English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (2 milliseconds)
English Persian
extensive agriculture کشاورزی وسیع
Other Matches
agribusiness تجارت محصولات کشاورزی کار و کسب کشاورزی
farm technology روش فنی کشاورزی تکنولوژی کشاورزی
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
elevator انبار غله | [کشاورزی] | جای غله خیز [کشاورزی]
spacious وسیع
champaign وسیع
capacious وسیع
captious وسیع
roomiest وسیع
ample وسیع
panoramic وسیع
abroad وسیع
extensive وسیع
vasty وسیع
largest وسیع
far-reaching وسیع
large وسیع
larger وسیع
of a wide scope وسیع
vast وسیع
immense وسیع
far reaching وسیع
roomier وسیع
roomy وسیع
plausive وسیع محتمل
latitudinarianism وسیع نظری
wide فراخ وسیع
wide نامحدود وسیع
wider فراخ وسیع
wider نامحدود وسیع
widest فراخ وسیع
latifundia املاک وسیع
extensive cultivation زراعت وسیع
to cover much ground وسیع بودن
heavy advertising تبلیغات وسیع
widish نسبتا وسیع
widest نامحدود وسیع
immensely بطور وسیع
superhighway جاده وسیع
gum وسیع کردن
rooms وسیع تر کردن
gums وسیع کردن
comprehensive وسیع محیط
gumming وسیع کردن
gummed وسیع کردن
vastly بطور وسیع
broadly بطور وسیع
capaciously بطور وسیع
room وسیع تر کردن
superhighways جاده وسیع
arboretum کشاورزی
agronomic کشاورزی
tillage کشاورزی
agronomy کشاورزی
plantership کشاورزی
agricultural کشاورزی
farming کشاورزی
agriculture کشاورزی
husbandry کشاورزی
rural کشاورزی
broad minded دارای فکر وسیع
steppes جلگه وسیع بی درخت
large minded دارای فکر وسیع
steppe جلگه وسیع بی درخت
farming کشاورزی برزیگری
farm yields بازده کشاورزی
vegetable soil خاک کشاورزی
farm surplus مازاد کشاورزی
to follow the plough کشاورزی کردن
extensive agriculture کشاورزی سطحی
farm labors کارگران کشاورزی
agricultural revolution انقلاب کشاورزی
agricultural pollution الودگی کشاورزی
agricultural investigation تجسسات کشاورزی
agricultural implements الات کشاورزی
agricultural fluctuations نوسانهای کشاورزی
agricultural economics اقتصاد کشاورزی
agricultral waste پسماند کشاورزی
agriculture کشاورزی برزگری
manure کود کشاورزی
agricultural cooperatives تعاونیهای کشاورزی
agricultural sector بخش کشاورزی
agricultural credit اعتبار کشاورزی
agricultural projects طرحهای کشاورزی
agricultural products محصولات کشاورزی
enlarged توسعه دادن وسیع کردن
enlarges توسعه دادن وسیع کردن
broadcasts توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
ground swell طغیان شدید و وسیع اب اقیانوس
enlarge توسعه دادن وسیع کردن
large-scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
broadcast توزیع اطلاعات در یک فضای وسیع
large scale production method روش تولیدبه مقیاس وسیع
broadloom ساخته شده درکارگاه وسیع
avenuse خیابان وسیع راهرو باغ
large scale نسبتا زیاد بمعیار وسیع
enlarging توسعه دادن وسیع کردن
elevator انبار دانه [کشاورزی]
raw produce محصول طبیعی یا کشاورزی
sovkhoz موسسه کشاورزی وروستایی
hay loader لودر یونجه [کشاورزی]
geoponic مربوط به کشاورزی یاکشتکاری
extensive agricultuse کشاورزی غیر محدود
agricultural mechanization ماشینی کردن کشاورزی
georgic وابسته به کشاورزی روستایی
agriculturist دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
agricultural planning برنامه ریزی کشاورزی
agriculturalist دانشجوی دانشکدهء کشاورزی
anticrop agent عامل ضدمحصولات کشاورزی
agricultural support policy سیاست حمایت از کشاورزی
agricultural extension services خدمات ترویج کشاورزی
outturn محصول کشاورزی یاصنعتی
agroecosystem بوم سازگان کشاورزی
ageicultural مربوطبه کشاورزی یاکشتکاری
regions محوطه بسیار وسیع وبی انتها
hidden momentum of population growth به دلیل این که یک جمعیت وسیع جوان
crown green bowls بولینگ بین دو بازیگر در چمن وسیع
region محوطه بسیار وسیع وبی انتها
farm price supports حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
He reanimated the Iranian agriculture. کشاورزی ایران رازنده کرد
agricultural labor productivity بهره دهی کارگر کشاورزی
hacienda بنگاه کشاورزی یا معدن ومانند ان
granger عضو انجمن پشتی بانان کشاورزی
basic crops محصولات کشاورزی اساسی مانند گندم
agricultural price policy سیاست تعیین قیمت محصولات کشاورزی
land office business کار وسیع وبسیط وسریع کارپر سود یا پر موفقیت
harvester-thresher [rare] کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine [combine harvester] کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combine harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
latifundium ملک کشاورزی باوسایل اولیه که برده ها در ان کارمیکرده اند
corn harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
combined harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
extensive cultivation بالا بردن مقدارمحصول کشاورزی از طریق استفاده از زمین
Xerox PARC مرکز توسعه aerox که یک محدوده وسیع از محصولات از قبیل mouse و GVT ساخته است
wats Service Telephone WidaArea سرویسی که تعدادنامحدودی از مکالمات را درناحیهای وسیع از یک نقطه به هر مکان مجاز می سازد
departmentalism اعنقاد به روش تمرکز دراداره کشور و تفویض اختیارات وسیع به مسئولین اداره امور تقسیمات کوچک مملکتی
vlsi مجتمع سازی درمقیاس بسیار بزرگ تجمع مقیاس بسیار وسیع
food and agricultural organization از موسسات وابسته به سازمان ملل متحدکه به سال 5491 تاسیس وهدفش بررسی وضع تولیدمحصولات کشاورزی و سایراغذیه است
expansion خط وط آدرس و داده متصل یه یک اتصال به کارتهای وسیع اجاره کنترل و دستیابی به داده حافظه را می دهند
polynia منطقه یا جزیرهای از اب دریک منطقه وسیع یخ زده
self binder ماشین کشاورزی که هم درومیکندوهم بافه می بند د ماشین درووبسته بندی
anticrop operations عملیات کاربرد افات کشاورزی در عملیات نظامی
new deal برنامه توسعه اقتصادی فرانکلین روزولت پس از سالهای بعداز بحران بزرگ درامریکا که دران کمک به کشاورزی بازنشستگی وبیمه بیکاری و غیره گنجانیده شده است
broadening وسیع کردن منتشر کردن
broaden وسیع کردن منتشر کردن
broadened وسیع کردن منتشر کردن
broadens وسیع کردن منتشر کردن
barrage jamming تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
agroecosystem اکوسیستم کشاورزی اکوسیستم زراعی
cell relay روش ارسال بستههای اطلاعاتی روی یک شبکه باند وسیع مثل roadband ISDN مثلاگ سیسیتم ATM داده را با حرکت خانههای داده بین گره ها در یک شبکه گسترده منتقل میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com