English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 216 (11 milliseconds)
English Persian
hulk کشتی
hulks کشتی
board کشتی
boarded کشتی
ark کشتی
ship کشتی
ships کشتی
vessel کشتی
vessels کشتی
wrestling کشتی
bottom کشتی
bottoms کشتی
argo کشتی
carina کشتی
carinae کشتی
collier کشتی
Other Matches
topgallant سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
scuppers سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppering سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scuppered سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
scupper سوراخ زهکشی دیواره کشتی مجرای فاضل اب روی عرشه کشتی
respondentia وامی که به صاحب کشتی داده و کشتی او به رهن گرفته میشود
load line خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
ship's manifest صورت محمولههای کشتی فهرست کالاهای در حال حمل در کشتی
carry ship کشتی حامل زندانیان جنگی کشتی غیر مسلحی که تضمین عبور داشته باشد
hawse سوراخهای دماغه کشتی که مخصوص عبورطناب است طنابهای نگاه دارنده کشتی درحوضچه
keels حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
lazar housek عمارت یا کشتی برای قرنطینه 8 انبار عقب کشتی
waterline خط بار گیری کشتی خط میزان و تراز کشتی باسطح اب
gunroom مخزن مهمات کشتی سفره خانه افسران کشتی
supercargo نماینده مالک محمولات کشتی که با کشتی به سفر می رود
embarkation بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
dan runner کشتی رهاکننده علایم شناور در اب کشتی تعیین مسیر
keel حمال کشتی صفحات اهن ته کشتی وارونه کردن
bill of health گواهی نامهای که هنگام حرکت کشتی پس ازمعاینه کشتی از لحاظ بیماریهای مسری به ناخداداده میشود
usura maritima دادن وام با بهره سنگین به مالک کشتی که در صورت سالم برگشتن کشتی قابل وصول است
the vessel was put a bout جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
windjammer یکی از کارکنان کشتی کشتی بادبانی
quarterdeck عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
quarterdecks عرشه کوچک عقب کشتی قسمتی از عرشه کشتی جنگی مخصوص انجام تشریفات نظامی و غیره
yaw انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
yawed انحراف کشتی از مسیر خود خط انحراف کشتی چرخش افقی هواپیما دور محور قائم ان
sailboat کشتی بادبانی کشتی بادی
overboard از کشتی بدریا روی کشتی
sailboats کشتی بادبانی کشتی بادی
piracy هرعملی که کارگران یا سرنشینان کشتی علیه کشتی خود انجام دهند استفاده غیر قانونی از تالیف دیگری برای تالیف کتاب یارساله و غیره
cartel ship کشتی مخصوص مبادله اسیران جنگی کشتی محل مذاکرات جنگی
free on boand تحویل روی کشتی قیمت کالای تحویلی روی کشتی
orthodromy کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
semi naufragium نیمه غرق شده گی کشتی نیمه کشتی شکستگی
orthodromics کشتی رانی در دایره بزرگ درست کشتی رانی
prow کشتی عرشه کشتی
prows کشتی عرشه کشتی
keelage حق ورود کشتی به بندر ورودیه کشتی به بندر
light ship کشتی حامل فار دریایی کشتی حامل فانوس دریایی
dock receipt قبض رسید ورود کشتی برای تعمیر اعلام ورود کشتی برای تعمیر
skeg قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
skag قسمت عقب کشتی قسمت عقب انبار یا ته کشتی
flat پل کشتی
ship haven یک کش کشتی
by water با کشتی
bilge اب ته کشتی
flattest پل کشتی
catch کشتی کج
puppis کشتی دم
sail ho! کشتی !کشتی !
