Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (33 milliseconds)
English
Persian
misprision
گناه فرو گذاری از فاش کردن تبه کاری دیگران
Other Matches
She is more culpable than the others.
او
[زن]
بیشتر از دیگران گناه کار
[مقصر]
است.
impenitently
بالجاجت در گناه کاری
impemitently
بااصرار در گناه کاری
to act independently of others
کاری به کار دیگران نداشتن
swim against the tide/current
<idiom>
کاری متفاوت از دیگران انجام دادن
go (someone) one better
<idiom>
کاری را بهتراز دیگران انجام دادن
bohemians
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
bohemian
که درزندگی یاکارخودبرسم وقانون دیگران کاری ندارد
how about
<idiom>
برای ارائه پشنهاد یا جویا شدن نظر دیگران در مورد چیزی یا کاری استفاده می شود
fingering
پنجه گذاری انگشت کاری
fretwork
برجسته کاری حاشیه گذاری
encroachment
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
encroachments
تخطی به حقوق دیگران یا سرزمین دیگران
crime
گناه کردن
to perpetrate a crime
گناه کردن
to purify from sin
از گناه پاک کردن
fuze
ماسوره گذاری کردن چاشنی مواد منفجره چاشنی چاشنی گذاری کردن
absolves
کسی را از گناه بری کردن
to acknowledge your own guilt
[culpability]
به گناه خود اقرار کردن
absolved
کسی را از گناه بری کردن
absolving
کسی را از گناه بری کردن
absolve
کسی را از گناه بری کردن
to purify from sin
از قید گناه ازاد کردن
peccability
ژمادگی برای گناه کردن جایزالخطایی
individualizing
از دیگران جدا کردن
individualised
از دیگران جدا کردن
individualized
از دیگران جدا کردن
individualize
از دیگران جدا کردن
individualises
از دیگران جدا کردن
individualising
از دیگران جدا کردن
individualizes
از دیگران جدا کردن
to trespass
بحقوق دیگران تجاوز کردن
To put ones nose into other peoples affairs .
درکار دیگران فضولی کردن
draw away
جلوتر از دیگران حرکت کردن
scapegoat
کسی را قربانی دیگران کردن
To pick other peoples brains.
از افکار دیگران استفاده کردن
to i. upo other's rights
بحقوق دیگران تجاوز کردن
scapegoats
کسی راقربانی دیگران کردن
plagiarises
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarised
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
upstages
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaging
توجه دیگران را به خود جلب کردن
upstaged
توجه دیگران را به خود جلب کردن
plagiarist
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarising
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarized
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
rain on someone's parade
<idiom>
برنامه های دیگران را مختل کردن
plagiarize
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizing
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
plagiarizes
اثار ادبی دیگران را سرقت کردن
exclucivism
بیمیلی بداخل کردن دیگران درحلقه خود
sport
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sported
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
sports
پوشیدن وبرخ دیگران کشیدن ورزش وتفریح کردن
Eavesdrop
فالگوش ایستادن، استراق سمع کردن، یواشکی حرفهای دیگران را شنیدن
to bring somebody into line
زور کردن کسی که خودش را
[به دیگران]
وفق بدهد یا هم معیار بشود
to pound the filed
غیر قابل عبور کردن ازحصاری که برای دیگران غیرقابل عبوراست
fuzing
چاشنی گذاری چاشنی گذاری کردن
lifemanship
متشخص وبرجسته شدن یاتظاهر به تشخص کردن بوسیله تحت تاثیر گذاردن دیگران
stripping
نواربندی کردن نقشه برای عکس برداری علامت گذاری کردن
pools
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pooled
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
pool
ائتلاف کردن سرمایه گذاری مشترک ومساوی کردن
loads
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
load
پر کردن تفنگ یا توپ فشنگ گذاری کردن
synthesizes
هم گذاری کردن
synthesising
هم گذاری کردن
synthesize
هم گذاری کردن
synthesized
هم گذاری کردن
synthesised
هم گذاری کردن
synthesises
هم گذاری کردن
synthesizing
هم گذاری کردن
paragraph
فاصله گذاری کردن
paginate
صفحه گذاری کردن
punctuating
نقطه گذاری کردن
mark
علامت گذاری کردن
punctuates
نقطه گذاری کردن
to sow mines
مین گذاری کردن
point
نقطه گذاری کردن
to lay the track
ریل گذاری کردن
punctuated
نقطه گذاری کردن
load
خرج گذاری کردن
load
ذخیره گذاری کردن
punctuate
نقطه گذاری کردن
investing
سرمایه گذاری کردن
loads
خرج گذاری کردن
paragraphs
