Total search result: 202 (12 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
geodetic |
کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه در روی سطح |
|
|
Search result with all words |
|
geodesic |
کوتاه ترین خط ترسیم شده بین دو نقطه درروی سطح |
Other Matches |
|
zeros |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
zeroes |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
zero |
پایین ترین نقطه نقطه گذاری کردن |
easternmost |
شرقی ترین نقطه |
eastermost |
شرقی ترین نقطه |
water collecting sump |
پایین ترین نقطه در یک سیستم که در ان اب جمع میشود |
geodetical |
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د |
geodeticline |
کوتاه ترین خطی که دونقطه رادر روی سطحی بهم میپوند د |
fairway |
قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف |
fairways |
قسمت چمن کاملا" کوتاه شده بین نقطه شروع و پایان گلف |
ended |
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD |
end |
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD |
ends |
با ارزش ترین رقم که درکم ارزش ترین محل اضافه شود. در محاسبات BCD |
nethermost |
پایین ترین زیر ترین |
junction |
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره |
junctions |
محل اتصال یا پیوند نقطه تقاطع نقطه انشعاب نقطه گره |
reference point |
نقطه برگشت نقطه نشانی نقطه مبدا دهانه بندر |
carried |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
carry |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
carrying |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
carries |
با ارزش ترین رقم وام با کم ارزش ترین محل جمع میشود |
combat resolution |
تعیین جزئی ترین رده رزمی جزئی ترین رده شرکت کننده در رزم |
control point |
نقطه کنترل اماد و حرکات نقطه کنترل ناوبری هوایی ودریایی نقطه کنترل عبور ومرور |
court rug |
فرش تالاری یا درباری [این نوع فرش از نفیس ترین و گران ترین فرش ها می باشد و دارای نقش ها و طرح های عالی با نخ ممتاز بوده و فقط بصورت سفارشی برای محل های خاص بافته می شود.] |
blasts |
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه |
short lunge |
نوعی سخمه کوتاه یا ضربه کوتاه در جنگ |
blast |
منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه |
foot spot |
نقطه ای بین نقطه مرکزی و وسط جداره عقبی میز بیلیارد |
pull up point |
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب |
triple point |
نقطه تقاطع امواج سه گانه ترکش اتمی نقطه برخوردامواج صوتی |
picture point |
نقطه نشانی یا نقطه بازرسی موجود در روی عکس هوایی |
bearing |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر جهت قطب نما |
ti;me to go |
زمان حرکت هواپیمای رهگیراز نقطه شروع هدایت زمینی تا نقطه رهگیری |
pointillism |
شیوه نقاشی با نقطه رنگ نقطه چین کاری |
line of vision |
خط مستقیمی که نقطه زردچشم را به نقطه ثابتی وصل نماید |
switching |
مرکز مخابرات مرکزتلفن خودکار حرکت دادن خودروها از یک نقطه به نقطه دیگر برای بارگیری یاتخلیه |
free drop |
برداشتن و انداختن گوی گلف با دست از نقطه ناممکن برای ضربه زدن به نقطه مناسب نزدیک ان |
plotted |
ترسیم |
drawings |
ترسیم |
depictions |
ترسیم |
depiction |
ترسیم |
tracing |
ترسیم |
drawing |
ترسیم |
tracings |
ترسیم |
plot |
ترسیم |
lineation |
ترسیم خط |
plots |
