارت امور خارجه
air branch
قسمت امور هوایی
tax reforms
اصلاح امور مالیاتی
politico military
امور سیاسی نظامی
tax administration
اداره امور مالیات
resgestae
امور انجام شده
principal centre of affairs
مرکز مهم امور
Foreign Office
وزارت امور خارجه
routines
امور غیر مهم
bureaucratic
وابسته به امور اداری
secretary of state for foreign affairs
وزیر امور خارجه
probate court
محکمه امور حسبی
militarization
نظامی کردن امور
routine
امور غیر مهم
The foreign ministry. the ministry of foreign affairs.
وزارت امور خارجه
space broker
کارگزار امور تبلیغات
promiscuous
بیقید در امور جنسی
ministry of foreign affairs
وزارت امور خارجه
table of authorities
جدول اولیا امور
liquidation of company
تصفیه امور شرکتها
non litigious jurisdiction act
قانون امور حسبی
routinely
امور غیر مهم
g air
رکن 2 امور هوایی
corporate treasurer
مدیر امور مالی
chief financial officer
[CFO]
مدیر امور مالی
financial affairs
امور مربوط به مالیه
to arrange matters
ترتیب دادن امور
fish warden
متصدی امور شیلات
foreign minister
وزیر امور خارجه
chaplain activities fund
اعتبار امور مذهبی
clerical test
ازمون امور دفتری
emotional and physical
امور عاطفی و بدنی
civic action
امور عام المنفعه
regulatory authority
اولیاء امور مراقبتی
surveillance authority
اولیاء امور مراقبتی
supervisory authority
اولیاء امور نظارتی
regulatory authority
اولیاء امور نظارتی
surveillance authority
اولیاء امور نظارتی
minister for foreign affairs
وزیر امور خارجه
minister of foreign affairs
وزیر امور خارجه
supervisory authority
اولیاء امور مراقبتی
majordomo
متصدی امور خانوادگی
customs broker
واسطه امور گمرکی
chaplains
افسر امور دینی
chaplain
افسر امور دینی
administrations
اداره امور یکانها
testamentary causes
امور مربوط به وصایا
administration
اداره امور یکانها
proetor
متصدی امور قضایی وکشوری
domiciles
منزل یا مرکز مهم امور
assignees in bankruptcy
هیئت تصفیه امور ورشکسته
deficit financing
اداره امور مالی با کسرموازنه
presswork
اداره مطبعه امور چاپخانه
domicile
منزل یا مرکز مهم امور
politics
علم سیاست امور سیاسی
strategic
مربوط به امور سوق الجیشی
financial data
اطلاعات مربوط به امور مالی
The ministry of economic affairs and finance
وزارت امور اقتصاد و دارایی
to take the helm
زمام امور رادردست گرفتن
surgical
مربوط به امور پزشکی جراحی
signal security
حفافت امور مخابراتی یا ارتباطات
technician
شخص متخصص در امور صفتی
technicians
شخص متخصص در امور صفتی
Ministry of Labor and Social Affairs .
وزارت کار ؟ امور اجتماعی
zero insertion force socket
[قطعه ای که ترمینال های اتصال متحرک دارد و امکان درج قطعه بدون اعمال نیرو دارد سپس اهرم کوچکی می چرخد تا با لبه های قطعه برخورد کند]
cryptologistics
امور لجستیکی مربوط به عملیات رمز
parochialism
امور مربوط بناحیه یابخش کلیسایی
counsel appointed
وکیل مسخر یاتسخیری در امور مدنی
major-domos
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
major-domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
generals
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
to go into hiding
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
general
شرکت مربوط به امور اداری اصلی
to go underground
خود را پنهان کردن
[از اولیاء امور]
major domo
متصدی امور خانوادگی دراسپانیا و ایتالیا
channel
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
dialectic
هگل و مارکس ان را جهت تعلیل و توجیه امور
channelled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
verderor
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
channeling
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channeled
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
channels
کانالهای ارتباطی که برای امور خاص هستند
housekeeping
امور لازم برای نگهداری سیستم کامپیوتری
rummage sale
حراج هدایای تقدیمی بکلیسابرای امور خیریه
treasurers
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
minnesota clerical aptitude test
ازمون استعداد امور دفتری مینه سوتا
verderer
متصدی قضائی امور وابسته به جنگلهای سلطنتی
homes
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
shipping
امور ارسال کالاها ناوگان عمومی یک کشور
home
امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
treasurer
مسئول امور مالی شرکت خزانه دار
deck department
قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
enclave economices
اقتصادهائی که عمدتا درکشورهای در حال توسعه وجود دارد در این اقتصادهاتعداد کمی مناطق پیشرفته ازنظر اقتصادی وجود دارد وبقیه مناطق که وسیعترند ازرشد و پیشرفت بسیار کمی برخوردار میباشند
walls here ears
دیوار موش دارد موش گوش دارد
collate
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
formalism
اعتقاد به حفظ فاهر وقالبهای موجود در کلیه امور
superstitious uses
مخارجی که برای امور مذهبی غیرقانونی صرف شود
get in gear
[get into gear]
<idiom>
بعد از مدتی دوباره سررشته امور را به دست گرفتن.
collated
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
functional
رسم امور داخلی و فرآیندهای ماشین یا نرم افزار
collating
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
collates
به هم مرتبط کردن امور مقایسه دو چیز مربوط به یک موضوع
hipster
شخص طرفدار امور جدیدوبیسابقه مانند مواد مخدره وغیره
commonest
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
selenodetic
امور مربوط به تهیه نقشه یانقشه برداری از کره ماه
commoners
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
common
زبان برنامه سازی که بیشتر در امور تجاری به کار می رود
trial attorney
وکیلی که تخصص او در دفاع است وکمتر به امور دفتری می رسد
joint petroleum office
دفتر امور سوخت رسانی مشترک نیروهای مسلح درصحنه عملیات
consortium
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
consortia
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
institutionalism
سیاست ترویج امور خیریه واصلاح بزهکاران از طرق اخلاقی و تادیبی
churchwardens
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
churchwarden
هر یک از دو نفر اعضای غیر روحانی که به برخی از امور کلیسا رسیدگی میکنند
consortiums
ائتلاف چند شرکت باهم برای انجام امور انتفاعی کنسرسیوم
back end server
کامپیوتر متصل به شبکه که امور مربوط به ایستگاههای کاری مشتری را انجام میدهد
classical economics
نظرپیروان ان عدم دخالت دولت در امور اقتصادی است وپیروان ان را اقتصادیون کلاسیک گویند
business
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com