on the water در کشتی
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight کشتی مس
on board a ship در کشتی
on shipboard در کشتی
foreship سر کشتی
aft در پس کشتی
afloat در کشتی
decks پل کشتی
decked پل کشتی
on the sea در کشتی
deck پل کشتی
patrolling کشتی اکتشافی
steam ship کشتی بخار
steam boat کشتی بخار
sister ship کشتی خواهر
patrols کشتی اکتشافی
flagship کشتی دریادار
patrol کشتی اکتشافی
sterner عقب کشتی
sister ship کشتی همسان
stern عقب کشتی
patrolled کشتی اکتشافی
flagships کشتی دریادار
steamboat کشتی بخار
shipwrecks کشتی شکستگی
stranding به گل نشستن کشتی
wrecking کشتی شکستگی
wreck کشتی شکستگی
shipwrecked کشتی شکستگی
steamship کشتی بخار
steamship کشتی بخاری
wrestling کشتی گیری
battleships کشتی جنگی
battleship کشتی جنگی
shipwreck کشتی شکستگی
wrecks کشتی شکستگی
troopship کشتی سرباز بر
tramp vessel کشتی ازاد
tramp steamer کشتی ازاد
training ship کشتی اموزشی
towboat کشتی یدک کش
topsldes بادخوربدنه کشتی
to take ship با کشتی بردن
cargo محموله کشتی
cargoes محموله کشتی
dock تعمیرگاه کشتی
docked تعمیرگاه کشتی
shipbuilding کشتی سازی
wrecked کشتی شکسته
To launch a ship (boat). کشتی به آب انداختن
drillship کشتی حفاری
HMS کشتی انگلیسی
wrestling match مسابقه کشتی
wresthing match مسابقه کشتی
wrech کشتی شکستگی
wrech کشتی شکسته
propeller پروانه کشتی
war vessel کشتی جنگی
war ship کشتی جنگی
dockyards تعمیرگاه کشتی
docks تعمیرگاه کشتی
berth خوابگاه کشتی
the roll of a ship غلت کشتی
the enemy کشتی دشمن
tonnage فرفیت کشتی
bulkhead تیغه در کشتی
bulkheads تیغه در کشتی
bo's'n افسر کشتی
bos'n افسر کشتی
bosun افسر کشتی
bosuns افسر کشتی
fob تحویل کشتی
tricks فن و بندهای کشتی
the rudder of a ship سکان کشتی
dockyard تعمیرگاه کشتی
berthed خوابگاه کشتی
berthing خوابگاه کشتی
berths خوابگاه کشتی
double-decker کشتی دوعرشهای
double-deckers کشتی دوعرشهای
strand به گل نشستن کشتی
strands به گل نشستن کشتی
three point فن 3 امتیازی کشتی
the ship was wrecked کشتی شکست
the ship leaks کشتی اب تو میدهد
the ship is in d. کشتی در خطراست
tender ship کشتی تدارکاتی
coal whipper زغال کش کشتی
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
deck seamanship ملوان پل کشتی
on shipboard سوار کشتی
on board a ship سوار کشتی
ocean greyhound کشتی تندرو
doutful category کشتی مشکوک
noah's a کشتی نوح
dressing ship تزیین کشتی
exs تحویل از کشتی
ferry boat کشتی گذاره
naval war جنگ با کشتی
fire ship کشتی اتش زن
flag ship کشتی پیشرو
deck gang ملوان پل کشتی
deadman مهاربند کشتی
cutwater دماغه کشتی
pleasure boat کشتی تفرجی
cockswain پیشکارکارکنان کشتی
combatant vessel کشتی جنگی
pilotage راهنمایی کشتی
commercial marine کشتی تجاری
passenger liner کشتی مسافربری
passenger liner کشتی مسافری
commondo ship کشتی نیروبر
parent ship کشتی مادر
pancratist کشتی گیر
cook house اشپزخانه کشتی
packet boat کشتی نامه بر
coxswain مباشر کشتی
cuddy اطاقک کشتی
named vessel کشتی مشخص
motor vessel کشتی موتوری
imbark در کشتی گذاشتن
in the hold در انبار کشتی
inboard داخل کشتی
lumper باربر کشتی
lumber carrier کشتی تیر بر
jerque بازرسی کشتی
kedge تغییرجهت کشتی
keel shaped شبیه ته کشتی
kelson or keelson سقف ته کشتی
lading بار کشتی
large ship کشتی بزرگ
lime juicer کشتی انگلیسی
lighter aboard ship کشتی دوبه بر
icebreaker کشتی یخ شکن
ice breaker کشتی یخ شکن
marker ship کشتی نماینده
flying dutchman شبح کشتی
foreship دماغه کشتی
midships در میان کشتی
merchantman کشتی بازرگانی
merchantman کشتی تجارتی
merchant ship کشتی تجارتی
matman کشتی گیر
greco roman کشتی فرنگی
mate's receipt رسیدکاپیتان کشتی
he went aboard the ship او داخل کشتی شد
he went aboard the ship به کشتی درآمد
hermaphrodite brig کشتی دو دگله
lee shore کشتی بادپناه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com