ترسیم |
azimuth |
موقعیت یک نقطه نسبت به نقطه دیگر |
approaches |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
approached |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
load point |
نقطه بارگذاری نقطه بار کردن |
approach |
فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا |
marks |
هدف نقطه اغاز نقطه فرود |
mark |
هدف نقطه اغاز نقطه فرود |
charts |
ترسیم اماری |
stipple |
ترسیم بانقطه |
draw program |
برنامه ترسیم |
line drawings |
ترسیم خطی |
mirror tracing |
ترسیم از ایینه |
scatter plot |
ترسیم پراکنده |
map |
ترسیم کردن |
maps |
ترسیم کردن |
chart |
ترسیم اماری |
scatter plot |
ترسیم توزیعی |
computer drawing |
ترسیم کامپیوتری |
line drawing |
ترسیم خطی |
charting |
ترسیم اماری |
charted |
ترسیم اماری |
planography |
فن ترسیم نقشه |
mechanical drawing |
ترسیم مکانیکی |
chartography |
ترسیم نقشه |
kluged |
ترسیم موقت |
freehand method |
روش ترسیم ازاد |
trace |
مقدار ناچیز ترسیم |
art of drawing |
هنر ترسیم رسم |
plotters |
وسیله ترسیم مسیر |
traced |
مقدار ناچیز ترسیم |
traces |
مقدار ناچیز ترسیم |
plotter |
وسیله ترسیم مسیر |
delineate |
ترسیم نمودن معین کردن |
rescale |
بمقیاس کوچکتری ترسیم کردن |
trammel |
الت ترسیم بیضی تعدیل |
delineating |
ترسیم نمودن معین کردن |
delineates |
ترسیم نمودن معین کردن |
delineated |
ترسیم نمودن معین کردن |
automated flowchart |
ترسیم نمودار به صورت خودکار |
aircraft plotter |
وسیله ترسیم مسیر هواپیما |
macpaint |
یک برنامه ترسیم برای ریزکامپیوتر |
pantywaist |
شلوار کوتاه بچگانه که به بالاتنه لباسش تکمه میشود شلوار کوتاه |
shorthorn |
جانور شاخ کوتاه نژاد گاو شاخ کوتاه شمال انگلیس |
pyramid spot |
نقطه روی میز اسنوکر یابیلیارد انگلیسی میان فاصله نقطه مرکزی و وسط لبه بالایی میز |
To draw something in out line . |
شکل کلی چیزی را ترسیم کردن |
irretraceable |
که نتوان دوباره کشیدیا ترسیم کرد |
t square |
خطکش مخصوص ترسیم خطوط موازی |
whatman |
کاغذ اعلی مخصوص ترسیم وطراحی |
crossing points |
نقطه تقاطع نقطه تلاقی |
flash point |
نقطه الوگیری نقطه افروزش |
crossing point |
نقطه تقاطع نقطه تلاقی |
holding point |
نقطه تثبیت ردیابی هواپیما نقطه انتظار هواپیما روی صفحه رادار |
reprographics |
ترسیم ها و فیلم ها و روشهای تولید انبوه مجدد |
seismogram |
منحنیهای ترسیم شده بوسلیه زلزله نگار |
roll in point |
نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما |
absorption representation |
[حذف یا مختصر سازی جزییات در ترسیم ساختمان یا مناظر آن] |
short quard |
سخمه گارد کوتاه در جنگ سرنیزه سخمه کوتاه |
godroon |
اشکال محدب حاشیه بشقاب وفروف قدیمی که برای زینت ترسیم میشود |
punctuation marks |
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری |
litter relay point |
نقطه تعویض برانکاردکشها نقطه تعویض حمل مجروحین |
punctuation mark |
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری |
backmost |
پس ترین |
point set curve |
منحنی ایکه توسط یک سری ازپاره خطهای ترسیم شده میان نقاط تعریف میشود |
simulation |
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود |
kinematics |
فرایند مهندسی کامپیوتر برای ترسیم یا روح دادن اجزاماشین یا ساختار تحت طراحی سیستم |
simulations |
روشی درتحقیق عملیات که بر اساس ان رفتار یک سیستم بر مبنای تداخل بین اجزاء ان ترسیم میشود |