فاصله گذاری کردن
primming
چاشنی گذاری کردن
deposit
سرمایه گذاری کردن
tracklaying
شنی گذاری کردن
loads
ذخیره گذاری کردن
fund
سرمایه گذاری کردن
mining
مین گذاری کردن
invests
سرمایه گذاری کردن
invested
سرمایه گذاری کردن
funded
سرمایه گذاری کردن
christens
نام گذاری کردن
invest
سرمایه گذاری کردن
marks
علامت گذاری کردن
christened
نام گذاری کردن
christen
نام گذاری کردن
deposits
سرمایه گذاری کردن
cost
قیمت گذاری کردن
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charges
خرج گذاری کردن شارژ کردن
residential investments
سرمایه گذاری مسکن سرمایه گذاری به شکل خانههای مسکونی
crown
تاج گذاری کردن پوشاندن
crowns
تاج گذاری کردن پوشاندن
page
صفحات را نمره گذاری کردن
paged
صفحات را نمره گذاری کردن
overcapitalize
بیش از حد سرمایه گذاری کردن
pages
صفحات را نمره گذاری کردن
loading
خرج گذاری کردن سلاح
mark
نمره گذاری کردن علامت
marks
نمره گذاری کردن علامت
wattle
نرده گذاری کردن بستن
color codig
علامت گذاری کردن مهمات
point
نقطه گذاری کردن ممیز
recapitalize
سرمایه گذاری مجدد کردن
to scramble for something
هجوم کردن با عجله برای چیزی
[با دیگران کشمکش کردن برای گرفتن چیزی]
discrete
الگوریتم کد گذاری و فشرده کردن تصاویر
to lodge a complaint
عرضحال گله گذاری تسلیم کردن
punctuates
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuated
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuate
نشان گذاری کردن نقطه دار
punctuating
نشان گذاری کردن نقطه دار
acceleration principle
یعنی سرمایه گذاری مساوی است باحاصلضرب ضریب شتاب میزان سرمایه گذاری لازم برای افزایش یک واحد تولید در تغییرات در تولید
milestones
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
To put money into somethings.
درکاری پول ریختن (سرمایه گذاری کردن )
milestone
بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
calk
بتونه کاری کردن زیرپوش سازی کردن مسدود کردن
punctuation marks
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
desired investment
سرمایه گذاری مطلوب سرمایه گذاری مورد نظر
punctuation mark
علائم نقطه گذاری درجملات نشان نقطه گذاری
overcapitalization
سرمایه گذاری بیش ازحد سرمایه گذاری افراطی
cooperative scorer
بهره گیرنده از روش سرمایه گذاری مشترک استفاده کننده از سرمایه گذاری مشترک
tick mark
علامت گذاری در طول یک ترازو برای معین کردن مقادیر
primming
بتونه کاری کردن راه انداختن موتور یا گرم کردن ان
to space out letters
[text]
فاصله گذاری
[بین حروف را بیشتر کردن]
[رایانه شناسی ]
[چاپ]
tempering (metallurgy)
بازپخت
[سخت گردانی]
[دوباره گرم کردن پس ازسرد کردن]
[فلز کاری]
torched
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
torches
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
to know the ropes
راههای کاری را بلد بودن لم کاری رادانستن
torching
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
blow torch
کوره لحیم کاری فشنگ جوش کاری
overpersuade
کسی را بر خلاف میلش به کردن کاری وادار کردن
unintended investment
سرمایه گذاری برنامه ریزی نشده سرمایه گذاری پیش بینی نشده
tetragraph
کلمه رمز چهار حرفی برای اسم گذاری و مشخص کردن وسایل
sinning
گناه
cleanhanded
بی گناه
delict
گناه
guiltless
بی گناه
deep dyed
گناه
misdemeanor
گناه
sinless
بی گناه
vises
گناه
vices
گناه
vice-
گناه
vice
گناه
blameless
بی گناه
sackless
بی گناه
reproachless
بی گناه
transgression
گناه
sinned
گناه
offence
گناه
offenses
گناه
crime
گناه
sin
گناه
irreproachable
بی گناه
irreprehensible
بی گناه
misdemeanors
گناه
faults
گناه
guilt
گناه
fault
گناه
faulted
گناه
offense
گناه
misdemeanour
گناه
misdemeanours
گناه
offense,etc
گناه
pure of guilt
بی گناه
niet culpable
بی گناه
offenceless
بی گناه
bumbles
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
bumbled
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
To do something slapdash.
کاری را سرهم بندی کردن ( سمبل کردن )
whitewash
سفید کاری کردن ماست مالی کردن
bumble
اشتباه کاری کردن سرهم بندی کردن
stringing
خطوط خاتم کاری و منبت کاری
pence for any thing
میل بچیزی یا کاری یااستعدادبرای کاری
blamed
اشتباه گناه
sinned
گناه ورزیدن
irreprovable
بی گناه رد نکردنی
mortal sin
گناه کبیره
venial
گناه صغیر
sinning
گناه ورزیدن
deadly sin
گناه کبیره
sin of the f.
گناه جسم
venial sin
گناه صغیره
blames
اشتباه گناه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com