westernmost |
غربی ترین |
arrant |
بدنام ترین |
eldest |
مسن ترین |
most significant |
پراهمیت ترین |
topmost |
اعلی ترین |
driest |
خشک ترین |
furthest |
پیشرفته ترین |
rearmost |
عقب ترین |
lower most |
پایین ترین |
drier |
: خشک ترین |
more like;most like |
شبیه ترین |
least significant |
کم اهمیت ترین |
leftmost |
سمت چپ ترین |
first and foremost <adv.> |
پیش ترین |
most important <adj.> |
مهم ترین |
lowest |
پایین ترین |
undermost |
زیر ترین |
meritorious |
شایسته ترین |
undermost |
پایین ترین |
middlemost |
میان ترین |
midmost |
میان ترین |
aftmost |
عقب ترین |
downmost |
پایین ترین |
lattermost |
عقب ترین |
nethermost |
پست ترین |
foremost |
پیش ترین |
lowermost |
پایین ترین |
best |
عظیم ترین |
bottommost |
پایین ترین |
hindmost |
عقب ترین |
backmost |
عقب ترین |
rightmost |
راست ترین |
proto |
مهم ترین |
lattermost |
پست ترین |
point to point network |
شبکه نقطه به نقطه |
pointillism |
نقاشی نقطه نقطه |
point-to-point connection |
اتصال نقطه به نقطه |
royal road |
اسان ترین راه |
tenth rate |
از پایین ترین جنس |
tenth rate |
پایین ترین درجه |
most significant bit |
با اهمیت ترین بیت |
most significant digit |
با ارزش ترین رقم |
heartstring |
عمیق ترین احساسات دل |
most significant bit |
با ارزش ترین بیت |
lsb |
کم اهمیت ترین بیت |
full-backs |
عقب ترین بازی کن |
full-back |
عقب ترین بازی کن |
most significant digit |
با اهمیت ترین رقم |
aftermost |
عقب ترین واپسین |
neap tide |
پائین ترین جزر و مد |
least significant bit |
کم اهمیت ترین بیت |
top flight |
اعلی ترین مرتبه |
ticks |
سخت ترین مرحله |
ticked |
سخت ترین مرحله |
least significant digit |
کم اهمیت ترین رقم |
tick |
سخت ترین مرحله |
neap |
خفیف ترین جزر و مد |
next |
نزدیک ترین پس ازان |
bottom price |
پائین ترین قیمت |
best |
شایسته ترین پیشترین |
innermost |
داخلی ترین دراعماق |
refresh rate |
تعداد دفعات در ثانیه که یک تصویر بر روی CRT بایدمجددا" ترسیم شود تا چشمک نزند میزان دوباره سازی |
troposphere |
پایین ترین بخش اتمسفر |
admirals |
عالی ترین افسرنیروی دریایی |
fullback |
جای عقب ترین بازی کن |
lasts |
پایین ترین درجه یا مقام |
upmost |
عالی ترین بالاترین درجه |
Put your warmest clothes on . |
گرم ترین لباسهایت را تن کرد |
combat resolution |
پایین ترین رده رزمی |
exosphere |
خارجی ترین لایه اتمسفر |
sternmost |
عقب ترین قسمت کشتی |
thermosphere |
خارجی ترین لایه اتمسفر |
primitive data type |
ساده ترین شکل داده |
lower high water |
پایین ترین پیشرفت اب دریا |
lasted |
پایین ترین درجه یا مقام |
last |
پایین ترین درجه یا مقام |
curtal step |
پایین ترین پله پلگان |
admiral |
عالی ترین افسرنیروی دریایی |
main battle tank |
قوی ترین تانک رزمی |
culminant |
درمرتفع ترین موضع کامل |
curtail step |
پایین ترین پله پلگان |
break up point |
نقطه رهایی هلی کوپتر نقطه رهایی |
check plot |
یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود |
lowest common multiple [LCM] |
کوچک ترین مضرب مشترک [ک.م.م] [ریاضی] |
bottoms |
با پایین ترین نرخ تنزیل کردن |
heart strings |
عمیق ترین احساسات دل رشته هایاریسمانهای دل |
last but not least <idiom> |
آخرین موقعیت وپر اهمیت ترین |